ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۰۴ - شبیخون کردن کوش بر نستوه و زخمی شدن کوش و شکست ایرانیان
... چو نیروی او دید کارم پگاه
به دریا برآورد یکسر سپاه
به کوه بسیلا دژم بازگشت ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۱۲ - پیروزی قباد بر کوش
... نبهره سپاهش چو هست این چنین
که هر یک چو دریا بجوشد همی
چو پیل دمنده بکوشد همی ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۲۱ - اندر فرزندان کنعان: کوش و نمرود
... که خونریز و ناباک و بی مزد بود
کشیدی ز دریا به دندان نهنگ
گرفتی به دنبال شیر و پلنگ ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۲۲ - بازگشت به سرگذشت کوش رفتن کوش با ماوراءالنهر و خاور
... گرفت آن همه مرزها را به تیغ
چنین تا به دریای خاور رسید
سراپرده ای نو بدان لب کشید
مر او را چنین گفت گوینده ای
به دریا شب و روز پوینده ای
که شاها یکی جایگاه است خوش
در این ژرف دریا از او سرمکش
جزیره ست با آبهای روان ...
... کشیدش بدان جایگه آرزوی
درآمد به دریا و برشد به کوه
بزرگان چین از پسش همگروه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۵۷ - هدایای فریدون به کوش
... که خسرو فرستاد زی دیوزاد
ز خورشید دریا چو آمد بجوش
بپوشید تن جامه ی شاه کوش ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۵۸ - سخن گفتن فریدون با کوش درباره ی باختر و سیاهان
... سیاهان نوبین برون آمدند
ز ماهی به دریا فزون آمدند
از ایشان همه مرز ویران شده ست ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۲ - نامه ی کوش به نزدیک قراطوس، شاه اندلس درباره ی بازگردانیدن فراریان باختر
... سخن هرچه پرسد تو پاسخ بیار
چو ببرید دریا فرستاده مرد
سوی بارگاه وی آهنگ کرد ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۴ - آگاه ساختن فریدون از نامه ی قراطوس و گذشتن کوش از دریا
... چو آن نامه کردم به نزدیک شاه
ز دریا گذر خواست کردن سپاه
ازآن پس رسانم به شاه آگهی ...
... هیون رفت و او رفتن آغاز کرد
به دریا گذشتن بسی ساز کرد
نپنداشت هرگز قراطوس شاه
که او بگذراند به دریا سپاه
از این داستان هیچ با کش نبود ...
... به دو مه چهل پاره کشتی بساخت
به دریا بسی بادبان برفراخت
ز بازارگانان بسی ساخت نیز ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۵ - آماده شدن قراطوس برای جنگ و نیرنگ کوش
... بخندید و گفتا چنین است راست
وگرنه نشستن به دریا چراست
پشیمان شده ست از گذشتن به آب
نداند که ایران نبیند به خواب
وزآن کرده بود او به دریا درنگ
که آید قراطوس پیشش به جنگ ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۰ - باز گردانیدن مردم باختر از اندلس
... بدان شهرهاشان گسی کرد شاه
ز دریا گذر کرد از آن سوی باز
بیامد بدید آن همه گنج و ساز ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۱ - نامه ی کوش پیل دندان به نزدیک فریدون
... فرستاد و برخواند در پیشگاه
گذشتم به دریا و کردم درنگ
چنین تا خران اندر آمد به تنگ ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۲ - گشادن کوه طارق
به دریا گذر کرد بار دگر
بگردید کشور همه سربسر ...
... چنان جای بگذاشت و اندر گذشت
بیابان و دریا بریدند و دشت
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۶ - کوش در اندلس
... سوی اندلس باز ره برکشید
به دریا گذر کرد و کشور بدید
چنان یافت آباد و خرم که چین ...
... که این اندلس کشوری دیگر است
که دریای ژرفش به گرد اندر است
که بحر محیط است تاریس نام
نهاده بر او شهر و کشور به کام
که دریا و خشکی دو راه اندر اوی
که برتابد از هر دو ره دیو روی
به افرنجه راهی ز دریای تند
که کشتی نماید در آن راه کند ...
... به دیده همه روی کشور بدید
به یک دست بر روم و دریا دگر
همه شهرها خوب و ناکام کر ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۷ - ساختن چند شهر در کوه طارق
... که گفتی شده ست آسمان را ستون
ز دریا برافراخته هفت کوه
که از دیدنش دیده گردد ستوه ...
... دو دروازه بر شهر بگشاد شاه
یکی سوی دریا یکی سوی شهر
به هر دو شب و روز مردم گذر ...
... خرامان گهی سوی نخچیر و دشت
یکی بر ره کوه و دریا گذشت
سپه را گهی سوی صحرا کشید
گهی سوی تاری و دریا کشید
یکی بی گمان وادی از سنگلاخ ...
... ز هر سو بدین وادی آرد فرود
کنون شهر و دهها و دریا و کوه
بجای است و بینند یکسر گروه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۸ - کارزار کوش پیل دندان با سیاهان بجّه و نوبی
... زره دار و برگستوانور سوار
ز دریا گذر کرد و آمد به دشت
ز جوشن همی آسمان خیره گشت ...
... سپاه اندر آمد به شمشیر و تیر
ز کشته زمین شد چو دریای قیر
ز جنگاوران و یلان کس نرست ...
... به نزدیکی مصر چندان گروه
که پیدا نبود ایچ دریا و کوه
هوا نیلگون و زمین زاغ رنگ ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۸۰ - کارهای نیک کوش و دوست گرفتن مردمان او را
... بدین اگهی تیز بشتافتند
بنزدیک دریا پی افگند شهر
همه سنگ خارا از ارزیز بهر ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹۴ - رسیدن ایرانیان بنزد فریدون و آگاهی او از خیانت مردان خوره
... ز کوه کلنگان وز رنج اوی
ز شهر و ز دریا وز جنگ اوی
یکی گفت کای شاه با فر و داد ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹۵ - گردیدن کوش به گردِ کشور
... دوم شهر ترجاله شیرین دگر
همه راه بر آب دریا گذر
بسی بر لب آب عنبر بیافت ...
... یکی جامه بافند همچون حریر
به دریا گر انداختی سالیان
برون آمدی باز خشک از میان ...
... ز دینار سرمایه آید به کار
به دریا از آن جانور هست نوز
همان عنبر خوش خزان و تموز
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹۸ - گفتن مرد پیر حکایت مرز خوبان
... شمارد همی مرد دانا زروم
ز دریا گذشتن بباید نخست
پس آن ره به عجلسکس آید درست ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹۹ - لشکرکشی کوش به مرز خوبان و تصرف آن
... شتابان همی رفت تا پیش شاه
به دریا گذر کرد و بر خشک شد
بهار آمد و خاک چون مشک شد ...
... همان باره از سنگ یکپاره دید
روان گرد آن شهر دریای ژرف
از آهن دری برنهاده شگرف ...