گنجور

 
۶۱

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۲

 

... یکی خوان زرین بفرمود شاه

ک بنهاد گنجور در پیشگاه

ز هر گونه گوهر برو ریختند ...

... شود دل ز دیدار بیدارتر

به گنجور گفت آن کلاه بزر

که در بزمگه بر نهادم به سر ...

فردوسی
 
۶۲

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۸

 

... بفرمود تا گنجهای کهن

همه پاک بگشاد گنجور شاه

بدینار و گوهر بیاراست گاه ...

فردوسی
 
۶۳

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۰

 

... بر آن اختر و بخت بیدار بر

به گنجور فرمود پس پهلوان

که تاج آر با جامه خسروان ...

فردوسی
 
۶۴

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۲

 

... ز یاقوت رخشان دهان هجیر

بیاگند وز آن پس به گنجور گفت

که دینار و دیبا بیار از نهفت ...

فردوسی
 
۶۵

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۶

 

... به پیش جهانداور رهنمای

چو گنجور کیخسرو آمد زرسب

ببخشید گنجی بر آذرگشسب ...

فردوسی
 
۶۶

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در صفت اسب و مدح سلطان غزنوی گوید

 

... زبان راوی باش و درخت نیکی کار

هم از خرد تو همی باش بر خرد گنجور

هم از هنر تو همی باش بر هنر سالار

عنصری
 
۶۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گوید

 

... گر زمانی خدمت صاحب کند بی بیم غرق

گوهر اندر زیر گنجوران او بستر شود

تا وزارت را بدو شاه زمانه باز خواند ...

فرخی سیستانی
 
۶۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - در مدح خواجه حسین بن علی گوید

 

... سخا بجای سپاه ست و طبع او ملک ست

هنر به منزلت گنج و دست او گنجور

ز بس عطا که دهد هر که زو عطا بستد ...

فرخی سیستانی
 
۶۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸

 

... بر سر گنجی که یزدان در دل احمد نهاد

جز علی گنجور نی و جز علی بندار نیست

وانکه یزدان بر زبان او گشاید قفل علم ...

ناصرخسرو
 
۷۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹

 

... گرچند به گردت حشر نباشد

گنجور هنرهای خویش گردی

گر باشد مالت و گر نباشد ...

ناصرخسرو
 
۷۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹

 

... ای جاهل مفلس ار بکوشی

گنجور شوی ز علم گنجور

گر حکمت منت در خور آید

گنجور شدی و گشت ماجور

از سر بفگن خمار ازیرا ...

ناصرخسرو
 
۷۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶

 

... جز که ما را نیست معلوم این که فرزندان تو

خازن علمند و گنجور قرانند ای رسول

جز که شیعت کس نمی گوید رحیق و سلسبیل ...

ناصرخسرو
 
۷۳

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱

 

... اگر کسری و دارا را درین ایام ره بودی

شدی گنجور تو کسری بدی دربان تو دارا

اگر قیصر بروم اندرز خشمت بنگرد هیبت ...

ازرقی هروی
 
۷۴

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه

 

... زمان بنده کردار رنجور تست

زمین گنج و خورشید گنجور تست

زسیصد چو افریقی و منهراس ...

اسدی توسی
 
۷۵

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرل‌بک

 

... به هرکس زو رسیده عز و نعمت

ظفر وی را دلیل و جود گنجور

وفا وی را امین و عقل دستور ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۶

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

... به آب گل سر و گیسو فرو شوی

پس از گنجور نیکوجامه ای جوی

بپوش آن جامه بر اورنگ بنشین ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۷

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

... چرا او را ز هر کس بر گزیدی

به گنجش در چه دارد مرد گنجور

بجز رود و سرود و چنگ و تنبور ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۸

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

... کلید گنجها مر شاه را داد

بدو گفت این به گنجوری دگر ده

که باشد در شبستانت ز من به ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۹

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن

 

... توی در مجلس شادی نوازان

منم گنج وفا را گشته گنجور

توی دست جفا را گشته دستور ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۸۰

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

... تو خوبان را خداوندی و سالار

نکویان را توی گنجور بیدار

صلف باشد به چشمت جاودی را ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۴