گنجور

 
۷۲۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۴

 

زمین از اشک پرشورم به طوفان می زند پهلو

ز آب گوهره ساحل به عمان می زند پهلو

ندارد کوتهی در دلربایی زلف ازان عارض ...

صائب تبریزی
 
۷۲۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۸

 

... ماه عیدم در غبار از چشم پنهان گشته است

تا به ساحل کشتیم زین بحر بی پایان شده

گشتم از اشک ندامت مخزن گنج گهر ...

صائب تبریزی
 
۷۲۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۷۰

 

... سالها آیینه را پرداختم بی فایده

از سبک مغزی درین دریای بی ساحل چو موج

لنگر تمکین خود را باختم بی فایده ...

صائب تبریزی
 
۷۲۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۷۱

 

... من درین دریا نفس را سوختم بی فایده

نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را

من درین دریا شنا آموختم بی فایده ...

صائب تبریزی
 
۷۲۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲۰

 

... چون هست در تصرف دریاعنان موج

رفتن نفس گسسته به ساحل چه فایده

زنجیر موج مانع رفتار سیل نیست ...

صائب تبریزی
 
۷۲۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲۱

 

... آن را که هست چون گهر از آب خود خطر

از لنگر سلامت ساحل چه فایده

در چشم تنگ مور جهان چشم سوزن است ...

صائب تبریزی
 
۷۲۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۹

 

... نیست غیر از گوشه گیری بحر عالم را کنار

پا به دامن کش اگر جویای ساحل گشته ای

چون توانی کعبه مقصود را دریافتن ...

صائب تبریزی
 
۷۲۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷۱

 

... با وجود تن پرستی ز اهل دل نتوان شدن

صاحب گوهر نگردی تا ز ساحل نگذری

سالها چون رشته پیچ و تاب اگر خواهی زدن ...

صائب تبریزی
 
۷۲۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸۲

 

... جز خط تسلیم کآنجا سیر گردد منتهی

ساحل دیگر درین دریا نمی دارد کسی

تن به پیچ و تاب ده صایب که چون موج سراب ...

صائب تبریزی
 
۷۳۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۹۲

 

... از گرانباری است کشتی را ز هر موجی خطر

ورنه بر کف ساحل و موج خطر باشد یکی

نیست از نازک خیالی قسمتم جز پیچ و تاب ...

صائب تبریزی
 
۷۳۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۵

 

... چند در زنگار این آیینه را پنهان کنی

کشتی از دریای خون سالم به ساحل برده ای

صلح اگر بانان خشک از نعمت الوان کنی ...

صائب تبریزی
 
۷۳۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۷

 

... تا به منزل می رسی ده جای منزل می کنی

پشت بر ساحل بود دریانوردان را و تو

همچو خار و خس تلاش قرب ساحل می کنی

می شود اسباب حسرت وقت رفتن زین جهان ...

صائب تبریزی
 
۷۳۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۳

 

... عنان خود به هر موجی مده تا ناخدا گردی

خس و خاشاک ساحل این سخن با موج می گوید

که در دریا برون آیی اگر بی دست و پا گردی ...

صائب تبریزی
 
۷۳۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۷

 

... که گوهر را ز دریا قطره آبی نشد روزی

ندید آسایش ساحل درین دریای پروحشت

ز حیرت چشم هر کس را شکرخوابی نشد روزی ...

صائب تبریزی
 
۷۳۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۹

 

... محیط قطره نتواند شدن چشم حباب من

ز من احوال این دریای بی ساحل چه می پرسی

حساب موج دریا را بیابانی چه می داند ...

صائب تبریزی
 
۷۳۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۲

 

... دل بینا چو داری دیده بینا چه می خواهی

نمی آید به ساحل کشتی از آب تنک سالم

بزن بر قلب خم از ساغر و مینا چه می خواهی ...

صائب تبریزی
 
۷۳۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۳

 

درون دل بود یار از جهان گل چه می خواهی

گهر در سینه بحرست از ساحل چه می خواهی

سر آزاده ای چون سرو ازین بستان سرا داری ...

صائب تبریزی
 
۷۳۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۵

 

... حریف این جهان بی سر و بن نیستی صایب

چرا بیرون ازین دریای بی ساحل نمی آیی

صائب تبریزی
 
۷۳۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۸

 

... گوهری نیست اگر رشته امید ترا

گنه توست که چون موج به ساحل زده ای

چون به عیب و هنر خویش توانی پرداخت ...

... زان به چشم تو صدف جلوه گوهر دارد

که سراپرده چو کف بر سر ساحل زده ای

نیست ممکن که ترا آب نسازد صایب ...

صائب تبریزی
 
۷۴۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۹

 

اگر از موج خطر چشم به ساحل داری

در دل بحر همان آینه در گل داری ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
۶۰