شب تیره دروازه بگشاد زود
برون رفت با لشکری همچو دود
به پیش اندرون صد هزاران سوار
سپهدار با جوشن کارزار
درآمد پس و پیش ایرانیان
ز ناگه سحرگاه زد بر میان
بیکباره نعره برافراشتند
ز بارِه همان غیو برداشتند
شب تیره ماننده ی آبنوس
خروشنده نای و غریونده کوس
شد ایرانیان را سر از خواب تیز
ز ناگه برآمد یکی رستخیز
بجستند و نستوه یل برنشست
سوی دسته ی تیغ بردند دست
یکایک سپه سوی نستوه شد
ز لشکر سراپرده انبوه شد
بدان تیرگی درهم آویختند
همی خون ز یکدیگران ریختند
چکاچاک شمشیر با داروگیر
نه نیزه بکار آمد آن شب نه تیر
چنان پیل دندان برافگند اسب
که شد کین مهراب و آذرگشسب
به هر زخمی اسبی و گُردی چو کوه
بکشت از دلیران ایران گروه
خروشید نستوه کای سرکشان
دلیران ایران و گردنکشان
یکی ناشنیده درنگ آورید
مترسید و بر جای جنگ آورید
بدین رزم اگر سستی آید پدید
از ایدر به ایران که خواهید رسید!
سپاه فریدون ز گفتار اوی
شدند آن شب تیره گون یار اوی
برآویخت با چینیان تا به روز
چو بر زد سر از کوه گیتی فروز
نگه کرد نستوه و لشکر ندید
همه دشت جز دست و جز سر ندید
به لشکرگه خویش در دشمنان
همی دید خرگاه و خیمه کنان
سپه دید با ساز آراسته
ز شمشیرشان جوی خون خاسته
نه خرگاه ماند و نه خیمه بپای
نه لشکر به پیش و نه کارم بجای
چو نیروی او دید کارم، پگاه
به دریا برآورد یکسر سپاه
به کوه بسیلا دژم بازگشت
تو گفتی که با باد انباز گشت
سوارانش از رزم برگشته دید
پیاده همه زیر پی کشته بود
برآشفت و با ویژگان حمله کرد
به نیزه ز دشمن برآورد گرد
ز چینی بکشتند چندان سران
که خون گشت بر دشت خمدان روان
بمالیدشان سخت و رنجور کرد
ز لشکرگه خویشتن دور کرد
چو کوش آن چنان دید چون پیل مست
درآمد یکی خشت پرّان به دست
برآشفت و با سرکشان جنگ کرد
سپه را به دشنام، دل تنگ کرد
که از دشمنان چون برآمد دمار
شما سست گشتید در کارزار
چو با ما گرانی و سستی بود
ز دشمن همه چیره دستی بود
بگفت او و آهنگ نستوه کرد
رکیب از گرانی یکی کوه کرد
بزد خشت و برگستوان سمند
بدرّید و بر وی نیامد گزند
همان خشت، نستوه بیرون کشید
بدو تاخت و چون باد اندر رسید
بزد خشت و با روس بربر بدوخت
بدان زخم کین دلیران بتوخت
نه از خستگی کرد پیدا نه درد
بیکبار با لشکرش حمله کرد
بزد خویشتن را بر ایرانیان
به شمشیرشان دور کرد از میان
فراوان بکشتند و خستند و بُست
سواری که او زودتر جَست رست
بیکبارگی روی برگاشتند
سپهدار را خوار بگذاشتند
چو دید آن سپه را گریزنده تفت
بناکام برگشت زود و برفت
همان گاه از اسب اندر افتاد کوش
ز بس خون کز او رفت، از او رفت هوش
بزرگان و روی همه لشکرش
بمانده دژم هر کسی بر سرش
ز یالش برون کرد داننده، خشت
بشست و یکی مرهمی نو سرشت
بر آن زخم بنهاد و بست استوار
هم از کارماند و هم از کارزار
به شهر اندر آمد به خانه بخفت
ننالید یک ماه و با کس نگفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستانی از جنگ و نبرد بین ایرانیان و دشمنان روایت میشود. در شب تاریک، لشکری از ایرانیان به فرماندهی نستوه به جنگ میروند. نخست، ایرانیان از خواب بیدار میشوند و جنگ آغاز میشود. در این نبرد، دستاوردها و شکستها به تصویر کشیده میشود؛ نستوه با شجاعت به نبرد میپردازد و از دشمنان میکشد، اما در عین حال برخی از جنگجویان ایرانی سست شده و به عقب نشینی میپردازند. در نهایت، پس از یک نبرد سخت و خونین، نستوه مجروح میشود و به خانه بازمیگردد. او پس از یک ماه بهبودی از این حادثه، سکوت اختیار میکند و با کسی صحبت نمیکند.
این داستان دربردارندهی مضامین شجاعت، وفاداری و پیامدهای جنگ است.
هوش مصنوعی: در شب تاریک، دروازه به سرعت باز شد و او با لشکری که مانند دود بود، بیرون رفت.
هوش مصنوعی: در جلو، سپاهیان بسیاری با زره و تجهیزات جنگی آماده به نبرد قرار دارند.
هوش مصنوعی: در یک صبح ناگهانی، ایرانیان به گونهای ناگهانی و بیخبر، با خبر و احساسات مختلفی مواجه شدند.
هوش مصنوعی: ناگهان صدای بلندی بلند شد، گویی که فشار و سنگینی روی دوش آنها ناگهان کاهش یافته است.
هوش مصنوعی: شب تاریک مانند چوب شباهنگ، صدای نای به گوش میرسد و نواهای شاداب و پرهیجان در فضا پیچیده است.
هوش مصنوعی: ایرانیان از خواب خود بیدار شدند، زیرا ناگهان یک قیام و حرکت بزرگ رخ داد.
هوش مصنوعی: آنها تلاش کردند و دلیرانه به سمت میدان جنگ رفتند و با دستهای خود شمشیرها را برداشتند.
هوش مصنوعی: هر یک از سربازان به سمت کسی رفتند که به تنهایی در مقابل لشکر بزرگ ایستاده بود.
هوش مصنوعی: در تاریکی و آشفتگی، خون افراد دیگری به هم entwined شده و درهم آمیخته است.
هوش مصنوعی: صدای تلوید شمشیر در جنگل به گوش میرسید، اما در آن شب نه نیزهای به کار آمد و نه تیری شلیک شد.
هوش مصنوعی: چنان که فیل با قدرت دندانهایش اسب را به زمین انداخت، از آن زمان کینهٔ مهراب و آذرگشسب شکل گرفت.
هوش مصنوعی: هر زخمی که به دشمن میزنند، مثل این است که اسبی را میکُشند و به قدری نیرومند است که دلیران ایران را به خواب میبرد.
هوش مصنوعی: شجاعان و نیرومندانی که در ایران هستند، به پا خیزید و به صدای رعدآسا و قهرمانانه خود پاسخ دهید.
هوش مصنوعی: یک فرد ناشناخته را به یاد آورید و نترسید، بلکه با عزمی راسخ به مبارزه بپردازید.
هوش مصنوعی: اگر در این نبرد کمکاری و سستی نشان دهید، از این سو به ایران نخواهید رسید.
هوش مصنوعی: فریدون با سخنان خود سربازانش را متشکل کرد و در آن شب تاریک، یار و همراه او نیز حضور داشت.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویری از یک نبرد اشاره میکند که در آن فردی با چینیهای جنگ میکند. این نبرد به قدری شدید است که تا روشن شدن روز ادامه پیدا میکند و در نهایت فردی که برتر است، از بالای کوه پیروزیاش را جشن میگیرد. در اینجا نمادها و عناصر طبیعی به تصویر کشیده شدهاند تا حس نبرد و پیروزی را القا کنند.
هوش مصنوعی: نستوه (مردی مقاوم و سرسخت) نگاهی به اطراف انداخت و هیچ لشکری را ندید. او فقط دستها و سرها را در دشت مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در اردوگاه خود، در کنار دشمنان، سکو و چادرهایی را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: ارتش با سلاحهای آماده، صحنهای را دید که از خون دشمنان پر شده بود.
هوش مصنوعی: نه دیگر جایگاه و اردوی ثابت مانده، نه خیمهای بر پا است، نه لشکری در پیش است و نه کاری در دست دارم.
هوش مصنوعی: هنگامی که دیدم نیروی او قدرت کارم را در دست گرفته، صبح زود همه سپاه را بر آب به راه انداخت.
هوش مصنوعی: به کوه بسیا دژم بازگشت، تو گفتی که با باد همصدا شد. این عبارت به این معناست که به خاطر مشکلات و سختیها، به شدت ناامید شدهای و به خودت میگویی که در این وضعیت، انگار با دیگر مشکلات و شرایط سخت، همدست شدهای.
هوش مصنوعی: سواران از میدان جنگ بازگشته بودند و مشاهده کردند که تمامی پیادگان به زیر پا افتاده و کشته شدهاند.
هوش مصنوعی: او خشمگین شد و با زخمداران به جنگ دشمن رفت و گرد و غبار را از زمین بلند کرد.
هوش مصنوعی: چندین سردار چینی را کشتند، تا جایی که خون آنها بر دشت خمدان جاری شد.
هوش مصنوعی: آنها را به شدت ستم کرد و به طور سختی آسیب رساند و از گروه خود دورشان کرد.
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص را دید که مانند یک فیل وحشی و نیرومند وارد شد، یک تکه آجر به دست داشت.
هوش مصنوعی: او خشمگین شد و با سرکشان جنگید، با دشنام به سپاه حمله کرد و دلش را به تنگی آورد.
هوش مصنوعی: وقتی دشمنان به میدان آمدند، شما در نبرد ضعیف شدید و نتوانستید خوب عمل کنید.
هوش مصنوعی: وقتی که باری بر روی دوش ما است و احساس ضعف میکنیم، از طرف دشمنان فقط ترفندها و نقشههای زیرکانهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: او گفت و به طور بیوقفه تلاش کرد، و در اثر فشاری که احساس میکرد، همانند کوهی سنگین و عظیم شد.
هوش مصنوعی: اسب قدرتمند و سرعتی بینظیرش را راند و از موانع عبور کرد بدون اینکه به او آسیب برسد.
هوش مصنوعی: او با قدرت و استقامت، خشت را بیرون کشید و به سرعت مثل باد به سمت جلو رفت.
هوش مصنوعی: با تیر زهرآلودش را به قلب دشمن زد و به خاطر آن زخم، احساس کینه و دشمنی از خود نشان داد.
هوش مصنوعی: او نه از خستگی اثر نشان میدهد و نه از درد، بلکه با قدرت و شجاعت، یکباره به دشمن حمله میکند.
هوش مصنوعی: کسی که خود را در برابر ایرانیان قرار داده است، با شمشیر آنها را به دور میزند و از میان میبرد.
هوش مصنوعی: زیاد جنگیده و خسته شدند و گرفتار شدند، اما سواری که زودتر فرار کرد، نجات یافت.
هوش مصنوعی: ناگهان فرمانده را از نظر انداختند و او را خوار و بیاهمیت شمردند.
هوش مصنوعی: وقتی آن سپاه را در حال فرار دید، ناامیدانه سریعاً برگزشت و رفت.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، از روی اسب افتاد، بهخاطر اینکه از شدت خونریزی، هوشیاریاش را از دست داد.
هوش مصنوعی: بزرگان و فرماندهان لشکر در حال نگرانی و اندوه هستند، و هر شخصی در موقعیت خود با مشکلاتی روبروست.
هوش مصنوعی: از یال اسب دانشمند، خشت را شست و یک مرهم تازه ساخت.
هوش مصنوعی: او زخم را بخوبی درمان کرد و به طور محکم باندپیچی نمود. همچنان که از فعالیتهای روزمره زندگی و جنگ نیز فارغ ماند.
هوش مصنوعی: او به شهر آمد و در خانه استراحت کرد، اما بدون اینکه صدایی از خود درآورد یا با کسی صحبت کند، یک ماه در سکوت گذراند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.