گنجور

 
۹۷۲۱

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۹ - ذکر شهادت سبط مؤتمن حضرت شاهزاده، قاسم بن الحسن علیه السلام

 

... خواستار عزم قربانگاه شد

گفت شه کای رشک بستان ارم

رو تو در باغ جوانی خوش بچم ...

... مهلا ای زیبا تذرو خوش خرام

این بیابان سر به سر بند است و دام

الله ای آهوی مشکین تتار ...

... سر به خاک کوی جانان هشتن است

ننگ باشد در طریق بندگی

بر غلامان بی شهنشه زندگی ...

... چون نگردد گفت سیر از زندگی

آنکه نپسندد شهش بر بندگی

چون ز بی قدری نکردت شه قبول

رخت بربند از تن ای جان ملول

سر که فتراکش نبست آن شهسوار

گو سر خود گیر و بر سر خاکبار ...

... هر کجا سیل غم آرد بر تو رو

این وصیت باز کن بنگر در او

گفت کاری سخت تر زین کار نیست ...

... شاهزاده خواند چون عهد پدر

با ادب بوسید و بنهادش بسر

می نگنجید از خوشی در پیرهن ...

... در بر افشانند از بهر نثار

از دل خونین بنات بوتراب

طشت خون آرند از بهر خضاب ...

... شد مه و خورشید در برج شرف

خواست بستن عقد کابین بهرشان

نقد جان آمد سزای مهرشان ...

... نسر نالان همچو بر گل عندلیب

بسته خون جای حنا کف الخضیب

دختران بر دور نعش اندر ثبور ...

... سیر شد دوران ز عیش فرخم

نوعروسا سیر بنگر بر رخم

نو عروسا تار گیسو باز کن ...

... دید چون خوشیده یاقوت ترش

بر دهان بنهاد شاه انگشترش

در صدف گفتی نهان شد گوهری ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۲

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۰ - ذکر شهادت حضرت شاهزاده علی اصغر علیه السلام

 

... طفل خرد اما به معنی بس سترگ

کز بلندی خرد بنماید بزرگ

خود کبیر است ارچه بنماید صغیر

در میان سبعه سیاره تیر ...

... تا نگرید ابر کی خندد چمن

تا نگرید طفل کی نوشد لبن

شه گرفت آن طفل مه اندر کنار ...

... گفت کای کافردلان بدسگال

که برویم بسته اید آب زلال

گر شما را من گهنکارم به پیش ...

... که ز نوک ناوکش دادند آب

در کمان بنهاد تیری حرمله

اوفتاد اندر ملایک غلغله

رست چون تیر از کمان شوم او

پر زنان بنشست بر حلقوم او

چون درید آن حلق تیر جانگداز ...

... که فرود آیید در دشت بلا

بنگرید آن کودکان شاه عشق

که چه سان آرند بر سر راه عشق

بنگرید آن مرغ دست آموز عرش

که چه سان در خون همی غلطد به فرش ...

... رمزهای نامۀ عهد الست

که شهید عشق با محبوب بست

پس ندا آمد بدو کای شهریار ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۳

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۱ - ذکر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

 

... بوی خون آید همی از نامه ام

ترسمش خون باز بندد راه را

سوی شه نابرده عبدالله را ...

... خاک بار ای دست بر سر خامه را

بو که بندد ره به خون این نامه را

سر برد این قصه جان کاه را ...

... گفت جانا زین سفر برگرد باز

از غمت ای گلبن نورس مرا

دل مکن خون داغ قاسم بس مرا ...

... من نخواهم شد ز عم خود جدا

وقت گلچینی است در بستان عشق

در مبندم بر بهارستان عشق

بلبل از گل چون شکیبد در بهار ...

... کاتش سود است سر تا پای من

بر مبند ای عمه بر من راه را

بو که بینم بار دیگر شاه را ...

... پیل طبعم دیده هندستان به خواب

عندلیبم سوی بستان می رود

طوطیم زی شکرستان می رود ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۴

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۲ - ذکر شهادت حضرت مولی الکونین، ابی عبدالله الحسین علیه السلام

 

... روز روشن خور به مغرب شد فرو

خواهران چون عقد در بستند صف

گرد آن شه گوهر درج شرف ...

... کوفیان از گلشنت بهر نظر

بارها بستند از گلهای تر

جای آن سر کز کنارت دور شد ...

... که فرود آیید نک سوی زمین

بنگرید آن شاه اورنگ ولا

که چه سان تازد همی سوی بلا ...

... آنکه تیغ از وی ستد برندگی

هشته زیر تیغ سر در بندگی

آنکه از وی برده نیرو خصم دون ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۵

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۳ - آمدن جبرئیل به یاری سالار جلیل

 

... سوسنان با ده زبان در وی خموش

عندلیبان اندر آن بستانکده

در فغان هر سو رده اندر رده ...

... هیچ کم ناید تو را از جاه عشق

خواه جان بستان و خه جان می سپار

یار آن یار است و مهر آن مهر یار ...

... کای امین وحی رب العالمین

بسته ایم عهدی من و شاه وجود

من همانم عهد آن عهدی که بود ...

... جبرییلا چشم دیگر بایدت

تا که حال عاشقان بنمایدت

جبرییلا من خود از کف هشته ام ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۶

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۶ - آمدن فرشتهٔ آب به جهت یاری

 

... یکسر این فرعونیان را ساز غرق

کن ز بنیاد این سواد مخترم

چون سبا بر کنده از سیل عرم ...

... می کشم از جنبشی یکسر در آب

امر ما را بسته طوق انقیاد

استطقس آب و آتش خاک و باد ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۷

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲۱ - آمدن زعفر پادشاه جن به یاری آن حضرت

 

... آدمی از تو بر آرم ز آب و طین

این بنای کهنه را فانی کنم

ابتدای عالم ثانی کنم ...

... زعفرا دیر است واپس ران ز پیش

بسته ام عهدی به جانان در الست

که به جز وی بگذرم از هر چه هست

آمده سر وعدۀ سوگند من

زعفرا بگذر مشو پابند من

زعفرا من شاهباز عرشیم ...

... چند باید داشت این تار تنم

همچو عیسی پای بند سوزنم

زعفر از میدان به زاری بازگشت ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۸

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲۵ - مکالمهٔ آن حضرت با ذوالجناح

 

... بافته حوران به فردوس برین

بهر پابند تو زلف عنبرین

مرغزارت ساحت این سبز کشت ...

... مویه سر کن که دگر پی شد امید

هین بیا بنگر به خون غلطیدنش

که دگر زنده نخواهی دیدنش ...

... وان فراوان زخم های کاریش

بست عهد و پا تهی کرد از رکاب

در جهان افتاد شور و انقلاب ...

... این سر تسلیم و این کوی رضا

با تو آن عهدی که بستم روز ذر

که دهم در راه ناموس تو سر ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۹

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۱ - ذکر اسیری اهل بیت عصمت و طهارت

 

... شد ز تاراج خزان چون برگ ریز

کوفیان بستند بار قافله

بانوان را شد به گردون غلغله ...

... بهر بزم زادۀ هند زییم

عقدها بستند از در یتیم

شد به رهواره روان از باغ دین ...

... خواجۀ سجاد رخ چون ماه نو

بند بر پا بر هیون تندرو

حلقۀ زنجیر طوق گردنش ...

... گلشنی در کسوت ماتم کده

گلبنان در وی ولی خشکیده برگ

چشم نرگس سرگران از خواب مرگ ...

... دختران خویش بین گریان چو ابر

سر بر آر از خواب بنگر سرنگون

خرگهی کان بد تو را جای سکون

سر بر آر و بنگر ای میر حجاز

بانوان و اشتران بی جهاز ...

... گردن بیمار در زنجیر بین

سر بر آر از خواب و بنگر معجرم

چون به یغما برده دونان از سرم

سر بر آر ای قافله سالار من

بست عشقت سوی کوفه بار من

من برم این همرهان تا نزد باب ...

... کوفیانش سر بریده از قفا

سر بر آر از خاک و بنگر ای نذیر

دخترانت در کف دونان اسیر ...

... شکوه بر لب ماند شب شد روز من

کوفیان بستند بار محملم

رفتم اما ماند پیش تو دلم ...

... هر کجا تو با منی من خوشدلم

کوفیان بستند بار کاروان

نینوایی ماند و شاه و ساربان

نیر تبریزی
 
۹۷۳۰

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۵ - ورود اهلبیت به مجلس ابن زیاد علیه اللعنه و العذاب

 

... بانوانش از یسار و از یمین

بسته صف چون رشته در ثمین

شه ستاده بندگانش بر سریر

سرنگون بادت سریر ای چرخ پیر ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۱

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۷ - واقعهٔ دیر و اسلام آوردن راهب

 

... غسل یحیی داده مکر و ریو را

بسته با زنجیر آهن دیو را

نور یزدانی عیان از روی او ...

... پاسخش دادند آن قوم جهول

کز حسین بن علی سبط رسول

گفت پور فاطمه گفتند هین ...

... درهمی معدود و آن سر را خرید

شد چو در دیر آن سر تابنده چشم

گنج گوهر شد نهان اندر طلسم ...

... خوش پذیرایی کن این مهمان زه

عود سوز عنبر بسای و گل بنه

کاین عزیز کردگار داور است ...

... شست با کافور عنبر موی او

با ادب بنهاد رو بر روی او

دید زان تابنده رو آن نیکبخت

آنچه در شب دید موسی از درخت ...

... من برآنم که تویی دادار رب

عیسی ابن و روح ناموس تو اب

روح و عیسی از تو شد صاحب نظر ...

... ساحتش عاری از این قید و حد است

من ز روح و ابن و اب آن سوترم

کردگار لم یلد را مظهرم ...

... صد هزاران روح قدسم در کم است

من حسین بن علی عالی ام

که به ملک آفرینش والی ام

مادرم بنت شهنشاه حجیز

صد هزاران مریمش کمتر کنیز ...

... گفت حاشا کی شود مقبول رب

معتکف در شرک روح و ابن و اب

چهره از لوث سه خوانی پاک کن ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۲

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۹ - عزیمت اهل‌بیت رسالت از شام به جانب کربلا

 

... کاندرین گلشن گلی دارم به خاک

خصم از این منزل که بستی محملم

دست گرگان یوسفی ماند و دلم ...

... خواهران و مادران خون جگر

هر یکی بر گلبنی شد نوحه گر

آن یکی داغ برادر بر کنار ...

... چون نکرد ای قطب گردون زین هنات

خاک بر سر بر سر نعشت بنات

پس سکینه دختر شاه شهید ...

... گیسوان کندند خوبان در غمت

حلقه ها بستند بهر ماتمت

ای به دیدار تو جان ها را سکون ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۳

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۴۰ - ذکر ورود اهل بیت رسالت به مدینهٔ طیبه

 

چون عروس حجله فیروزه گون

مهد زرین بست بر پشت هیون

شد قطار غم روان سوی حجیز ...

... سر ز پا و پا ز سر نشناختند

شد بنات آل هاشم از خدور

سر زنان بیرون چو از مشرق بدور ...

... گفت آن بانوی خرگاه عفاف

با بنات دوده آل مناف

فاش بر گویید بالله حال چیست ...

... کاشکی هرگز نزادی مادرم

با بنات هاشم آن بانوی راد

رو سوی خرگاه آل الله نهاد ...

... شهر شام و بانوان بی نقاب

بسته شد ذریۀ ختم رسل

چون اسیر ترک در زنجیر و غل ...

... کای مدینه هین مکن ما را قبول

از تو ما روزی که بربستیم بار

هم عنان بودیم با اهل و تبار ...

... آمدیمت با دل تنگ و حزین

نه رجالی مانده باقی نی بنین

هم ز ره رفتند آن جمع ملول ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۴

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

چند در بند کشم این دل هرجایی را

بیش از این صبر نباشد سر سودایی را ...

... ناصحم گفت که چاه است در این ره هشدار

بست دیدار توام دیده بینایی را

صنما رشته جان بسته به نوش لب توست

مبر از آب برون ماهی دریایی را ...

... دوست دارم همه جا سبزه صحرایی را

رو حدیث لب دلبند بیاموز فقیه

کان حلاوت نبود دفتر دانایی را ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۵

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

... سرگرانیهای او دردی که درمانیش نیست

صد هزاران دل بتاری بسته جولان میدهد

بابلی چشمی که در سحر و فسون ثانیش نیست ...

... گرچه این هم نیز دور از سست پیمانیش نیست

چونکه جانان میرود ایجان تو هم بر بند رخت

بار دوش تن بود جانی که جانانیش نیست ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۶

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

... گله ما همه از ناز لب نوشین است

وقت آنست کز بن کاسه پر گردونرا

پاک از خون کشم ار ماه و اگر پروین است

در آفاق به بست از شکران پسته تنگ

به لبت کانچه نگنجد بتصور این است ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۷

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

... خواهم از بخت که با من همه بیداد کنی

تا نه بندد بتو کس مهر که بیدادگر است

شمع را با پر پروانه سر و کار نبود

گنهه از آتش سوداست که در زیر پر است

بست در بر رخم اغیار بخندد سهل است

گر بزخمم نمکی هست ز جای دگر است ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۸

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

... موری سزای سلطنت ملک جم نبود

با آنکه با تو بسته ام عهدی قدیم من

نگرفتمی دل از تو گر این نیر هم نبود ...

... مسجود اهل دل بجهان جز صنم نبود

این حسرتم کشد که چو باز امدی بناز

ما را سری بپای تو در هر قدم نبود ...

نیر تبریزی
 
۹۷۳۹

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

... یا ترا روی نگویی نه نکوتر می شد

می گشودم که از بن اشک دمادم چشمی

شاد بودم به خیالی که مصور می شد ...

... همه بر چشم رقیبان سر نشتر می شد

من رام بودم و در بسته و همسایه به خواب

هر زمانم از رخش باده به ساغر می شد ...

... من به پاسش همه شب ریختمی اشک چو شمع

او چو از سر خوشی خواب به بستر می شد

منش از دیده همی لؤلؤ تر می دادم ...

نیر تبریزی
 
۹۷۴۰

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

نه من از تنگی دام است که در فریادم

می بنالم که بسر وقت رسد صیادم

سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم ...

... گشت دور فلک از منت تعمیر مرا

خنک آنروز که سیلی برد از بنیادم

منکه از خلد برین دل نگران بستم بار

تا سر کوی تو دیدم همه رفت از یادم

خواجه دشوار پسند است و مرا روی سیاه

ترسم از بندگی خویش کند آزادم

گله از آدم خاکی نه طریق ادبست

گرچه آورد در این دیر خراب آبادم ...

... نخورم غم که برد باز بدان گلشن قدس

علت نخوت و مستی چو ز سر بنهادم

وارث ساقی کوثر شه مهر افسر طوس ...

نیر تبریزی
 
 
۱
۴۸۵
۴۸۶
۴۸۷
۴۸۸
۴۸۹
۵۵۱