ملکالشعرا بهار » ترجیعات » از زبان محمدعلی شاه مخلوع
... و اینک شده ام ز دیده خونریز
کاین چرخ چرا چنین دورنگ است
سبحان الله این چه رنگ است ...
ملکالشعرا بهار » مستزادها » اهلا و سهلا
... ماهی که تابد مهر آزدگی
از چرخ ادراک او
مایل به درویشی و افتادگی ...
ملکالشعرا بهار » مستزادها » شام ایران روز باد
... تاکه اهل درد راگردد زمانه سازگار
چرخ رام و بخت یار
یاد باد و شاد باد آن سرو آزاد وطن ...
ملکالشعرا بهار » چهارپارهها » سرود کبوتر
... به گردون دوخته پر یک به دیگر
شوند افرشتگان از چرخ نازل
به زعم مردمان باستانی ...
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱
آماده جنگ باش کاین چرخ حرون
با نرم دلی با تو نگردد مقرون ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
... وآن کزین شاهان به استبداد و جور انداخت کار
چرخ چون دارای بن داراکشید از وی دمار
الغرض کبر و نفاق آمد در این ملک آشکار ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه
... دوحه نیکی نشاند و ریشه زشتی بکند
پایگاه ملک را بنهاد بر چرخ بلند
خسروان را شاید از رفتار او گیرند پند ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات
... حرکت جوهری سریع شود
چرخ و اختر تو را مطیع شود
کنی - ار بگذری ازاین پستی - ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۴ - در صفت محبس تأمینات
... کرده در بیخ گوشم آماده
چرخ گردون هزار اراده
می رود خواب و می پرد هوشم ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
... چون که نو گشت سال پارینه
چرخ نو کرد کین دیرینه
دستلافی طراز جیبم شد ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۳ - در عقل و علم
... نان شودپخته بهر خامی چند
چرخ چون برکشد اراذل را
گاو مرگی فتد افاضل را ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۶ - در مذمت ظلم و ظالم
... جذب و دفعی به روی کار آمد
چرخ و اجرام آشکار آمد
اختری راست و اختری کج رفت ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ دوم
... شهرت آن پادشهان از زمین
رفت از این کار به چرخ برین
نام نکوشان به جهان دیر زیست ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » تدبیر پری بانو
... کاه پیدا گه نهان همچون پری
می زدند انجم برین چرخ بلند
چون پری زادان به مردم پوزخند ...
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۴ - غزل
... زلف کر نیلیر ازی بیشتر مزن قیچی که واز
مثل پیشتر نمتنی چرخ مو ر چنبر کنی
ای بهار ا قذر به پیش مو مخن والنازعات ...
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » ای چرخ!
... دردا که مرا خون دل و دیده قرین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
وان باغ که بودست پر از مرغ خوش الحان ...
... افسوس زمانی که چنان بود و چنین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
آن آهوی خوش خط و نکوخال که در دشت ...
... امروز چرا طعمه شیران عرین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
آن تخت که بد جای کیومرث و فریدون ...
... مطموع عدو گشت و خراب از ره کین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
یاران ز حمیت به سوی مرگ دویدند ...
... گلرنگ ز خون همه سیمای زمین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
امروز ز بی حسی ما کار خرابست ...
... کاین خاطر آسوده چرا زار و حزین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
یک روز وطن رشگ گلستان جنان بود ...
... امروز مرا حال دل خسته چنین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
خصمان ز دو جانب سوی ما رخش دوانند ...
... گردون ز چه بر قصد دل ما به کمین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
بیچاره وطن خسته و آواره و فرد است ...
... کز سستی ما مام وطن گوشه نشین شد
چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » در دستگاه ماهور
... بتی تازه با شراب کهن
دلم گشت از چرخ بوقلمون
چو جام می لب به لب پرخون ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
... زین سبب از نشیه آن باده مدهوشیم ما
گر تویی سرمایه دار با وقار تازه چرخ
کهنه رند لات و لوت خانه بر دوشیم ما ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
... به خدا قاتل من دیده بینای من است
سر تسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای من است ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
... کاین گوهر یکدانه چه مقدار بها داشت
با دست تهی پا بسر چرخ برین زد
چون فرخی آن رند که با فقر غنا داشت