گنجور

 
ملا احمد نراقی

باز گردم بر سر آن داستان

داستان طوطی و شاه جهان

منتظر ایستاده آن طوطی براه

تا چه فرماید دگر آن پادشاه

پادشه فرمود کای شیرین کلام

آنچه باید گفت من گفتم تمام

وقت رفتن شد کنون پرواز کن

چشم و هوش و گوش خود را باز کن

بال و پر زد طوطی و از دست شاه

کرد پرواز و نمود آهنگ راه

راهها طی کرد و منزلها برید

تا پس از قرنی به آن بنگه رسید

سبزه دید و آب صاف و مرغزار

باغ و بستان پر درخت میوه دار

هر طرف مرغان رنگین پر و بال

طایرانی جملگی پر خط و خال

طوطی مسکین شکسته بال و پر

دیده بس آسیب و محنت در سفر

گه فراز کوه و گاهی قعر چاه

گه غم منزلگه و گه بیم راه

روزها شب کرده از کهسارها

شامها سر برده اندر غارها

پس پریده در هواهای عفن

بس بریده راههای بس خشن

دیده بس بالا و پستی در طریق

زین مضیق افتاده اندر آن مضیق

رفته از یادش شه و دوران او

وسعت درگاه بی پایان او

چشمه اندر چشمه اندر زندگیش

وه چه چشمه هریک از صد دجله بیش

جدول اندر جدول از آب حیوة

وه چه جدول رشک جیحون فرات

گلشن اندر گلشن خلوتگهش

گلستان در گلستان درگهش

وان همه مرغان خوش الحان او

طایران کنگر ایوان او

طوطیان نغمه ساز خوش بیان

وان کبوترهای قدسی آشیان

ناز طاووسان باغ ناز او

نغمه ی مرغان خوش آواز او

شکرستانهای شربت خانه اش

خانه ها و نعمت شاهانه اش

زین ره آمد آن جزیره جلوه گر

پیش چشم طوطی صاحبنظر

گل شمرد آن خارهایش سربسر

بارکینش کوثر آمد در نظر

تنگنایی را گمان کرد و فراخ

آغلی را هم شمرد ایوان و کاخ

جغد شومش چون هما میمون گرفت

ماند از رفتار و زاغش در شگفت

گرگها دید و گمان کرد او غزال

غولها را هم رفیق ماه و سال

حال طوطی نیک باشد ای پسر

همچو حال پادشاه باختر