گنجور

 
۸۸۰۱

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

... تا که را خواهی هلاک از درد رشک من که تو

بی سبب در بزم وصل امشب مرا بنواختی

قدر سرو و گل شکستی تا تو در بستان حسن

رخ چو گل افروختی قامت چو سرو افراختی ...

سحاب اصفهانی
 
۸۸۰۲

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - انوار غیب

 

... عیان به صحن گلستان دهر از هر سو

هزار گلبن تابان پدید از آذر شد

اگر زآتش نمرود پیش ازین یکبار ...

... فگار چون دل ما از نگاه دلبر شد

هوا به شعله ی تابنده چون سیاوش رفت

زمین در آتش سوزنده چون سمندر شد ...

... سپهر مجمره گردان و مهر مجمر شد

ز بس حلی و حلل بست بر بساط زمین

چو سقف چرخ محلی به زیب و زیور شد ...

... که هم زناله ی دف گوش آسمان کر شد

زهر طرف بنواسنجی و غزلخوانی

نگار زهره و شی آفتاب پیکر شد ...

... سر عدوی تو را پای دار بالین گشت

تن حبیب تو را صدر تخت بستر شد

در آن زمان که زگرد سپاه و خون یلان ...

سحاب اصفهانی
 
۸۸۰۳

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸

 

... جذب ادراک از عقول و فعل احساس از حواس

ره زشش سو بسته می خواهند بر خصمش از آن

شد مسدس چو سرای نحل این دیر سداس ...

... زآن به جا آرد به خون خصم رسم ارتحاس

الغرض چون یافت این عالی بنا اتمام خواند

عرش بر فرشش درود و خلد بر خانش سپاس ...

سحاب اصفهانی
 
۸۸۰۴

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

... زهی ز قدر تو بر پا لوای عزو شرف

خهی ز پاس تو محکم بنای دین و ملل

نزاده ما در گیتی تو را شبیه و عدیل ...

... زشکر سخنم تلخ گشته کام عسل

نیم ز بستن انواع نظم کم ز کسی

چه در فنون قصاید چه در سیاق غزل ...

... نیافرید نظیرش خدای عزوجل

چو آورد به بنان خامه گاه نظم سزد

عطارد قلمش را مداد جرم زحل ...

سحاب اصفهانی
 
۸۸۰۵

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

... که عالمی است معطر زبوی آن کاکل

به زلف وکاکل او بسته زان دل و جانم

که بوی دل دهدش زلف و عطر جان کاکل ...

... ایا رفیع جنابی که آسمان ساید

چو بندگان شب و روزت بر آستان کاکل

تو تا به فرق زمین پا نهاد ه ای زیبد ...

سحاب اصفهانی
 
۸۸۰۶

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

صبح بنمود رخ از چاه افق چون بیژن

دیده ی رستم گردون ز رخش شد روشن ...

... لعل و کان باده بر آورد ز مینایی خم

بستد این شمع و بر افروخت به فیروزه لگن

هر کسی چید بساط طرب و محفل عیش ...

... تربیت در عدن ارچه گزیند به عدن

ای گشوده به چمن لاله به بستان سوسن

به دعای تو زبان و به ثنای تو دهن ...

سحاب اصفهانی
 
۸۸۰۷

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

... تا که را مشاطه ی ابر بهار

بر سرور و بسته صد عقد پرن

طرف گلشن گشت جای شیخ و شاب

صحن بستان شد مقام مرد و زن

هر کسی مفتون یاری مهر چهر ...

... نزد دارای زمین فخر زمن

بنده ی رزاق بی منت که هست

بر سرش ظل خدای ذوالمنن ...

... در زمان عدلش از پستان گرگ

بره بی اندیشه می نوشد لبن

خاره را لعل بدخشان می کند ...

... شمع زرینی است در سیمین لگن

بنده ات برجیس و بهرامت غلام

آفتابت تیغ و گردونت مجن ...

... گرچه خود باشد صفاهانش وطن

لب فرو بندوره ایجاز گیر

ز آنکه نیکو نیست تطویل سخن ...

سحاب اصفهانی
 
۸۸۰۸

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

... آبش مزاج جلاب خاکش خواص معجون

هم غنچه اش به بستان هم بلبلش به گلشن

هم سنبلش به صحرا هم لاله اش به هامون ...

... باشد نهال باغش چون قد یار موزون

در هر طرف بنا کرد چندین بنای عالی

کآمد سپهر اعلا در پیش رفعتش دون ...

... از اختر خجسته وز طالع همایون

در اشکرز بنا کرد ز آن آب آسیایی

کاوصاف وضعش آمد از حد عقل بیرون ...

... از رشک گردش آن از دیده ی فلک خون

کلک سحاب بنوشت از بهر سال تاریخ

گردان همیشه این آس چون آسیای گردون

سحاب اصفهانی
 
۸۸۰۹

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

خان فلک اجلال حسین آنکه بنا کرد

محکم تر از ارکان بهشت این دو سراچه

آن رتبت بستان جلالت که از او شد

زیبنده چو بستان بهشت این دو سراچه

زایوان فلک قصر جلالش بود ارفع ...

... نبود عجب ار زآتش غیرت بگدازد

چون شمع شبستان بهشت این دو سراچه

ز آن بیش نبودند سزاوار و گرنه ...

... از نعمت الوان بهشت این دو سراچه

القصه بنا چون شد از افزونی رتبت

شد باعث نقصان بهشت این دو سراچه

بنوشت سحاب از پی تاریخ بنایش

بینی چو دو ایوان بهشت این دو سراچه

سحاب اصفهانی
 
۸۸۱۰

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » مخمس

 

... از شرم لبت لعل به معدن متواری

هم جان دهد و هم بستاند لبت آری

از معجزه عیسی بودت بیش کرامات ...

... مانم چه امید به کوی تو دگر من

بستم ز سر کوی نو دی بار سفر من

بیگانه چنان معتبر امروز که بر من ...

... گوی از همه عشاق به عشقت بربودم

بسیار نکویان جهان را بستودم

هر جای که از مصحف خوبی بگشودم ...

... ای نخل تمنای من از وصل تو پر بار

هرگز نتوانم که ببندم زدرت بار

یکبار به بزمت اگرم بخت دهد بار ...

... سلطان جهان فتحععلی شاه که افلاک

از بندگی حضرت او جسته مباهات

یا رب به درش قامت افلاک نگون باد ...

سحاب اصفهانی
 
۸۸۱۱

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۳ - حدیث قدسی:من تقرب الی شبراً تقربت ذراعا و من تقرب ذراعا تقربت باعا

 

... بار عام است ای گروه عاصیان

در گشاده شاه و بنهاده است خوان

خانه از لطف و کرم آراسته ...

... رختشان بگرفته خونشان خورده اند

دست و پای پهلوانان بسته اند

بازوی زورآوران بشکسته اند ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۱۲

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۶ - در بیان عهد و پیمان گرفتن شاه از طوطی

 

... دل به آن ده کان دلت داده است و بس

هرزه دل دربند این و آن منه

قدر دل بشناس و ارزانش مده ...

... بانگ رحلت می رسد بیدار شو

بعد از این دل بند خاروخس مکن

آنچه کردی بس بود زین پس مکن ...

... بر در دل منتظر ایستاده شاه

لیکن از غوغای غولان بسته راه

از دل خود دور کن غوغای عام ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۱۳

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹ - عهد و میثاق شاه با طوطی

 

... گورها کنده ولی در هر قدم

باغ و بستانش که سیراب و تر است

معبر برفست و راه صرصر است ...

... دشمنان جان طوطی سربسر

بر هلاک طوطیان بسته کمر

طوطیان را خون در آنجا ریخته ...

... دامها گسترده بر روی زمین

در کمین طوطیان بنشسته اند

طوطیان را بال و پر بشکسته اند

همچنانکه کرده شیطان رجیم

عزم بر کید بنی آدم صمیم

ملا احمد نراقی
 
۸۸۱۴

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰ - امر الهی به ملائکه به سجده حضرت آدم و معنی عبودیت و وظیفه آن

 

... سر و لم جویی و پرسی از سبب

بنده ایم و پیشه ی ما بندگی است

بندگان را با سببها کار نیست

می نخواهد کار بنده علتی

جز که فرموده است مولی خدمتی

چون سبب جویی تو بنده نیستی

دیده بگشا پس ببین خود کیستی

بنده آن نبود که مخلوق است بس

اسب و استر را نگوید بنده کس

هرکسی گر بنده بودی پس چرا

فی عبادی فادخلی گفتی چرا ...

... شاد و خرم در بهشتم پا نهید

در میان بندگان داخل شوید

آن شود داخل که در بیرون بود

آنکه داخل هست داخل چون شود

پس نه هرکس بنده باشد ای پسر

بندگی را هست آداب دگر

بنده آن باشد که بند خویش نیست

جز رضای خواجه اش در پیش نیست ...

... آن موکل شد برآب آن یک به باد

بستن آمد کار این آن را گشاد

این یکی حمال باد و خاک شد ...

... همچنین هریک از آن روحانیان

از برای خدمتی بسته میان

زان میان شیطان که خاکش بر دهن ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۱۵

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲ - داستان گرگ و خر و مذمت حرص و طمع

 

یک خری افتاد و پای آن شکست

جان آن از زحمت خر بنده رست

چونکه افتاد آن خر مسکین زکار

برگرفت از پشت آن خر بنده بار

در بیابانش به دام و دد سپرد ...

... اهل دنیا را سراسر ای پسر

همچو آن خر بنده بیشک میشمر

بار ایشان تاکشی چون خر بدوش ...

... معنیش خر کردن و تسخیر توست

گویدت گر بنده ام تا زنده ام

یعنی ای خر من تو را خر بنده ام

با خبر باش آنچه او می گویدت ...

... هر طرف دزدان چابک در کمین

هریکی ره بسته بر چرخ برین

پشته ها از کشته ها در هر کنار ...

... بار سنگین در چنین راهی خطاست

در شتابست اندرین ره کاروان

تو چه خواهی کرد با بار گران ...

... بینوایی مبتلایی خسته ای

صید در دامی شکار بسته ای

پای من لنگ و ره دشوار پیش ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۱۶

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱ - نداهای جان پس از جدایی از تن

 

... رفته از یادم هوای آشیان

بسته چشم از جلوه های گلستان

یاد آرید از من ای آزادگان ...

... مهر و یار مهربانی داشتم

عهد بستم با لب چون قند او

یاد باد آن عهد و آن پیوند او ...

... کاینک آمد بر سرم شور جنون

بار بربست از دلم هوش و خرد

تا کجا دیگر جنونم می برد ...

... تیشه بر کف گه دهد فرهاد را

هین بکن این کوه بی بنیاد را

بیستون را کندی ای فرهاد راد ...

... مردنی کو هست اصل هر حیات

راه این مردن به ما بنمای زود

شوق این دلها ز دست ما ربود

ملا احمد نراقی
 
۸۸۱۷

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۴ - بیان نکوهش دنیا و مذمت اهل دنیا

 

سوی دنیا بنگر و احوال آن

وان غم و اندوه مالامال آن ...

... گل در آن پژمرده لاله داغدار

غنچه دلتنگ و بنفشه سوگوار

عطرهایش مایه ی رنج و زکام ...

... فتنه و یغما و غارت آشکار

باغ و بستانش پر از زاغ و زغن

در میان جمله دیو و اهرمن ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۱۸

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۷ - رنج و محنت اهل زرع و تجارت و ثروت

 

... این تنم را قلعه ی فولاد بین

چار ارکانم قوی بنیاد بین

خواجه در خوابست ناگه موشکی

می جهد بیرون ز سوراخ اندکی ...

... الامان و الامان و الامان

صبح آمد خواجه ی ما بستری ست

هی چرا این خواجه از صحت بری ست ...

... باز دارد کی تورا انکار من

بهتر آن باشد که بر بندم زبان

این سخن بگذارم اکنون در میان

ملا احمد نراقی
 
۸۸۱۹

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۸ - ادامه ی داستان طوطی و شاه و رفتن به جزیره

 

... راهها طی کرد و منزلها برید

تا پس از قرنی به آن بنگه رسید

سبزه دید و آب صاف و مرغزار

باغ و بستان پر درخت میوه دار

هر طرف مرغان رنگین پر و بال ...

... زین ره آمد آن جزیره جلوه گر

پیش چشم طوطی صاحبنظر

گل شمرد آن خارهایش سربسر ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۲۰

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۳۲ - امر سیم که آدم آبی بیان کرد از بیوفایی دنیا

 

... یا بود گاهی ز حبس او را گزیر

گفت نی نی پای او در بند نیست

گردنش هم در خم آوند نیست ...

... اینک آمد نوبت ما ای پدر

بایدت بستن کنون بار سفر

ذکرشان جز مردن بابا مدان ...

... چین بر ابرو پچ پچ اندر زیر لب

بسته درها طفلکان بی نان و آب

با همه خاتون بدشنام و عتاب ...

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۴۳۹
۴۴۰
۴۴۱
۴۴۲
۴۴۳
۵۵۱