همان گه نبیسنده را خواند پیش
سخن راند با او ز اندازه بیش
به ضحاک فرمود تا نامه کرد
سخنها روان از سر خامه کرد
که شاه جهان جاودان شاه باد
هنر رهبر و بخت همراه باد
سرش سبز بادا و گردونش گاه
بلند اختر افسر، ستاره سپاه
همانا ز کار پدرْم آگهی
رسیده بود پیش تخت مهی
بماناد جاوید شاه بزرگ
جهان بنده ی پیشگاه سترگ
ز کردار من بنده ی مهربان
کمر بسته با رنج روز و شبان
مگر دشمن شاه را کم کنم
همه کاخشان پر ز ماتم کنم
از آن پس که ده سال کردیم جنگ
به کوه و به بیشه، به تیغ و به سنگ
چو درماند ناکام، ترکش بریخت
برفت و به کوه بسیلا گریخت
برآمد کنون سالیانی چهار
که دارم من آن کوه و دریا حصار
اگر نیز سالی درنگ آورم
همانا که دشمن بچنگ آورم
به فرمان نهادم کنون چشم و گوش
چه فرمایدم شاه پاکیزه هوش
بیایم پرستش کنم پیش شاه
وگر راه این کوه دارم نگاه
چو فرمان شاه آیدم، آن کنم
روان پیش فرمانش قربان کنم
وز آن پس در گنجها باز کرد
ز هرگونه ای هدیه ای ساز کرد
ده اشتر ز زرّ و گهر کرد بار
ده اشتر همه جامه ی زرنگار
غلامان خلّخ، کنیزان چین
یکایک چنانچون گل و یاسمین
گزیده ستوران چو آب روان
همان هندوی تیغ و برگستوان
ز لشکر گزین کرد پس دو هزار
دو اسبه سواران نیزه گزار
به دستورشان داد و اندرز کرد
کز این پس شتابید چون باد و گرد
درنگی مباشید جایی به راه
چنین تا ببینید درگاه شاه
چو نوشان چنان خواسته برگرفت
سبک با سواران ره اندر گرفت
دو منزل یکی کرد دستور چین
چنین تا به درگاه شاه زمین
همی داشت ضحاک شه آگهی
که گشت از برادرش گیتی تهی
به جایش نشسته ست بر تخت کوش
سواری یکی نامبردار زوش
ز نوشان خبر یافت کآمد ز راه
بفرمود تا شد پذیره سپاه
یکی جای خرّم گزیدندشان
به باغی فرود آوریدندشان
فرستادشان خوردنیها و ساز
سزاوار و در خورد راه دراز
برآسود یک هفته از رنج راه
به هشتم بیامد به درگاه شاه
چو ضحاک را دید دستور چین
به رخسار بپسود خاک زمین
چنین گفت گوینده دستور چین
که جاوید ماناد شاه زمین
نهاد آن زمان نامه در پیش شاه
همان خواسته برد در پیش گاه
بپذرفت ضحّاک و شد شادمان
بدونامه برخواند پس ترجمان
ز نامه چو آگاه شد شاه زوش
.................................
.................................
چه داری بدو گفت پیغام شاه
همی گوید آن بنده ی شهریار
که دانم که آگاهی از روزگار
همانا برآید کنون سال شست
که ننهاده ام تیغ هندی ز دست
شب و روز با دشمن شه به جنگ
به بیشه گه و گاه بر کوه سنگ
بریدم سر پنجه ی آتبین
که چون او نبرده نبُد در زمین
فرستادمش سر به درگاه شاه
سپاهش همه شد ز دستم تباه
پراگنده، آواره گشت از جهان
شب تیره بگذاشت دریا نهان
به نزدیک طیهور شد زینهار
گرفتم کنون کوه و دریا حصار
اگر مرگ کار گرامی پدر
نکردی، چو کرده ست زیر و زبر
که ما را همی یار بایست گشت
ز دریا همی خواستم برگذشت
که آن دشمنان را بیاورم ز کوه
فرستم به درگاه شاه آن گروه
کنون کار دخمه همه ساختم
ز کار سپه نیز پرداختم
یکی راه و آیین نهادم به چین
که بپسندد آن شهریار زمین
همی چشم دارم به فرمان شاه
که من راه و فرمانش دارم نگاه
که گر شاه گوید که آیم به دور
نیابم ز فرمانش هرگز گذر
به چشم و به سر بسپرم راه را
بیایم پرستش کنم شاه را
وگر پیش دریا درنگ آورم
سر دشمنان را بچنگ آورم
چو ضحّاک بشنید پیغام کوش
به کار اندرون تیزتر کرد هوش
چنین گفت کاو هست دلبند ما
بگو تا چه سان است فرزند ما
چنین گفت نوشان که ای شهریار
به گیتی کسی را چو تو نیست یار
به رزم اندرون پیل در جوشن است
چو خشم آیدش گویی از آتش است
به پیشش سپاهی، سواری بود
به چشم اژدهاییش ماری بود
به دستش زبونتر ز روباه، شیر
به تیر آورد مرغ پرّان به زیر
بگیرد به یک پای اسب سوار
برآرد به جای آن یل نامدار
از اسبان تازی به تگ بگذرد
همی پنجه ی پیل با هم درد
اگر پیش دشمن بماندی دو سال
ز تیغش شدی مردم چین زوال
ز دشمن چو برگشت و برگاشت پشت
همان روز فرزند او را بکشت
همی راند از بیشه و کوهسار
کنون تا بسیلا کند کارزار
جز آن نیست کش روی زشت است سخت
دو دندان پیشین بسان درخت
دو گوشش همانند دو گوش پیل
درازا و پهنا، و دیده چو نیل
یکی خویشکام است و بدخواه و تند
دل شیر گردد ز تندیش کند
به هنگام کینه یکی آتش است
دلیر و سرافراز و گردنکش است
بدو شاه گفتا تو بی دانشی
هنر باشد از سرکشی، سرکشی
دل پادشا همچو آتش بود
چو خاکستر است ار نه سرکش بود
چه نیکوست آتش که سوزد بلند
سگی باشد آن شیر، گر بی گزند
چو دریا که موج است، نماید هراس
چو موجش نباشد تو جویی سپاس
اگر کوش تند است و گر سرکش است
مرا در دل این داستان بس خوش است
ز مردان هنر باید و سرکشی
زنان را سزد گر بگویی کشی
بگفت این و برخاست و شد سوی دشت
به نوشان شب تیره گون برگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از متن، وقایع و گفتگوهای میان شخصیتهای داستانی روایت میشوند. نویسنده به توصیف نامهای میپردازد که یکی از شخصیتها، ضحاک، به شاه میفرستد و در آن از مشکلات و جنگها با دشمنان صحبت میکند.
شخصی به نام "نوشان" به عنوان نماینده به درگاه شاه میرود و خبرهای مربوط به نبردها و وضعیت دشوار را به شاه گزارش میدهد. همچنین، او اشاره میکند که برخی از دشمنان در کوهها پنهان شدهاند و او در تلاش است تا با کمک شاه، به جنگ با آنها برود.
ضحاک نیز به عرض مقام و سخن میگوید و از کارهای پدرش و مشکلاتی که با آنها روبهرو شده، یادآوری میکند. او همچنین از شجاعت و قدرت دشمنانش میگوید و ابراز نگرانی میکند. در انتها، ضحاک به جمع آوری نیروهایش و آمادهسازی برای نبرد میپردازد و به اشتباهات خود اشاره میکند.
در نهایت، متن شامل توصیفاتی از خصوصیات دشمن و روحیات جنگ و مبارزه در عصر آن زمان است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، نویسنده را صدا زد و قبل از اینکه سخن آغاز کند، با او صحبت کرد و به او گفت که فراتر از حد معمول پیش نرود.
هوش مصنوعی: به ضحاک گفتند که نامهای بنویسد و حرفهایش را با قلمش به روی کاغذ بیاورد.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آرزوی ماندگاری و موفقیت برای یک پادشاه بزرگ و سرزمین اوست، که در آن هنر و شانس او را در مسیر رهبری همراهی کند.
هوش مصنوعی: سر او همیشه با طراوت باشد و آسمانش به گاههایی از مرتفعترین ستارهها و کیهان پشتیبانی کند.
هوش مصنوعی: خبرهایی از کار پدرم به من رسیده بود که به حضور خورشید آمده بود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پادشاه بزرگ و جاویدان جهان، همیشه در جایگاه بلندی قرار دارد و کسی که در حضور او است، بنده و خدمتگزار او به شمار میرود.
هوش مصنوعی: من به خاطر رفتارم، به عنوان یک فرد مهربان تلاش میکنم و با زحمات روز و شب مشغول به کار هستم.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم حسرت و غم را از جان دشمن شاه کم کنم و همه کاخهای آنان را پر از اندوه کنم؟
هوش مصنوعی: بعد از اینکه ده سال در نبرد و جنگ با دشمان در کوهها و جنگلها گذراندیم، با شمشیر و سنگ به مبارزه پرداختیم.
هوش مصنوعی: وقتی که ناکام و ناامید شد، تیرهایش را رها کرد و به سمت کوهها فرار کرد.
هوش مصنوعی: پس از گذشت چهار سال، حالا به یاد دارم که آن کوه و دریا همچون مرزی برای من هستند.
هوش مصنوعی: اگر هم یک سال تأخیر کنم، در نهایت دشمن را به دام میاندازم.
هوش مصنوعی: به حالتی که من میخواهم، اکنون گوش و چشم خود را به کار بگیرم و از این پادشاه باهوش و پاکدامن چه خواستهای دارم.
هوش مصنوعی: میخواهم در پیشگاه شاه عبادت کنم و اگر راهی به این کوه دارم، به آن نگاه کنم.
هوش مصنوعی: هرگاه دستور شاه بیاید، طبق آن عمل میکنم و جانم را فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: پس از آن، او در گنجینهها را باز کرد و هدایای مختلفی را آماده کرد.
هوش مصنوعی: ده تا شتر با طلا و جواهر بار شدند و ده شتر همه لباسهای رنگینی پوشیدند.
هوش مصنوعی: بندگان خوشلباس و زیبا، مانند گلها و یاسهای خوشبو و دلربا هستند.
هوش مصنوعی: انتخاب بهترینها مانند آب روان است؛ همانند هندی که تیغ و برگ به همراه دارد.
هوش مصنوعی: پس از انتخاب لشکر، دو هزار سوارکار با دو اسب و نیزه به میدان آمدند.
هوش مصنوعی: او به آنها دستور داد و نصیحت کرد که از این پس مانند باد و گرد و غبار با شتاب حرکت کنند.
هوش مصنوعی: لحظهای درنگ نکنید و در مسیری که در پیش دارید، بایستید تا دروازهی پادشاه را ببینید.
هوش مصنوعی: چون نوشان (کسی که شاداب و سرزنده است) به این شکل خواسته را برمیدارد، به آرامی با سواران راه را آغاز میکند.
هوش مصنوعی: در دو مکان یکی را به فرمان امپراطور چین نزدیک به درگاه پادشاه زمین ساختند.
هوش مصنوعی: ضحاک، شاه، میدانست که برادرش از دنیا رفته و دیگر هیچ چیزی در زندگی ندارد.
هوش مصنوعی: در جای او کسی نشسته که سوار ماهری است و به خاطر شهرتش شناخته شده است.
هوش مصنوعی: از افرادی که نوشیدنی مصرف کرده بودند، خبر رسید که کسی در راه است. بنابراین، فرمان دادند تا سپاه به استقبال او بیاید.
هوش مصنوعی: یک مکان خوشمنظره را برای آنها انتخاب کردند و آنها را به باغی آوردند.
هوش مصنوعی: به آنها خوراکیهای لازم و تجهیزات مناسب ارائه داد و در مسیر خوراک، راه بلندی در پیش بود.
هوش مصنوعی: بعد از یک هفته سختی و رنج در راه، در روز هشتم به دربار شاه رسید.
هوش مصنوعی: وقتی ضحاک، دستان پادشاه چین را دید، به مانند خاکی که بر زمین ریخته میشود، به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: گویندهای از سرزمین چین میگوید که شاهی که تا ابد باقی بماند، در زمین جاودانه خواهد بود.
هوش مصنوعی: در آن زمان، نامهای را به درگاه شاه آوردند که همان درخواست مورد نظر در آن نوشته شده بود.
هوش مصنوعی: ضحّاک، با خوشحالی پیغام را پذیرفت و بدون اینکه نامهای بخواند، ترجمه آن را بیان کرد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه پادشاه از محتوای نامه اطلاع یافت،...
هوش مصنوعی: پیام شاه را به او منتقل کن.
هوش مصنوعی: آن بندهی بزرگوار میگوید که میدانم تو از وضعیت زمان آگاهی داری.
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که اکنون سال شصت فرارسیده و من هنوز شمشیر هندیام را از دست نگذاشتهام. به عبارت دیگر، شاعر به مدت طولانی از سلاح خود استفاده کرده و حتی در این سال جدید هم همچنان آماده نبرد و مبارزه است.
هوش مصنوعی: در هر لحظه و در تمام روز، شاه با دشمنانش در نبرد است؛ گاهی در جنگل و گاهی بر فراز کوههای سنگی.
هوش مصنوعی: سر پنجه ی آتبین را بریدم، زیرا مانند او کسی در زمین وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من او را به درگاه شاه فرستادم، اما سپاهش همه چیز را از دستم گرفت و نابود شد.
هوش مصنوعی: در دل شب تار، به دور افتاده و بیخانمان شد و دریا را به عنوان پناهگاهی پنهان رها کرد.
هوش مصنوعی: به نزد طیهور رفتم و از خطر در امان شدم، اکنون کوه و دریا به مانند حصاری دور من را گرفتهاند.
هوش مصنوعی: اگر مرگ پدر عزیزت را مهم ندانستی، حالا به صورت زیر و رو شدهای میبینی که او را از دست دادهای.
هوش مصنوعی: محبت ما به یار باید به گونهای باشد که از دل دریا هم عبور کند.
هوش مصنوعی: من دشمنان را از کوه فرستاده و به درگاه شاه میآورم.
هوش مصنوعی: اکنون من تمام امور مخفی را به انجام رساندم و از کار سپاه نیز فارغ شدم.
هوش مصنوعی: من یک روش و خط مشی را در چین ایجاد کردم تا مورد پسند آن پادشاه زمین قرار گیرد.
هوش مصنوعی: چشمم به فرمان شاه است و من راه و دستوراتش را با دقت زیر نظر دارم.
هوش مصنوعی: اگر شاه بگوید که به دور بیایم، هرگز نمیتوانم از فرمان او سرپیچی کنم.
هوش مصنوعی: به چشمانم و سرم اعتماد میکنم تا راه را پیدا کنم و به خدمت پادشاه بیایم و او را پرستش کنم.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای در برابر دریا توقف کنم، میتوانم دشمنان را به دام بیندازم.
هوش مصنوعی: وقتی ضحّاک پیام را شنید، برای انجام کارها با دقت و تیزهوشی بیشتری آغاز به کار کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که محبوب ماست، بگو ببینم فرزند ما چه طور است؟
هوش مصنوعی: نوشان به شهریار گفت که در این دنیا هیچ دوستی مانند تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، فیل در زره است و زمانی که خشمگین میشود، به نظر میرسد از آتش بیرون آمده باشد.
هوش مصنوعی: در برابر او سپاهی بوده و سوارکار در چشمانش مانند ماری بوده است.
هوش مصنوعی: او به طرز زیرکانهای مانند روباه عمل میکند و با مهارت، پرندهای را در دام میاندازد.
هوش مصنوعی: یک سوارکار میتواند با یک پای خود به راحتی بر اسب سوار شود و به جای یک قهرمان بزرگ، خود را به جلو براند.
هوش مصنوعی: از اسبهای تندرو میگذرد، اما پنجهی فیل در کنار هم درد و رنج میزند.
هوش مصنوعی: اگر در برابر دشمنی دو سال بایستی، به تدریج تأثیرات منفی او بر تو رشد خواهد کرد و ممکن است به نابودی تو بینجامد.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن از نبرد کنار کشید و پشتش را به میدان برگرداند، همان روز پسر او را به قتل رساند.
هوش مصنوعی: او اکنون از جنگل و کوه به سوی میدان جنگ میشتابد تا مبارزهای بزرگ به راه اندازد.
هوش مصنوعی: جز اینکه اگر چهره زشت باشد، دو دندان جلویی مانند درخت به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: دو گوش او به اندازه و بزرگی گوشهای فیل است و چشمانش مانند رود نیل است.
هوش مصنوعی: یک نفر ممکن است که به خاطر خویشخواهی خود، بدخواه و تندخو باشد و به همین دلیل، دلش مانند شیر، پر از خشم و تندی شود.
هوش مصنوعی: در زمان بروز کینه و دشمنی، فردی که دلیر و شجاع است، به مانند آتش میسوزد و قوی و استوار باقی میماند.
هوش مصنوعی: شاه به او گفت که تو نادانی و هنر واقعی از نافرمانی میآید.
هوش مصنوعی: دل پادشاه مانند آتش است و اگرچه حالا به مانند خاکستر شده، اما اگر سرکش و ناآرام نباشد، همچنان میتواند حرارت و قدرت خود را حفظ کند.
هوش مصنوعی: آتش سوزانندهای که به خوبی عمل کند، شبیه به سگی است که میتواند شیر را بدون آسیب زدن بسوزاند.
هوش مصنوعی: وقتی دریا موج دارد، احساس ترس و نگرانی میکند، اما وقتی موجی نیست، انسان باید احساس شکرگزاری و آرامش داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر شتر پَرجرأت و سرکش باشد، برای من در دل این ماجرا بسیار خوشایند است.
هوش مصنوعی: از مردان باهنر باید انتظار داشت که در برابر ناهنجاریهای زنان، شکیبایی و حوصله به خرج دهند، و اگر به آنها بگویی که باید این رفتارها را تحمل کنند، حق دارند که از خود واکنش نشان دهند.
هوش مصنوعی: او این را گفت و برخاست و به سمت دشت رفت و از شب تاریک و دلانگیز گذشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.