نه من از تنگی دام است که در فریادم
می بنالم که بسر وقت رسد صیادم
سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم
کاش میکرد بخود روی قفس صیادم
تیر کز شست بشد باز نگردد کمان
پند پیران چه کنم من که دل از کف دادم
گشت دور فلک از منت تعمیر مرا
خنک آنروز که سیلی برد از بنیادم
منکه از خلد برین دل نگران بستم بار
تا سر کوی تو دیدم همه رفت از یادم
خواجه دشوار پسند است و مرا روی سیاه
ترسم از بندگی خویش کند آزادم
گله از آدم خاکی نه طریق ادبست
گرچه آورد در این دیر خراب آبادم
لطف سلطان ازل خواست که از سجدۀ خاک
باد این نخوت بیهوده دهد بربادم
نخورم غم که برد باز بدان گلشن قدس
علت نخوت و مستی چو ز سر بنهادم
وارث ساقی کوثر شه مهر افسر طوس
آنکه با داغ غلامیش ز مادر زادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس تنگی و اسارت خود سخن میگوید و به حسرتی که از دوری محبوب دارد، اشاره میکند. او از صیاد (که نماد موانع و مشکلات است) مینالد و احساس میکند که در زندان عشق گرفتار شده است. با ذکر پندهای پیران و ناامیدی از بهبود وضع موجود، به درد دل خود میپردازد. شاعر از گذشته شیرین و لحظات خوش یاد میکند و به آرزوی رهایی از قفس و بندگی خود اشاره مینماید. او به نفرت از خود و احساس حقارت در برابر خداوند و انسانها میپردازد و در نهایت به عشق و داغی که از این عشق بر دل دارد، اشاره میکند. این شعر بیانگر جدایی، تنهایی و longing برای آزادی از قفس عشق است.
هوش مصنوعی: من به خاطر تنگی دام خود ناراحت نیستم، بلکه نالهام به این خاطر است که زمانی در میرسد که شکارم کنند.
هوش مصنوعی: از این خرمن سبز دل خسته شدم، ای کاش خودم را به قفس صیاد نشان میدادم.
هوش مصنوعی: تیرهایی که از کمان رها میشوند، دیگر به کمان برنمیگردند. من چه کار کنم که دل و احساساتم را از دست دادهام، با وجود این که بزرگترها چه میگویند.
هوش مصنوعی: دوران زندگی من به خاطر لطف و محبت شما تغییر کرده است و روزی را خوشحالم که بلای سختی از ریشهام دور شده است.
هوش مصنوعی: من که از بهشت و زیباییهایش دلنگران و آشفته بودم، وقتی به سراغ تو آمدم، تمام آن نگرانیها و یادها را فراموش کردم.
هوش مصنوعی: آدمی که به خواستههای سختگیرانه دیگری علاقهمند است، من از این میترسم که به دلیل خدمتگزاریام و چهرهام، آزادیام را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: انگار از انسانهای عادی نباید گله کرد؛ زیرا این رویکرد در واقع با ادبیت سازگار نیست، هرچند که من در این مکان و وضعیت خراب، خودم را به این موضوع رسیدهام.
هوش مصنوعی: از پرتو محبت و رحمت پروردگار خواستهام که این خودخواهی و تکبر بیمعنا را از بین ببرد و مرا از این حالت رهایی بخشد.
هوش مصنوعی: نگران نیستم چون دوباره به آن باغ بهشتی بازمیگردم، دلیل فخر و سرمستی را از سرم کنار گذاشتهام.
هوش مصنوعی: وارث سروی که مشروب کوثر میریزد، انسانی از طوس است که در دلش عشق به گلادیاتور دارد و با این احساس به دنیا آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم
کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم
سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق
لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
[...]
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
[...]
نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی
که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم
طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم
[...]
به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
[...]
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟
پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من
تا غلام تو شدم زین دگران آزادم
چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.