گنجور

 
۷۱۸۱

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » نازک‌اندام

 

... غبار تربت ما بوی گل دهد گویی

که جای لاله ازین خاک مشک ناب دمید

رهی چو برق شتابنده خنده ای زد و رفت ...

رهی معیری
 
۷۱۸۲

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » باران صبحگاهی

 

... صبحی بدین سپیدی شامی بدان سیاهی

داغم چو لاله ای گل از درد من چه پرسی

مردم ز محنت ای غم از جان من چه خواهی ...

... چندین رهی چه نالی از داغ بی نصیبی

در پای لاله رویان این بس که خاک راهی

رهی معیری
 
۷۱۸۳

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » از خود رمیده

 

چو گل ز دست تو جیب دریده ای دارم

چو لاله دامن در خون کشیده ای دارم

به حفظ جان بلا دیده سعی من بی جاست ...

... نسیم عشق کجا بشکفد بهار مرا

که همچو لاله دل داغ دیده ای دارم

مرا ز مردم نااهل چشم مردمی است ...

رهی معیری
 
۷۱۸۴

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » ستاره خندان

 

... به باغبانی بی حاصلم بخند ای برق

که لاله کاشتم و خار و خس درودم من

نبود گوهر یک دانه ای در این دریا ...

رهی معیری
 
۷۱۸۵

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » کوکب امید

 

... ای فتنه در کمین دل و هوش کیستی

ما لاله سان ز داغ تو نوشیم خون دل

تو همچو گل حریف قدح نوش کیستی ...

رهی معیری
 
۷۱۸۶

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » شعله سرکش

 

لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد

شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد ...

رهی معیری
 
۷۱۸۷

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » مهتاب

 

... رخسار یار گونه آتش از آن گرفت

کاین لاله را ز خون جگر آب داده ایم

آن شعله ایم کز نفس گرم سینه سوز ...

رهی معیری
 
۷۱۸۸

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » کوی رضا

 

... بنشین چو گل در کنارم تا بشکفد گل ز خارم

ای روی تو لاله زارم وی موی تو سوسن من

ای جان و دل مسکن تو خون گریم از رفتن تو ...

رهی معیری
 
۷۱۸۹

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » نغمهٔ حسرت

 

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار ...

رهی معیری
 
۷۱۹۰

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » غنچه پژمرده

 

... گر به تلخی جان دهد فرهاد شیرین فارغ است

هر نفس در باغ طبعم لاله ای روید رهی

نغمه سنجان را دل از گل های رنگین فارغ است

رهی معیری
 
۷۱۹۱

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » بار گران

 

... عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست

لاله بزم آرای گلچین گشت و گل دمساز خار

زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست ...

رهی معیری
 
۷۱۹۲

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » داغ محرومی

 

ساختم با آتش دل لاله زاری شد مرا

سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا ...

رهی معیری
 
۷۱۹۳

رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » حاصل عمر

 

... تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون

ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام ...

رهی معیری
 
۷۱۹۴

رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » جلوه نخستین

 

رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است

نشان قافله سالار عاشقان این است ...

... زمانه را چه گنه چون نصیب ما این است

رهی ز لاله و گل نشکفد بهار مرا

بهار من گل روی امیر و گلچین است

رهی معیری
 
۷۱۹۵

رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » کیان اندوه

 

... مزار من اگر فردوس شادی آفرین باشد

به جای لاله و گل خار غم روید ز خاک من

مخند ای صبح بی هنگام که امشب سازشی دارد ...

رهی معیری
 
۷۱۹۶

رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » حلقهٔ موج

 

... از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم

نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی

می روم تا آشیان در سایه خاری کنم

رهی معیری
 
۷۱۹۷

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۶ - موی سپید

 

رهی به گونه چون لاله برگ غره مباش

که روزگارش چون شنبلید گرداند ...

رهی معیری
 
۷۱۹۸

رهی معیری » رباعیها » مردم چشم

 

بی روی تو گشت لاله گون مردم چشم

بنشست ز دوریت به خون مردم چشم ...

رهی معیری
 
۷۱۹۹

رهی معیری » رباعیها » سوختگان

 

هر لاله آتشین دل سوخته ای است

هر شعله برق جان افروخته ای است ...

رهی معیری
 
۷۲۰۰

رهی معیری » منظومه‌ها » خلقت زن

 

... مهیا تا کند اجزای او را

ستاند از لاله و گل رنگ و بو را

ز دریا عمق و از خورشید گرمی ...

رهی معیری
 
 
۱
۳۵۸
۳۵۹
۳۶۰
۳۶۱
۳۶۲