گنجور

 
۸۴۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۴ - جواب دادن آتبین کوش را و تمثیل نهنگ

 

... نداری مگر داستان نهنگ

نهنگی ز دریا بیفتاد و رفت

مر او را یکی ساروان برگرفت ...

... خورش داد و گفتارها گفت نرم

همی بود تا پیش دریای آب

نهنگ دژم چون برآمد ز خواب

به دیدار دریا برآمد بزرگ

همان گاه با ساروان شد سترگ ...

ایرانشان
 
۸۴۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۴ - نامه ی آتبین به نزدیک بهک، شاه ماچین

 

... که چندان که در دشت و صحرا بوید

وگر زیر دریا به زندان بوید

ز ضحاکیان کس نباید که نیز ...

ایرانشان
 
۸۴۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۵ - نامه ی بهک شاه ماچین به نزدیک آتبین و پاسخ وی

 

... درازا و پهنا و بالا شگرف

ز دریا نی تن شده در هوا

به فرمان یزدان فرمانروا ...

... همه هرچه باید من آرم بجای

بسازم فرستم به دریا کنار

تو آهنگ دریا کن ای شهریار

چو نزدیک دریا رسی هم زمان

سپاهم سوی تو رسد بی گمان ...

... که از آتبین بر رسد بیش و کم

به دریا اگر هیچ رای آورد

نیاید سخنها بجای آورد

بسازد همه هر چه آید بکار

فرستد به نزدیک دریا کنار

فرستادگان برگرفتند راه ...

... تو از کشتی و هر چه باید بساز

به دریا فرست ای شه سرفراز

که من با سپاه اینک آیم همی ...

ایرانشان
 
۸۴۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۷ - بازگشت شاه چین و رفتن آتبین به نزد طیهور

 

... فرود آمد از کوه و ره برگرفت

همی رفت تا پیش دریا کنار

سراپرده زد بر لب جویبار ...

... بدان نامدار آفرین برفزود

یکی هفته دیگر به دریا کنار

درنگ امدش تا بر آراست کار ...

... شب و روز یک ماه کشتی چو تیر

به دریا همی راند ملاح پیر

ز عقرب چو بنمود رخساره ماه ...

... توانا و دانا و پروردگار

ز دریا تو آری چنین که برون

نهان داری آتش به سنگ اندرون ...

ایرانشان
 
۸۴۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۸ - پیام طیهور به آتبین

 

... پذیره فرستادشان نزد شاه

همی رفت چون موج دریا سپاه

فرستاده چون نزد خسرو رسید ...

ایرانشان
 
۸۴۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۹ - دیدار آتبین و طیهور

 

ز دریا چو بر خشک شد شهریار

سراسر سپه دید دریا کنار

دو فرزند طیهور با آن سپاه ...

ایرانشان
 
۸۴۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹۲ - پرورش اسب در سرزمین طیهور

 

... بپرسید کاین رای چون آورید

که اسبان ز دریا برون آورید

بدو گفت طیهور گاه بهار

فرستم فراوان به دریا کنار

از آن بادپایان تازی نژاد ...

... نگهبان گمارم بدیشان بسی

ز دریا برآید شب تیره اسب

دمان و دنان همچو آذرگشسب ...

... بماند گریزان شود بازجای

از آتش به دریا جهان گردد اوی

به یک دیدن از بدنهان گردد اوی ...

... به ده سالگی زیر زین آوریم

ز دریا ستوران چنین آوریم

به آب اندرون همچو ماهی روان ...

ایرانشان
 
۸۴۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹۴ - زنهار دادن طیهور آتبین را

 

... همانا که دیدی جز آن راه نیست

ز دریا که گرد جهان اندر است

بزرگ است وز گوهران برتر است

دو پهلوش دریا که ندهد گذار

نه زورق نه کشتی توان کردکار ...

... چهارم به پهلو به یک سال و نیم

به دریا همی راند باید به بیم

پدید آید آن گاه دریا کنار

همان کوه قاف اندر او مرغزار

ز دریا برآید ستمدیده مرد

دل از رنج دریا رسیده به درد

براردت و در چند شهر است باز ...

ایرانشان
 
۸۴۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹۵ - در صفت دو شهر

 

جهاندیده گوید که اندر جهان

دو جای است هر دو به دریا نهان

که هرگز به خوبی چنان جای نیست ...

... که دارد خوشی ارم را نهاد

و دیگر به دریا درون هفت ماه

به کشتی گذر کرد باید به راه

پس آن گاه دریا گذر خم دهد

بر رنج دریا همه غم دهد

به دریا رسی آن که خوانی زره

ز موج اوفتاده گره بر گره ...

ایرانشان
 
۸۵۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹۷ - نامه ی شاه چین به بهک و پاسخ وی

 

... سپاهی فرستادم از پس به کین

به دریا رسیدند بی برگ و ساز

چو کس را ندیدند گشتند باز ...

ایرانشان
 
۸۵۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹۸ - لشکرکشی کوش برای محاصره ی سرزمین طیهور

 

... که ماچین و چین زآتبین شد تهی

ز دریا به کوه بسیلا رسید

کنون با بسیلا که شاید چخید ...

... سپه ده مرا تا شوم پیش از این

کجا راه دریا ببندد جز این

بسیلا اگر زآسمان برتر است

وگر کوه و دریا پر از لشکر است

من آن کوه را همچو هامون کنم

به رنگ آب دریا طبرخون کنم

فرستم بزودی بر شاه چین ...

... بدو گفت کای سرکش نامجوی

اگر تو به دریا گذاره کنی

همی آسمان را چه چاره کنی ...

... یکی چاره هست و جز آن نیست راه

کز ایدر فرستم به دریا سپاه

نمانم که یک تن ز ماچین و چین ...

... که پرخاش و کین روزگار من است

از ایدر به دریا برآرم سپاه

ببندم به ماهی و بر مرغ راه ...

... که هست از ستاره فزون لشکرم

فرستم سپاهی که دریای آب

فزون زآن ندیده ست و شاهی به خواب ...

... سپه را برآراست و برداشت راه

به دریا رسید آن دلیر سترگ

چه دریا که خوانی تو آن را بزرگ

فرود آمد و سخت بگرفت راه ...

ایرانشان
 
۸۵۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹۹ - نامه ی کوش پیل دندان به طیهور

 

... چنو نیز بدخواه شاه آمدی

گر این کار را زود دریافتی

به بند فرومایه بشتافتی ...

... که آزارم از دل نیاید برون

دو چندان کنم آب دریا ز خون

فرستاده آمد ز دربند کوه ...

... از ایشان بپرسید سالاربار

که با کوه و دریا چه دارید کار

فرستاده گفت ای سراینده مرد ...

... فرستاده از شاه چین آمدیم

ز دریا بریدیم یک ماهه راه

یکی نامه داریم نزدیک شاه ...

ایرانشان
 
۸۵۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۰ - پاسخ به کوش

 

... هم از ره به آب اندر اندازمش

به دریا خور ماهیان سازمش

فرستادگان راه برداشتند ...

ایرانشان
 
۸۵۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۱ - حمله ی کوش به دربند

 

... به ابرو برافگند از چین گره

ز دریا بسی کشتی آراست باز

نهاد اندر او هرچه بایست ساز ...

... چنین تا کند دشمن آهنگ چین

چون او بازگردد ز دریا کنار

شوم ایمن از گردش روزگار ...

... که بخث بد باژبان گشت کوز

ز دریا برآمد شب تیره کوش

ز یاران بسی کرده پولادپوش ...

... که در بند کردم ز دشمن تهی

ز دریا هلا تیزتر بگذرید

مگر راه دربند را بسپرید ...

ایرانشان
 
۸۵۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۲ - شکست کوش

 

... ز یاران خود کشته چندان بدید

که از کوه خون سوی دریا رسید

دگر لشکر آمد به طیهوریان ...

... چو کوش آن چنان دید برگاشت روی

به دریا کنار آمد او پوی پوی

از این لشکر گشن چندان هزار ...

ایرانشان
 
۸۵۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۳ - پیام کوش به نزد پدر و پاسخ او

 

وز آن روی چون کوش با آن سپاه

ز دریا گذر کرد و آمد به راه

ز کشتی به خشکی کشیدند رخت ...

... ز گردان تنی هفتصد رسته اند

من اکنون به دریا کنارم درست

نخواهم فروهشتن این کار سست ...

... نگهدار گفتمت کشتی به راه

ز دریا گذاره مکن با سپاه

که آن کوه را شاه گیتی گشای ...

... چو یزدان نخواهد ز مردی چه سود

به دریا کنار آمد او با سپاه

ببستند بر مرغ و بر باد راه ...

ایرانشان
 
۸۵۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۵ - آگاه شدن طیهور و آتبین از مرگ پدر کوش

 

چو دریا ز کوش و سپه گشت پاک

بهک را نماند از کسی ترس و باک ...

... که گیتی تهی شد ز دارای چین

ز دریا بشد کوش و لشکر بهم

روان پر ز تیمار و دل پر ز غم ...

ایرانشان
 
۸۵۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۷ - نامه کردن کوش به سوی ضحاک

 

... برآمد کنون سالیانی چهار

که دارم من آن کوه و دریا حصار

اگر نیز سالی درنگ آورم ...

... پراگنده آواره گشت از جهان

شب تیره بگذاشت دریا نهان

به نزدیک طیهور شد زینهار

گرفتم کنون کوه و دریا حصار

اگر مرگ کار گرامی پدر ...

... که ما را همی یار بایست گشت

ز دریا همی خواستم برگذشت

که آن دشمنان را بیاورم ز کوه ...

... بیایم پرستش کنم شاه را

وگر پیش دریا درنگ آورم

سر دشمنان را بچنگ آورم ...

... سگی باشد آن شیر گر بی گزند

چو دریا که موج است نماید هراس

چو موجش نباشد تو جویی سپاس ...

ایرانشان
 
۸۵۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۹ - فرستادن دیهیم و پیام کوش به بهک

 

... یکی نیکدل شاه را نیکخواه

بدو گفت از ایدر به دریا شتاب

نگهدار یکسر گذرگاه آب ...

... فرستاده ام سرکشی با سپاه

که دارد گذرگاه دریا نگاه

هر آنچ او بخواهد دریغی مدار ...

... فرستاده را داد و لشکر برفت

چو دیهیم و لشکر به دریا برفت

ایرانشان
 
۸۶۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۳ - غارت کردن دیهیم سرزمین بهک را

 

وز آن سوی دیهیم لشکر براند

سپه را به دریا گذر بشاند

به دریا بسی مردم انبوه شد

همه رهگذرگاه چون کوه شد ...

ایرانشان
 
 
۱
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۳۷۳