گنجور

 
نورعلیشاه

عشق آمد در دلم منزل گرفت

منزل عشقش مرا در دل گرفت

بس بپای ناقه اش اشگم بریخت

سیل اشگم دامن محمل گرفت

کی از این دریا بر آرد گوهری

هرکه منزل بر لب ساحل گرفت

میر عشقش آمد و همچون عسس

عاشقان را مست و لایعقل گرفت

گر جهان پر گشته است از غاصبان

کی تواند جای حق باطل گرفت

کلب غافل گیر بود و ناگهان

دامن ما زاهدی غافل گرفت

خوش بکوبیدیم پائی بر سرش

پای تا سر ناگهانش گل گرفت

هرکه با نور علی خصمی گرفت

بود ظالم در سفر منزل گرفت