بدانست سالار چین کان سخُن
چنان است کافگند آن مرد بُن
بفرمود تا برنهادند بار
سوی چین کشیدند از مرغزار
شد از رفتنش آتبین شادمان
تو گفتی سرآمد مر او را غمان
فرستاد لختی سواران ز پس
بجستند بیشه، ندیدند کس
بر آن کوه یک هفته کرد او درنگ
نیامد دلش سیر از آن خاره سنگ
به شبگیر هشتم بنه برگرفت
فرود آمد از کوه و ره برگرفت
همی رفت تا پیش دریا کنار
سراپرده زد بر لب جویبار
سپاه بهک دید و کشتی و ساز
ز ماچین همان گه رسیده فراز
بسی گونه گون هدیه و خوردنی
ز پوشیدنی هم ز گستردنی
کسانی که دانند در آب راه
تنی ده فرستاد نزدیک شاه
نبشته به طیهور شه نامه ای
به دست سرافراز خودکامه ای
از آن، آتبین سخت شادی نمود
بدان نامدار آفرین برفزود
یکی هفته دیگر به دریا کنار
درنگ امدش تا بر آراست کار
به هشتم به کشتی نشستند شاد
روان گشت کشتی بکردار باد
شب و روز یک ماه کشتی چو تیر
به دریا همی راند ملّاح پیر
ز عقرب چو بنمود رخساره ماه
جزیره پدید آمد و دید شاه
فرو داشت کشتی به یک منزلی
شد آشفته مردم ز خیره دلی
بماندند از آن کوه و دیا شگفت
همی هر کس اندیشه ای درگرفت
همی آتبین گفت کای کردگار
توانا و دانا و پروردگار
ز دریا تو آری چنین کُه برون
نهان داری آتش به سنگ اندرون
سراسر شگفت است کردار تو
جهانی همه خیره از کار تو
وز آن جا یکی نامزد کرد شاه
فرستاد ..................................
یکی نامه فرمود خسرو درست
چو پیش بهک کرده بود از نخست
به دست فرستاده ی خویش داد
بشد تا بر شاه ماچین چو باد
ز کار خودش یکسر آگاه کرد
گله هرچه کردش ز بدخواه کرد
رسیدند نزدیک دربند شاد
نگهبانِ دربند آواز داد
که این نامداران که اند و چه اند؟
بدین آمدن نزد ما برچه اند؟
فرسته ی بهک پاسخ آورد باز
که ای نامور مهتر سرفراز
ز ماچین رسولیم نزدیک شاه
اگر رای بینی کنون راه خواه
همان گه سواری فرستاد مرد
به طیهور، وز کارش آگاه کرد
فرستاد طیهور مردی بزرگ
به دربند با صد سوار سترگ
بیامد، به دربندشان راه داد
همان راهشان تا درِ شاه داد
فرستادگان چون بدیدند تخت
همی هرکسی آفرین خواند سخت
بدادند پس نامه هر دو بدوی
سوی ترجمان کرد طیهور روی
بفرمود تا نامه برخواندند
ز هر گونه ای داستان راندند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: سالار چین از سفر به ماچین خوشحال و شاد بود و دستور داد تا بار و بندیل را آماده کنند و به سمت چین حرکت کنند. بعد از یک هفته در کوه مانده و به دشت و دریا رسیدند. در آنجا سپاه و کشتیهای زیادی دیدند و هدایا و خوراکیهای متنوعی دریافت کردند. آتشین خوشحال شد و به دریا کنار ماند تا کشتی را آماده کند.
پس از آمادهسازی، کشتیها به سمت دریا روانه شدند و به مدت یک ماه در دریا سفر کردند تا به جزیرهای رسیدند. آتشین از قدرت خدا و شگفتیهای او سخن گفت. او به شاه ماچین نامهای فرستاد تا از کار خود اطلاع دهد. در نهایت فرستادگان به دربند رسیدند و پس از تعامل با نگهبانان، اجازه ورود به دربار شاه را پیدا کردند و با آفرین و احترام نامهها را به ترجمان تحویل دادند تا داستانها را بخواند.
هوش مصنوعی: سالار چینی متوجه شده است که این گفتار به گونهای است که سخن آن مرد به عمق و حقیقت میرسد.
هوش مصنوعی: فرمان داد که بار را بر زمین بگذارند و به سمت چین حرکت کردند و از دشت و مراتع گذشتند.
هوش مصنوعی: با رفتن او، آتش درونم خاموش شد و خوشحال شدم؛ تو گفتی دیگر غم و اندوه او به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: سواران به سرعت به دنبال چیزی به دل جنگل رفتند، اما هیچ چیزی ندیدند.
هوش مصنوعی: او به مدت یک هفته روی آن کوه توقف کرد، اما دلش از دیدن آن سنگهای زبر و سخت خسته نشد.
هوش مصنوعی: در شب هشتم، او بار خود را برداشت و از کوه پایین آمد و به راه خود ادامه داد.
هوش مصنوعی: او به سوی دریا رفت و در کنار جویبار، چادر برپا کرد.
هوش مصنوعی: سپاه بهک را دیدند و کشتیها و سازها را از ماچین که در آن زمان به اوج خود رسیده بود.
هوش مصنوعی: هدیهها و خوراکیهای متنوعی وجود دارد، که برخی از آنها به لباسها مربوط میشوند و برخی دیگر به وسایل و امکانات مختلف.
هوش مصنوعی: افرادی که علم و دانش لازم را دارند، میدانند چگونه در آب شنا کنند و در موقع نیاز به نزد شاه مراجعه میکنند.
هوش مصنوعی: نامهای نوشته شده در دیوان شاهی به دست کسی که خود را بسیار مغرور و سرافراز میداند.
هوش مصنوعی: آتشنشین بسیار خوشحال شد و به خاطر آن نامی که به او داده شده، توانست بر افتخارات خود بیفزاید.
هوش مصنوعی: یک هفته دیگر در کنار دریا ماند و به کارهایش رسیدگی کرد.
هوش مصنوعی: آنها با دلهای شاد سوار بر کشتی شدند و کشتی به خوبی تحت تأثیر باد حرکت کرد.
هوش مصنوعی: کشتیبان پیر شب و روز به مانند تیر، کشتی را به دریا میراند.
هوش مصنوعی: چشم ماهی که از پس ابرها نمایان شد، جزیرهای زیبا به وجود آمد و شاه آن را دید.
هوش مصنوعی: کشتی به یک محل رسید و مردم از حیرت و تعجب به هم ریخته و آشفته شدند.
هوش مصنوعی: از آن کوه و دیاری شگفتانگیز، هر کسی به تفکری مشغول شد و همچنان در آنجا ماند.
هوش مصنوعی: آتشبان گفت: ای خداوند توانا، دانا و پروردگار!
هوش مصنوعی: از دریا برمیآیی، اما مانند کوه آتش را در دل خود پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: رفتار تو در هر گوشهای شگفتانگیز است و جهانیان از کارهای تو شگفتزده و متعجباند.
هوش مصنوعی: از آن جا یکی برگزیده شده و شاه را برای این منظور فرستاد.
هوش مصنوعی: خسرو یک نامه نوشت که به درستی و با دقت تنظیم شده بود، همانگونه که از ابتدا پیشبینی شده بود.
هوش مصنوعی: فرستاده خود را فرستاد تا پیام را به شاه برساند، مانند باد که سریع و چابک است.
هوش مصنوعی: او از کار خود به طور کامل باخبر شد و به تمام افراد گروهش آگاهی داد که هر چه به او آسیب رساندهاند، از حسد و دشمنی بوده است.
هوش مصنوعی: به نزدیکی دروازه رسیدند و نگهبان دروازه با خوشحالی صدا زد.
هوش مصنوعی: این ناموران چه کسانی هستند و چه ویژگیهایی دارند؟ چرا به اینجا نزد ما آمدهاند؟
هوش مصنوعی: پاسخی از فرستاده به او رسید که ای سرآمد و بزرگوار، تو به مقام والایی دست یافتهای.
هوش مصنوعی: ما از طرف پیامبر نزدیک شاه هستیم، اگر نظر و رأی او را ببینی، اکنون باید راهی را که میخواهد انتخاب کنیم.
هوش مصنوعی: به همین زمان، مردی سواری را به سوی فردی دیگر فرستاد تا از کار او آگاه شود.
هوش مصنوعی: یک مرد بزرگ به همراه صد سوار قدرتمند به دربند فرستاده شد.
هوش مصنوعی: به دروازهای که در آنجا زندانیان بودند، اجازه ورود داد و همان مسیری را که آنها داشتند تا درب شاه ادامه داد.
هوش مصنوعی: وقتی فرستادگان تخت را دیدند، هر کس به شدت از آن تمجید کرد.
هوش مصنوعی: پس هر دو نامه را به سرعت به ترجمان دادند و او با شوق و اشتیاق پاسخ داد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا نامهای را بخوانند و از هر نوع داستانی در آن سخن بگویند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.