دیگری در کار زرع است و شیار
نی شبش آرام و نی روزش قرار
بگذرد گر در هوا فوجی جراد
او همی خواند اعوذ وان یکاد
روز در کناسی و سرگین کشی
شب ز بیم عاقبت دل آتشی
کشت من امسال آیا چون شود
دخل آن از پارکاش افزون شود
نی کجا گردد فزون باران کجاست
کشت من امسال می دانم هباست
گه گرفتار تقاضای خراج
گه از او دیوانیان خواهند باج
شد بهار گشت و وقت بوستان
وقت گل گشت و چمن با دوستان
خواجه ی ما را کجا باشد فراغ
کی تواند کرد سیر دشت و باغ
رنج باغ از خواجه سیر از این و آن
کشت دشت از او و گشت از دیگران
وان دگر تاجر نه شب دارد نه روز
نی بیاد آمد به بهمن نی تموز
گه سوی آن شهر و گاهی سوی این
گه به روم و گه به هند و گه به چین
بهر دانگی در تلاطم روز و شب
می نیاساید زمانی از طلب
در تکادو تا به شبها روزها
شب ز فکر بیهده در سوزها
گه خیال سود و سوداهای خام
گاه در دل با شریکان در خصام
گه حساب مایه گه سود و زیان
گه خیال و حجره و بیم دکان
حجره را دزدی مگر خواهد برید
یا بخواهد ساخت قفلش را کلید
من چه خواهم کرد با مشتی عیال
چون کنم با بچه های خردسال
طفلهای نان خور حق ناشناس
وین زنان بی حقوق نا سپاس
من چه خواهم کرد با فرزند و زن
بایدم ناچار رفتن از وطن
و آن یکی محبوس تزویر و ریا
و آن دگر در قید تلبیس و دغا
اهل دنیا را بدینگون حالها
روزهاشان بگذرد در سالها
هیچشان از روز مردن یاد نی
جسمشان جز قلعه فولاد نی
مرگ باشد حق ولی همسایه را
خانه آید بر سر اما دایه را
من کجا و مردن ای مرد خبیر
مردن چون من کسی آسان مگیر
این تنم را قلعه ی فولاد بین
چار ارکانم قوی بنیاد بین
خواجه در خوابست ناگه موشکی
می جهد بیرون ز سوراخ اندکی
خواجه پندارد که دزدی می رود
می جهد از خواب و بیرون می دود
سر برهنه می دود بالا و زیر
هی بگیر و هی بگیر و هی بگیر
دزد آمد خانه را تاراج کرد
مایه ام برد و مرا محتاج کرد
جمع آیید ای همه همسایگان
الامان و الامان و الامان
صبح آمد خواجه ی ما بستری ست
هی چرا این خواجه از صحت بری ست
هی چه شد او را چرا تب کرده است
خواجه گویا دوش سرما خورده است
هی بخوانید این طبیب و آن طبیب
هی بیارید این دوا را بی شکیب
روز دیگر شد فغان و شیونست
چیست هی خواجه بکار مردنست
هی چه شد تابوت و کافور و کفن
هی کجا غسال و مقری قبر کن
خواجه پنهان در لحد گردید زود
خود تو گویی خواجه ای هرگز نبود
خواجه آخر با همه باد و بروت
با کمال اینکه حی لایموت
از صدای پای موشی جانسپرد
موشکی بیرون دوید و خواجه مرد
ای تفو بر اینچنین ماتمکده
اف بر این منزلگه دیو و دده
الفرار این غافلان زین دیو جای
الحذر ای غافلان زین غم سرای
جای منزل نیست اینجا ای پسر
سیل و صرصر را در این باشد گذر
رهگذار سیل را خانه مکن
پیش صرصر خرمنت دانه مکن
در ره این سیل نتوان ساخت باغ
پیش این صرصر مکن روشن چراغ
سقف اشکسته است در زیرش مخواب
خانه گردد بر سرت ناگه خراب
کشتی و توفان و بس دریا عمیق
خویش را بیرون فکن زود ای رفیق
سرکش است اسب و به ره کوه و کمر
هین از این مرکب فرود آی زودتر
می نپندارم ولیکن ای عمو
کایی از مرکب ز پند من فرو
می نپندارم که این اندرز و پند
رخنه سازد در دلت ای ارجمند
می نپندارم پذیرایی سخن
بل ملول و تیره می گردی ز من
کام طبعت زین سخنهای چودر
تلخ می گردد بلی الحق مر
ای بسی را دان شیرین کارها
بیش از این گفتند از این گفتارها
بارها بشنیده ای گفتارشان
دیده ای هم کارشان و بارشان
نی عیان بخشید سودت نی خبر
نی اثر از عین دیدی نز اثر
پس کجا سودت دهد گفتار من
باز دارد کی تورا انکار من
بهتر آن باشد که بر بندم زبان
این سخن بگذارم اکنون در میان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به توصیف زندگی پر زحمت و بیفکری انسانها میپردازد. او از کشاورزی سخن میگوید که روز و شب در تلاش و نگرانی است، و نمیداند آیا برداشت خوبی خواهد داشت یا نه. دیگران نیز به شغلهای مختلف مشغولاند، ولی هیچکس در آرامش نیست و همه در تقلا برای درآمد و فرار از مشکلاتاند.
شاعر به روزگار گذشتگان اشاره میکند که در نهایت به مرگ میرسند و زندگی دنیوی جز تلاطم و عذاب نیست. او به مرگ، به عنوان حقیقتی که بر همه سایه میافکند، اشاره کرده و نشان میدهد که تلاشهای انسانی در برابر این حقیقت بیفایده است.
در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که در دنیای پر از فریب و دوستیهای ظاهری، هیچ کس از مرگ نمیگریزد و زندگی همچنان ادامه دارد، اما همه باید از زندگی و عواقب آن آگاه باشند و از نشانههای خطر دوری کنند.
هوش مصنوعی: شخص دیگری مشغول کشاورزی و آمادهسازی زمین است، در حالی که شبهای او آرام و روزهایش بیدغدغه است.
هوش مصنوعی: اگر در آسمان گروهی از ملخها پرواز کنند، آنها نیز به صدای "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" متمسک میشوند.
هوش مصنوعی: در روز مشغول سرگرمی و کار هستم، اما شبها به خاطر ترس از عواقب کارهایم، دلنگران و مضطربم.
هوش مصنوعی: آیا در سال جاری محصول من به اندازهای خواهد بود که از سال گذشته بیشتر شود؟
هوش مصنوعی: نی میپرسد که باران کجا خواهد بارید و کشت او در این سال چگونه خواهد بود؛ او به وضوح میداند که از این موضوع بیخبر است و نمیتواند پیشبینی کند.
هوش مصنوعی: گاه دچار درخواست مالیات میشود و گاه دیوانسالاران از او طلب پول میکنند.
هوش مصنوعی: بهار آمده و زمان خوبی برای رفتن به باغ و لذت بردن از گلها و چمنزارها با دوستان فرارسیده است.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که خواجه ما زمانی آزاد باشد؟ چگونه میتواند از دشت و باغ لذت ببرد؟
هوش مصنوعی: باغ از سرایندهاش رنج میبرد، و زراعت از کشاورزانی که آن را پرورش میدهند. دشت تنها از این افراد تاثیر نمیگیرد و به خاطر دیگران نیز تغییر میکند.
هوش مصنوعی: تاجر دیگر نه شب دارد و نه روز، او همیشه در فکر و کارش مشغول است و هیچ وقت به بهمن یا تابستان نمیاندیشد.
هوش مصنوعی: گاهی به سمت شهری میروم و گاهی به سمت شهر دیگر، گاهی به روم، گاهی به هند و گاهی به چین.
هوش مصنوعی: در جستجوی علم و دانش، هرگز در روز و شب، حتی یک لحظه هم آرامش نمیگیرد.
هوش مصنوعی: در تلاش و کوشش تا شبها و روزها از فکرهای بیهوده در آتش سوزان هستم.
هوش مصنوعی: گاهی به فکر منفعت و آرزوهای بیپایه هستم و گاهی در دل با همفکرانم در جدال و مبارزهام.
هوش مصنوعی: گاهی به حساب سرمایه و گاهی به حساب سود و زیان میپردازند، گاهی هم در فکر و اندیشهای در مورد مغازه و نگرانیهای مربوط به آن هستند.
هوش مصنوعی: اگر دزدی بخواهد به جایی نفوذ کند، یا باید آن را خراب کند یا قفلش را با کلید باز کند.
هوش مصنوعی: من با این همه افراد و بچههای کوچک چه کنم و چه تدبیری باید بیندیشم؟
هوش مصنوعی: کودکان نانخور که قدر نعمتها را نمیدانند و زنانی که حقوقشان نادیده گرفته شده و قدردان نیستند.
هوش مصنوعی: من چه کار میتوانم بکنم با فرزند و همسر، مجبورم که از دیار خود بروم.
هوش مصنوعی: یک نفر گرفتار حرص و فریبکاری است و نفر دیگر در دام تقلب و نیرنگ به سر میبرد.
هوش مصنوعی: افراد دنیا به همین شکل زندگی میکنند و روزها و سالها به همین ترتیب برایشان سپری میشود.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که انسانها در زندگی خود زمانی به یاد مرگ و حقیقت آن میافتند که دیگر برایشان مهم نیست، و این یادآوری فقط برای جسد آنهاست که مثل یک قلعه فولادی سخت و بدون احساس است. در واقع، زندگی و جسم انسان نتوانستهاند از یاد مرگ فرار کنند و در نهایت به یک نوع بیاحساسی و سردی میانجامند.
هوش مصنوعی: مرگ حقیقتی است اما وقتی همسایه به خانه نمیرسد، شیرینی زندگی را باید در خاطر دایه جستوجو کرد.
هوش مصنوعی: من کجا و مرگ، ای شخص دانا! مرگ من آسان نیست، مانند من کسی را نباید بیاهمیت گرفت.
هوش مصنوعی: بدن من مانند قلعهای از فولاد است که بر پایهای محکم و استوار بنا شده و چهار ستونش را میتوان با قدرت مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در خواب عمیق کسی، ناگهان یک موش از سوراخش بیرون میپرد.
هوش مصنوعی: آقای خواجه تصور میکند که دزدی در حال فرار است، به همین خاطر از خواب بیدار میشود و بیرون میرود.
هوش مصنوعی: کسی بدون پوشش سرش به طور بیوقفه در حال دویدن است و مرتب دستور داده میشود تا او را بگیرند و نگهش دارند. این اشارات نشاندهندهی تلاش برای کنترل یا دستگیری اوست.
هوش مصنوعی: دزد به خانهام حمله کرد و تمام داراییام را برد، به طوری که اکنون در تنگدستی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: جمع شوید ای تمام همسایگان، به فریاد کمک و نجات بیایید!
هوش مصنوعی: صبح شده و آقای ما در رختخواب است. چرا این آقا که باید سالم باشد، حالش خوب نیست؟
هوش مصنوعی: چرا او حالش خوب نیست و تب کرده است؟ به نظر میرسد که دیشب سرما خورده.
هوش مصنوعی: هی، پزشکان را صدا بزنید و داروها را بیوقفه بیاورید.
هوش مصنوعی: روز دیگری فرا رسیده و صدای ناله و گریه به گوش میرسد، ای آقا، آیا در مورد کاری که به مرگ مربوط میشود، سوالی هست؟
هوش مصنوعی: چه خبر از تابوت و کافور و کفن؟ چه شده است که غسال و کسی برای دفن در اینجا نیست؟
هوش مصنوعی: شخصی به سرعت در خاک آرام گرفت و تو گویی هرگز وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: آقای بزرگوار با تمام قدرت و سلطنت خود، همچنان زنده و پابرجا باقی مانده است.
هوش مصنوعی: صدای پای موشی باعث شد که موشکی از جایش بپرد و شخصی که در آنجا بود به طوری غافلگیر شد که جانش را از دست داد.
هوش مصنوعی: ای کاش بر اینجا که پر از غم و اندوه است، تف بدهم؛ بر این مکان که جایگاه شیطان و جنهاست.
هوش مصنوعی: ای غافلان! فرار کردن شما از این دیو بزرگ، شما را از خطر در امان نمیدارد. اینجا، مکان غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: ای پسر، این مکان جایی برای سکونت نیست؛ در اینجا سیل و باد طوفانی در حال گذرند.
هوش مصنوعی: در مسیر سیلاب خانه نساز و در برابر باد سرد، خرمن خود را در معرض خطر قرار نده.
هوش مصنوعی: در مقابل این طوفان و سیل، نمیتوان باغی ایجاد کرد، بنابراین در این باد تند نیازی به روشن کردن چراغ نیست.
هوش مصنوعی: سقف خراب است، زیر آن ناز نکن و بخواب، زیرا ممکن است ناگهان بر سرت بیفتد و خانهات را ویران کند.
هوش مصنوعی: به زودی از درون مشکلات و چالشها بیرون بیا و خود را نجات بده، ای دوست.
هوش مصنوعی: اسب سرکش است و در حال حرکت در مسیر کوه و دمنوش است؛ پس هر چه سریعتر از این حیوان پیاده شو.
هوش مصنوعی: من خیال نمیکنم، اما ای عمو، نگران نباش و از نظر من از سوار شدن بر مرکب کنارهگیری کن.
هوش مصنوعی: به نظر نمیآید که این نصیحت و توصیه بتواند در دل تو تأثیری بگذارد، ای عزیز.
هوش مصنوعی: به نظر من، گپ و گفت با تو دیگر برایم خوشایند نیست و به زودی از من دلزده و ناراحت خواهی شد.
هوش مصنوعی: تنوع این سخنان به قدری زیاد است که ممکن است ذائقهات را تلخ کند، البته این حقیقتی است.
هوش مصنوعی: بسیاری از کارهای شیرین و دلنشین وجود دارد که فراتر از این گفتارهاست و نمیتوان به راحتی درباره آنها سخن گفت.
هوش مصنوعی: شما بارها سخنان آنها را شنیدهاید و کارها و زحماتشان را نیز دیدهاید.
هوش مصنوعی: نی به وضوح نشاندهندهی سود تو نیست، نه خبری از آن دارم و نه اثری از آن. تو خود از طریق چشمسنجی به حقیقت پی بردهای، نه از طریق نشانهها و اثرات.
هوش مصنوعی: پس گفتار من چه فایدهای برای تو دارد، وقتی که نمیتوانی انکار من را بپذیری؟
هوش مصنوعی: بهتر است که این موضوع را بیزبان بگذارم و فعلاً دربارهاش صحبت نکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.