فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۲
... یکی خوان زرین بفرمود شاه
ک بنهاد گنجور در پیشگاه
ز هر گونه گوهر برو ریختند ...
... شود دل ز دیدار بیدارتر
به گنجور گفت آن کلاه بزر
که در بزمگه بر نهادم به سر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۸
... بفرمود تا گنجهای کهن
همه پاک بگشاد گنجور شاه
بدینار و گوهر بیاراست گاه ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۰
... بر آن اختر و بخت بیدار بر
به گنجور فرمود پس پهلوان
که تاج آر با جامه خسروان ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۲
... ز یاقوت رخشان دهان هجیر
بیاگند وز آن پس به گنجور گفت
که دینار و دیبا بیار از نهفت ...
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۶
... به پیش جهانداور رهنمای
چو گنجور کیخسرو آمد زرسب
ببخشید گنجی بر آذرگشسب ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در صفت اسب و مدح سلطان غزنوی گوید
... زبان راوی باش و درخت نیکی کار
هم از خرد تو همی باش بر خرد گنجور
هم از هنر تو همی باش بر هنر سالار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گوید
... گر زمانی خدمت صاحب کند بی بیم غرق
گوهر اندر زیر گنجوران او بستر شود
تا وزارت را بدو شاه زمانه باز خواند ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - در مدح خواجه حسین بن علی گوید
... سخا بجای سپاه ست و طبع او ملک ست
هنر به منزلت گنج و دست او گنجور
ز بس عطا که دهد هر که زو عطا بستد ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸
... بر سر گنجی که یزدان در دل احمد نهاد
جز علی گنجور نی و جز علی بندار نیست
وانکه یزدان بر زبان او گشاید قفل علم ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹
... گرچند به گردت حشر نباشد
گنجور هنرهای خویش گردی
گر باشد مالت و گر نباشد ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹
... ای جاهل مفلس ار بکوشی
گنجور شوی ز علم گنجور
گر حکمت منت در خور آید
گنجور شدی و گشت ماجور
از سر بفگن خمار ازیرا ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶
... جز که ما را نیست معلوم این که فرزندان تو
خازن علمند و گنجور قرانند ای رسول
جز که شیعت کس نمی گوید رحیق و سلسبیل ...
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱
... اگر کسری و دارا را درین ایام ره بودی
شدی گنجور تو کسری بدی دربان تو دارا
اگر قیصر بروم اندرز خشمت بنگرد هیبت ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
... زمان بنده کردار رنجور تست
زمین گنج و خورشید گنجور تست
زسیصد چو افریقی و منهراس ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
... به هرکس زو رسیده عز و نعمت
ظفر وی را دلیل و جود گنجور
وفا وی را امین و عقل دستور ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
... به آب گل سر و گیسو فرو شوی
پس از گنجور نیکوجامه ای جوی
بپوش آن جامه بر اورنگ بنشین ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
... چرا او را ز هر کس بر گزیدی
به گنجش در چه دارد مرد گنجور
بجز رود و سرود و چنگ و تنبور ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
... کلید گنجها مر شاه را داد
بدو گفت این به گنجوری دگر ده
که باشد در شبستانت ز من به ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
... توی در مجلس شادی نوازان
منم گنج وفا را گشته گنجور
توی دست جفا را گشته دستور ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را
... تو خوبان را خداوندی و سالار
نکویان را توی گنجور بیدار
صلف باشد به چشمت جاودی را ...