گنجور

 
۷۱۶۱

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در عید سعید فطر ۱۳۱۲ در کرمانشاه

 

... چو ملاحان سهیل از جانب قطب

بدریای جنوب افکنده مرکب

ستاده بر فراز تخت جبار ...

... غمیضا در سرشک دیده مغمور

عبور از راه دریا جسته مهرب

همی در شورش آمد کلب احمر ...

... و یا بر شاخی از بیحاده اخطب

و یا چون کشتییی در ناف دریا

و یا چون حلقه در جوف سبسب ...

ادیب الممالک
 
۷۱۶۲

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - مطلع دوم

 

... یکی از صحبت دونان معذب

جهان بی قعر دریایی است ذخار

زمین بی بن بیابانی است سبسب

در این دریا نهنگانند خونخوار

در این بیغوله گرگانند غلب ...

ادیب الممالک
 
۷۱۶۳

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

... افق چو بحر محیط و مجره نهر روان

که آب نهر بدریا فرو شود ز مصب

سمآء مبنی مانند صفحه سیمین ...

... ستوده آید مولود از چنین ام و اب

بدین طراوت خیزد ازین دو دریا در

بدین حلاوت ریزد ازین دو نخله رطب ...

ادیب الممالک
 
۷۱۶۴

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

... کشتی نوح است فضیلت من تولی عنه خاب

میر دریا دل چو این بشنید از جا جست و برد

دست مردی بر عنان و پای همت در رکاب ...

... گرنه بردارید دست از شور و غوغا عنقریب

بر سر دریای خون خواهید بودن چون حباب

ور شما اندر شمر بیشید ما را باک نیست ...

... هان و هان مهلت مده برکن ز گرگ خیره ناب

جویهای خرد را مگذار دریایی شوند

که نه با کشتی از آن شاید گذر نه با شتاب ...

ادیب الممالک
 
۷۱۶۵

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - بمناسبت جنگ روس و ژاپن و غلبه ژاپن در تهییج ایرانیان فرماید

 

غرض ز انجمن و اجتماع جمع قواست

چرا که قطره چو شد متصل بهم دریاست

ز قطره هیچ نیاید ولی چه دریا گشت

هر آنچه نفع تصور کنی در او گنجاست ...

ادیب الممالک
 
۷۱۶۶

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳

 

... هوا آذر افشان و ره تار و معوج

چو دریا همه چاهساران مقعر

چو سلم همه کوهساران مدرج ...

ادیب الممالک
 
۷۱۶۷

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶

 

... چتر شبه گون بر این طارم زنگار زد

حقه سیماب ناب در دل دریا شکست

بیضه کافورتر بر سر کهسار زد ...

ادیب الممالک
 
۷۱۶۸

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - المطلع الثانی

 

... ناجی پای طلب سوی گنهکار زد

خشم تو ناری شگرف در دل دریا فروخت

عفو تو دریای ژرف بر کره نار زد

شاها میر نظام بنده دربار تست ...

ادیب الممالک
 
۷۱۶۹

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱

 

... ز نار خشمش کهسار جسته حالت ذوب

ز آب تیغش دریا گرفته رنگ جمود

رخ بدیعش در دهر قبله طاعت ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۰

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲

 

... بدین دو نعمت مستغنی از طریف و تلید

قلم ز اشجار آرم مداد از دریا

پی کتابت مدح تو تا کنم تنشید ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۱

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴

 

... وز عقاقیر هوا بوی عقار آید

بر لب دریا آن سبزه تر گویی

شاهدان را خط نو گرد عذار آید ...

... باد بر وفق مرادست وزان ارجو

که از این دریا کشتی بکنار آید

من ز فروردین چندان نیمی شادان ...

... آنکه ملت را حامی به دمار آید

میر دریا دل باذل که همه کارش

همچو گفتارش نغز و ستوار آید ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۲

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

... بهر آبادی ایوان مه آباد آمد

حاسدت خشت به دریا زند و سنگ به سر

کاوستاد هنری بر سر بنیاد آمد ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۳

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - هنگام شکستن دست ملک الشعراء بهار در آغاز جنگ عمومی و مهاجرت فرماید

 

... ازین منار کسی کش برین منار آورد

نهنگ را برد از آبشار زی دریا

کسی کش از دل دریا در آبشار آورد

مگر نبینی پرویزن آنچه بر سر داشت ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۴

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴

 

... شرار خشم امیر مهین که خاموشد

بهفت دریا که تواند خموش کرد سقر

گر ایدر از سرمن کم شود سر مویی ...

... شدند در پی خاموشی شراره شر

بعون بار خدا ساختند دل دریا

به کف نهاده سر و جان و کرده سینه سپر ...

... وگر فرو ننشانند فتنه را اخگر

همی بجوشم ازین واقعات چون دریا

همی بجنبم ازین حادثات چون صرصر ...

... ز دست مرگ نیابد کسی مناص و مفر

که موج دریا شوید زمین ز پست و بلند

شرار آتش سوزد جهان ز خشک و ز تر ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۵

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹

 

... جمله در تأویل قول مصطفی در مانده اند

زانکه از دریا نشاید با شنا کردن عبر

اوصیا دانند اسرار علوم انبیا ...

... ابر گریان از سخایش چون فر ز دق از مطر

بخشش چندانکه گر دریا و کان او را دهی

نه بکان اندر بماند زر نه در دریا گهر

یا چراغ فکرش اندر تیره شب با پای لنگ ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۶

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - این چند بیت از آخر یک قصیده بدست آمد

 

... شنیده ام که چو آن لعل گوهرآگین یافت

درون لجه دریای دست شاه گذر

دو آبشار ز چشم تو اندران دریا

چو زنده رود روان شد همی ز لؤلؤتر

وز التقای دو دریای موجزن مردم

زهر کرانه نمودند عاقلانه حذر ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۷

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶

 

... کز آن نهنگ نیارد به حیله کرد گذر

هزار کشتی راندیم اندرین دریا

همی شکسته و بی بادبان و بی لنگر ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۸

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - مطلع دوم

 

... آن بسان باد در بالا پیچد بر سحاب

وین بشکل آب از دریا برانگیزد غبار

آن یکی شیری است با آهو همی گردیده رام ...

ادیب الممالک
 
۷۱۷۹

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲

 

... افشاند سبزه را به جبین افشنگ

هر چشمه ز سیل بشد دریا

هر حفره زنوژان شد آلنگ ...

ادیب الممالک
 
۷۱۸۰

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷

 

... جفاها راند بر پیران کامل

ز باران کرد ساحل را چو دریا

ز یخ بنمود دریا را چو ساحل

همه ساعات شد هنگام شدت ...

ادیب الممالک
 
 
۱
۳۵۷
۳۵۸
۳۵۹
۳۶۰
۳۶۱
۳۷۳