سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹
... خود هنوزت پسته خندان عقیقین نقطه ایست
باش تا گردش قضا پرگار مینایی کشد
سعدیا دم درکش ار دیوانه خوانندت که عشق ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰
... هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
در دل غم تو کنم خزینه ...
سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۴ - مدح ابوبکر بن سعد بن زنگی
... همه وقت مردم ز جور زمان
بنالند و از گردش آسمان
در ایام عدل تو ای شهریار ...
... زوال اختر دشمنت سوخته
غم از گردش روزگارت مباد
وز اندیشه بر دل غبارت مباد ...
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سر آغاز
... چه خوش گفت بازارگانی اسیر
چو گردش گرفتند دزدان به تیر
چو مردانگی آید از رهزنان ...
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۱ - حکایت زورآزمای تنگدست
... شکر خورده انگار یا خون دل
غم از گردش روزگاران مدار
که بی ما بگردد بسی روزگار ...
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت
... بخندید و گفت ای پسر جور نیست
ستم بر کس از گردش دور نیست
نه آن تندروی است بازارگان ...
سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت
... به مهرش طلبکار و خواهان شدم
جوان دیدم از گردش دهر پیر
خدنگش کمان ارغوانش زریر ...
سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی
... خردمند مردم ز نزدیک و دور
به گردش چو پروانه جویان نور
تفکر شبی با دل خویش کرد ...
سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۵ - گفتار اندر پرهیز کردن از صحبت احداث
... چو خود را به هر مجلسی شمع کرد
تو دیگر چو پروانه گردش مگرد
زن خوب خوش خوی آراسته ...
سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱ - سرآغاز
... چرا حق نمی بینی ای خودپرست
که بازو به گردش درآورد و دست
چو آید به کوشیدنت خیر پیش ...
سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۳ - گفتار اندر صنع باری عز اسمه در ترکیب خلقت انسان
... که چند استخوان پی زد و وصل کرد
که بی گردش کعب و زانو و پای
نشاید قدم بر گرفتن ز جای ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح امیر انکیانو
... پیش از آن کز دست بیرونت برد
گردش گیتی زمام اختیار
گنج خواهی در طلب رنجی ببر ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم
... امید وصل تو جانم به رقص می آرد
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان
ز خلق گوی لطافت تو برده ای امروز ...
سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی
... به یک دگر برود هم چو دجله در بغداد
ولی چه فایده از گردش زمانه نفیر
نکرده اند شناسندگان ز حق فریاد ...
سعدی » مواعظ » مراثی » ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر
... نخواهد پرورید این سفله رادی
نیارد گردش گیتی دگر بار
چنان صاحبدلی فرخ نژادی ...
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است
... سال و مهت مبارک و روز و شبت به خیر
بختت بلند و گردش گیتی به کام باد
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست ...
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳
... که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
تو راستی کن و با گردش زمانه بساز
که مکر هم به خداوند مکر گردد باز
سعدی » گلستان » دیباچه
... گسترانیده فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید گفتا طریق چیست گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند
به چه کار آیدت ز گل طبقی ...
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶
... فللرحمٰن الطاف خفیة
منشین ترش از گردش ایام که صبر
تلخ است ولیکن بر شیرین دارد ...
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۸
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم به جامع کوفه در آمدم دلتنگ یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم
مرغ بریان به چشم مردم سیر ...