خمید نرگس پژمردهای ز اَنده و شرم
چو دید جلوهٔ گلهای بوستانی را
فِکند بر گلَ خودروی دیدهٔ امید
نهفته گفت بدو این غم نهانی را
که بر نکرده سر از خاک، در بسیط زمین
شدم نشانه، بلاهای آسمانی را
مرا به سفرهٔ خالی، زمانه مهمان کرد
ندیده چشم کس اینگونه میهمانی را
طبیب باد صبا را بگوی از ره مهر
که تا دوا کند این درد ناگهانی را
ز کاردانی دیروز من چه سود امروز
چو کار نیست، چه تاثیر کاردانی را
به چشم خیرهٔ اَیّام هر چه خیره شدم
ندید دیدهٔ من روی مهربانی را
من از صبا و چمن بَدگمان نمیگشتم
زمانه در دلم افکند بدگمانی را
چنان خوشند گُل و ارغوان که پنداری
خریدهاند همه مُلک شادمانی را
شکستم و نشد آگاه باغبان قضا
نخوانده بود مگر درس باغبانی را
به من جوانی خود را به سیم و زر بفروش
که َزرّ و سیم کلید است کامرانی را
جواب داد که آئین روزگار اینست
بسی بلندی و پستی است زندگانی را
بکس نداد توانائی این سپهر بلند
که از پِیَش نفرستاد ناتوانی را
هنوز تازه رسیدی و اوستاد فَلک
نگفته بهر تو اَسرار باستانی را
در آن مکان که جوانی دمی و عمر، شبی است
به خیره میطلبی عمرِ جاودانی را
نهان به هر گل و هر سبزهای دو صد معنی است
به جز زمانه نداند کس این معانی را
ز گنج وقت، نوائی ببر که شبرو دهر
به رایگان بَرَد این گنج رایگانی را
ز رنگِ سُرخِ گلِ ارغوان مشو دلتنگ
خزان سیه کُند آن روی ارغوانی را
گرانبهاست گل اندر چمن ولی مشتاب
بَدَل کنند به ارزانی این گرانی را
زمانه بر تن ریحان و لاله و نسرین
بسی دریده قباهای پرنیانی را
من و تو را ببرد دُزدِ چرخِ پیر، از آنک
ز دزد خواسته بودیم پاسبانی را
چمن چگونه رهد ز آفتِ دی و بهمن
صبا چه چاره کُند باد مهرگانی را
تو زَرّ و سیم نگهدار کاندرین بازار
به سیم و زر نخریده است کس جوانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل مورد بحث در قالبی پر از حسرت و تأمل به بررسی غم و دشواریهای زندگی میپردازد. شاعر با استفاده از تصویر نرگس پژمرده، از اندوه و شرم خود میگوید و به تضاد میان زیباییهای باغ و واقعیت دردناک زندگی اشاره میکند. او به ناکامیها و بیثمر بودن تلاشهای گذشتهاش میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که زمانه سختی را برای او و همه به ارمغان آورده است.
شاعر از طبیب باد صبا درخواست میکند تا به درمان دردهایش بپردازد و به ناکامیهایش در زندگی که به دلیل تمایلات و امیدهای بیاساس به وجود آمدهاند، تأکید میکند. او از غفلت و بیتوجهی باغبان به طبیعت و غمزار زندگی شکایت میکند و اشاره دارد که زمانه به طرز بیرحمانهای جوانی و شادی را از او دزدیده است.
در نهایت، شاعر به این حقیقت میرسد که جوانی و خوشبختی قابل خریداری نیستند و در پیچیدگیهای زمانه، انسانها به تنهایی قادر به حفظ این ارزشها نیستند.
هوش مصنوعی: نرگس پژمردهای به خاطر غم و شرم خم شده است وقتی زیبایی گلهای باغ را میبیند.
هوش مصنوعی: برگرفته از گل، نگاهی به امید دارد و به آن میگوید این غم پنهانی را.
هوش مصنوعی: من که هنوز از خاک سر برنداشتهام، در دنیای وسیع زمین به نشانهای تبدیل شدم برای بلایای آسمانی.
هوش مصنوعی: زمانه مرا به مهمانی سر سفرهای خالی دعوت کرده است، به گونهای که هیچ چشمی این نوع مهمانی را ندیده است.
هوش مصنوعی: به پزشک بگو که نسیم ملایم را بفرستد تا این درد ناگهانی را که به سراغم آمده، درمان کند.
هوش مصنوعی: از مهارت و دانایی که در گذشته داشتم امروز چه فایدهای دارد، وقتی که هیچ چیزی برای انجام دادن وجود ندارد و تاثیر آن دانایی به چه کار میآید؟
هوش مصنوعی: در نگاه تیزبین روزگار، هر چقدر هم که خیره شدم، چشمان من نتوانستند چهرهٔ مهربانی را ببینند.
هوش مصنوعی: من از نسیم و باغ گل ناامید نمیشدم، اگر دنیا در دلم ناامیدی نمیکاشت.
هوش مصنوعی: گل و ارغوان به قدری زیبا و شاداباند که گویی تمام شادی و خوشبختی دنیا را به دست آوردهاند.
هوش مصنوعی: من از بین رفتم و باغبان برخود آگاه نشد، زیرا قضا هیچگاه درس باغبانی را نگذرانده بود.
هوش مصنوعی: به من بگو جوانیات را به پول بفروش، زیرا پول راهی است برای رسیدن به خوشبختی.
هوش مصنوعی: او گفت که قوانین زندگی همینطور است؛ در آن نیکی و بدی، و بالا و پایینی وجود دارد.
هوش مصنوعی: این دنیا به هیچ کس قدرتی نداده است که بتواند با آن دست و پنجه نرم کند؛ زیرا هیچگاه برای کسی که توانایی ندارد، زحمتی نداشته است.
هوش مصنوعی: تو هنوز تازه به اینجا رسیدهای و ستارهها به تو اسرار دیرینه را نگفتهاند.
هوش مصنوعی: در جایی که جوانی و عمر، همچون دمی و شبی گذرا هستند، تو در تلاش هستی تا عمر جاودانی را به دست آوری.
هوش مصنوعی: در هر گل و سبزهای صدها مفهوم و معنا نهفته است، اما هیچکس جز زمان نمیتواند این معانی را درک کند.
هوش مصنوعی: از زمان باقیمانده استفاده کن و خوشیهایی برسان که شبانهروز زندگی، این نعمتهای رایگان را بیدلیل از ما میبرد.
هوش مصنوعی: به خاطر رنگ قرمز گل ارغوانی ناراحت خزان سیاه نشو، آن چهره ارغوانی را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: در چمن، گل ارزش زیادی دارد، اما نگران نباشید که به خاطر قیمت بالا، آن را با چیزی ارزانتر عوض کنید.
هوش مصنوعی: دنیا به گلها و زیباییهای طبیعی مانند ریحان، لاله و نسرین رحم نکرده و بر تن آنها آسیبهای زیادی وارد کرده است. این آسیبها نشاندهندهی تخریب و ویرانی است که بر زیباییها و ظرافتهای زندگی تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: ما و تو گرفتار چرخ زمانه میشویم، چرا که خود به دزد نیاز داشتیم تا از ما مراقبت کند.
هوش مصنوعی: چمن چگونه میتواند از خطرات و مشکلات زمستان و سختیهای آن رهایی یابد؟ و نسیم بهاری چه راه حلی برای دور کردن بادهای سرد و خنک کنندهای که در مهرماه میوزد، دارد؟
هوش مصنوعی: در این بازار، طلا و نقره بسیاری وجود دارد، اما هیچکس جوانی را به خاطر آن طلا و نقره نمیخرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نگار من که بلب جان دهد جهانی را
ببوسه یی بخرد از تو نیم جانی را
میان وصل و فراقش ز بهر ما سخنست
دو پادشا بخصومت خورند نانی را
میان دایره روی او ز خال سیاه
[...]
در آتش ارفکنم تخم مهربانی را
دهم بتربیتش آب زندگانی را
بدوستی که گرم دسترس بجان باشد
بمزد، کینه دهم دشمنان جانی را
حنای عیش جهان چون، شفق نمی ماند
[...]
رساند ابر به جایی گهرفشانی را
که برد کوه غم از سینه ها گرانی را
درین دو هفته که در آتش است نعل بهار
مده چو لاله ز کف جام ارغوانی را
مدار دست ز تعمیر دل درین موسم
[...]
بگویم ار ز غم عشق داستانی را
چو خویش واله و شیدا کنم جهانی را
به بوی آنکه شوم طعمه سگان درش
نهفتهام به بدن مشت استخوانی را
نمانده است تمیزی میانه من و غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.