چو شد بردالعجوز از چرخ نازل
زمستان دست سردی داشت بر دل
نهاد آن دست را بر سینه خاک
چو اندر سینه ترکان حمایل
برات عاشقان بنوشت بر یخ
ازیرا خسته اند از سعی باطل
حکایت کرد نز افسانه با من
مر آن دهقان دانشمند فاضل
که تا هنگام آذر در اواخر
ز ماه فروردین اندر اوایل
یکی خرگاه بودی بوستان را
چو روی آن بت شیرین شمایل
قباب سرخ گل برده بگردون
نشسته چنگ زن هر سو بلابل
تماثیل بتان بنهاده بر طاق
چو در دیر از حواریون هیاکل
دو چشم نرگس مکحول بسته
بجادو دیده هاروت بابل
دو زلف سنبل مفتول کرده
بدست و گردن خوبان سلاسل
در آن آرامش هر خفته موجود
در این آسایش هر خسته حاصل
چراگاه غزالان تتاری
تفرجگاه ترکان قبائل
بدین خرگاه سبز و گاه خرم
دلش شادان و بختش بود مقبل
بناگه لشکر دی مه بیامد
در آن خرگه بوضعی سخت هائل
عروض خیمه را بشکست و بگسیخت
همه اسباب و اوتاد و فواصل
بغارت برد از گلبن لئالی
بیغما کرد از نسرین خلاخل
شکست اندر کف دراج بربط
گشود از گردن قمری مراسل
سپس از طرف بستان رخت بربست
هزیمت را پس از یکماه کامل
چو دی مه رفت بهمن مه بیامد
درون بوستان چون موت نازل
چنان بعد از یزیدبن معاوی
باورنگ خلافت خیط باطل
زمین را کرد عشباء همچو کالی
چمن ار ساخت عالی همچو سافل
مبدل شد طراز سبز مرغان
برایات غرابین و حواصل
چو یک مه ماند بهمن مه در این کاخ
برآمد مردمان را زاری از دل
خبر بردند اسفند ارمذ را
بارسال مکاتیب و رسائل
که بهمن مه چو بهمن شه بزابل
به تیغ هندی و خطی ذابل
برآورد از درون باغ شیون
فکند اندر صف بستان زلازل
نه شاخی هشت کش نشکست از بن
نه مرغی ماند کش ننمود بسمل
چو دانست این حکایت ماه اسفند
بگیتی کام دل را دید حاصل
کتائب را همی خواند از جوانب
مراکب را همی راند از مراحل
فرود آمد بطرف دامن باغ
چو برق خاطف و چون موت عاجل
بیاسای دی و بهمن همی ماند
بخیره از رسوم عدل غافل
ستمها کرد بر طفلان نورس
جفاها راند بر پیران کامل
ز باران کرد ساحل را چو دریا
ز یخ بنمود دریا را چو ساحل
همه ساعات شد هنگام شدت
همه ایام شد یوم النوازل
سپاه برف بر درها نگهبان
دمه بر غارت جان ها موکل
دگرباره فغان و زاری خلق
برآمد در چنین غوغای هائل
رسولی را که نامش مهرگان بود
طلب کردند باچندین وسائل
بسوی فرودین نامه نبشتند
که ای شخص کریم و مرد مقبل
الا ای داور فرخ سجایا
الا ای خسرو زیبا خصایل
فزون از وهم ما باد آن جلالت
نهان از چشم بد باد آن شمائل
زمستان دست بی رحمی گشوده است
به خردان و بزرگان قبایل
نخستین دی نمود آغاز بدعت
رماه الله ربی بالطلاطل
جهان را گشت صاحب بی وراثت
چمن را گشت غاصب بی دلایل
بساتین مانده با مهجوری یار
ریاحین خسته از بیماری سل
برون رفتند با صد پای از باغ
جز آن سروی که بودش پای در گل
بکام خسته عشاق رنجور
بجای شهد افشاند این هلاهل
چو دی مه رفت از منزل بهامون
ز هامون ماه بهمن شد بمنزل
جهان تاریک کرد از باد صرصر
زمان آشوب کرد از رعد هایل
کمان را چله کرد و شیر نر را
در آن چله فکند اندر سلاسل
بصید آهوان دشت ایمن
خرامیدند در صحرا فراعل
بسان نهر سائل اشک چشمان
ز بس بهمن نمودی نهر سائل
در این هنگام ناگه آسمان بست
بحلقوم خر کوسج جلاجل
چو دجالی که بر پشت خر آید
مکان بگزید بر پشت رواحل
قدم زد بر فراز خاک یک سر
نه کهپایه بماند و نه سواحل
ز جوش دکه انگشت سازان
بماند انگشت بر لب مرد عاقل
چو یزدان شر او را گشت کافی
بگیتی شد مه اسفند کافل
چو سرمای دی و بهمن باتمام
رسید از همت مردان کامل
یکی بردالعجوز آورد اسفند
پی تاراج ایتام و ارامل
صنبر وصن و آمر مطفی الجمر
چو وبرو مکفی الظعن و معلل
پی فرمان این سلطان جابر
همی تا زند مست اندر مقاتل
الا ای فروردین ماه خجسته
حکیم بخرد و استاد قابل
الا ای داور و دارای فرخ
الا ای سرور و سالار عادل
تو و اردی بهشت و تیر و خرداد
سفر کردید و بربستید محمل
آبان و آذر و شهریور و مهر
دی و اسفند و بهمن گشت داخل
علمداران شدند از باد لرزان
سپهداران شدند از اسب راجل
تهی گردید از لشکر فیافی
فتاد اندر کف دشمن معاقل
بتان سبز پوشی را که بودی
بروی سرخ با ایشان مغازل
ز تیر دیمه و سهم حوادث
نه جوشن ماند بر تن نه غلایل
گه تاراج جای طوق و یاره
سواعدشان بریدند و انامل
گه غارت بجای رخت و زیور
شرائینشان کشیدند از مفاصل
تو اینک پا بمیدان نه که دشمن
نیارد تاب نیرو در مقابل
بیا تا بازبینی طاعت از جان
بیا تا بازبینی خدمت از دل
ز دست لعبتان این بند بگشای
ز پای مرغکان این دام بگسل
ایاغ لاله پرکن در صف باغ
چراغ گل برافروزان بمحفل
چو آمد مهرگان در کوی سلطان
پس از طی ره و قطع مراحل
رسوم بندگی آورد برجای
بداد آن نامه را کش بود حامل
ملک چون از رعیت گشت آگاه
خروش جان خراشی برد از دل
صبا را گفت کی پیک سعادت
چو صرصر ساعتی بنمای عاجل
بگو لشکر شتابند از جوانب
بگو اسپه برآیند از منازل
بگو بامی حجاب از خم برافکن
بگو با گل نقاب از رخ فروهل
بگو با لاله کاتش برفروزد
بگو با سرو کاویزد حمایل
بگو با بید بندد سیف قاطع
بگو با کاج گیرد رمح ذابل
بگو با رعد جنبد با مدافع
بگو با برق تازد با مکاحل
بگو با بلبل شیدا که در باغ
نه از بومان گذارد نز حواصل
بگو با طوطی گویا که خواند
گهی بحر هزج که بحر کامل
بنرگس گو کز آن چشمان مخمور
نماید دیده ی بدخواه مسبل
بسنبل گوی تا صاحبدلان را
درآویزد به خم گیسوان دل
بسوسن گوی بر تحریض لشکر
سرآید خطبه چون سحبان وائل
بخورشید درخشان گو که باشد
به بیرون گردن سرما محصل
بشارت ده بباغ ای باد شبگیر
حکایت کن براغ ای ابر هاطل
که نک تازم سوی بستان ز خرگاه
کنون آیم سوی صحرا ز معقل
بسوی ملک خود آیم بعینه
چنان روح الامین با وحی نازل
و یا قوسی که بوسد دست باری
و یا زیور که برگردد به عاطل
بتازم بر زمستان چون به تغلب
بتازد مردم بکربن و ائل
چنان کوشم که کوشیدی بنوالجشم
به آل حنظله در یوم غافل
همان سازم که احمد کرد با خصم
به بدر و خیبر و ذات السلاسل
ز شاخ سرو بگزینم منابر
ببرگ لاله بنویسم رسائل
صفوف قاریانم از قماری
جموع عادلانم از عنادل
سپاه کبک و دراجم مکبر
گروه چرخ و شهبازم مهلل
بجویم داد مظلومان ز ظالم
بگیرم ثار مقتولان ز قاتل
گهر بارم باطراف و جوانب
سمن کارم بانهار و جداول
نخواهم از نواصب نزغوالی
نه مانم از شوافع نز حنابل
درخت خشک در میلاد عیسی
نمایم تازه و پر بار و حامل
عصای مرده اندر دست موسی
دهم تا بشکرد یکسر حبایل
طبیعیون گردون را هویدا
نمایم شبهه مأکول و آکل
ز چشم منکران روز موعود
براندازم حجابی کاوست حائل
چو روی رومیان در طارم باغ
ز گلها برفروزانم مشاعل
چو موی زنگیان در گردن شاخ
قلاده افکنم از حب فلفل
پی تبریک میلاد شه دین
پس از یکهفته خواهم گشت نازل
بمولود حسین با آب طاعت
ز روی خاک شویم نقش باطل
امام سیمین سالار گردون
خداوند مهین سلطان عادل
مدینه علم را دیوار محکم
سکینه حق بجانش گشته نازل
خداوندی که جز کشتی مهرش
نیارد خستگان را سوی ساحل
بنص آیت انا عرضنا
امانات خدا را گشته حامل
حسین بن علی آن شاه والا
که کامش در شهادت گشت حاصل
مقامی داشت اندر نزد باری
که با جان باختن می گشت نائل
جهان اندر نظر زندان نمودش
از آن سرمست بیرون شد ز منزل
نظر بگماشت بر فردوس جاوید
بچشمش بود دنیا ظل زایل
یکی از بانوان آل عصمت
خجسته اختری شیرین شمایل
چو دید آن روح اقلیم بقا را
بمرگ خویشتن گردیده عاجل
گرفتش دامن و گفت ای خداوند
ترحم کن بر ایتام و ارامل
اراک الیوم استسلمت للموت
چرا عاجل شدی در موت آجل
حسین فرمود کای فرزانه فرزند
عنان دامنم از کف فروهل
که ما ظل خداوندیم و باید
بسوی اصل خود بشتابد این ظل
شود این ذره بر آن مهر ملحق
شود این قطره با آن بحر واصل
بر آن شوقم که گر خود میرود سر
ببوسم زیر خنجر دست قاتل
خوش آن تن کو شود بر یار قربان
زهی جان کو بود بر دوست قابل
هلاهل با جمال دوست شکر
شکر بی دوست ماند بر هلاهل
در آن میدان که از خون جوانان
روان گردید انهار و جداول
قضا میتاخت چون طوفان مبرم
بلا میریخت چون باران وابل
جوانانش همه از عشق مخمور
رفیقانش همه بر موت مایل
ترکت الخلق طرا فی هواکا
بیزدان میسرود آن پیر کامل
هدف از حلق اصغر می فرستاد
به تیر حرمله فرزند کاهل
براه یار دادی داحت جان
فدای دوست کردی میوه دل
چنین خواندم در آن اخبار معصوم
که دانایان نوشتند از اوایل
که چون کشتند سلطان حرم را
بامید ری و کرکوک و موصل
سر پاکش به بالای سنان شد
چراغ دیده و شمع قوافل
مر آن صدیقه صغری نظر کرد
سر پرخون شه را در مقابل
عنان طاقتش از کف بدر شد
سر خود کوفت اندر چوب محمل
روان شد خون ز پیشانی زینب
چنان کز ابر نیسان دمع هاطل
همی گفت ای هلال ناشده بدر
خسوفت از چه رو گردید غایل
دل پاک تو با ما مهربان بود
چرا نامهربان گردید این دل
ببین سجاد را در بند دشمن
چو مرغی پای بسته در سلاسل
ندانم آهوی دشت حرم را
کدامین بیمروت کرده بسمل
سر پاکت جدا از خنجر کین
تنت مجروح از ناب عواسل
هلاک آدمی کاریست آسان
فراق دوستان کاریست مشکل
ایا نوباوه ساقی کوثر
ایا فرزند حلال مشاکل
ایا داده روان با چشم گریان
ایا بسپرده جان عطشان و ناهل
در آن موقف که حاکم شیر یزدان
خداداد تو بستاند ز قاتل
ز اخلاصی که دارد شه مظفر
بخاک درگهت از جان و از دل
بمیلاد تو جشنی خسروانه
گرفتم خواهد این دارای عادل
ز ظل الله داد این شه که خواهد
ز رحمت گسترانی بر سرش ظل
رخش نبود بجز کوی تو ساجد
دلش نبود بجز روی تو مایل
مگریانش مکر در ماتم خویش
مخواهش جز درین اندوه ثاکل
خدا را منتی دارم که بگزید
مرا این شه ز اقران و اماثل
اشارت کرد کز مدح تو گیرم
کلاه بو فراس و تخت دعبل
بفرمانش سرودم این قصیده
بیان کردم در او چندین مسائل
چنان کامروز دانایان این فن
دهندم بوسه بر کلک و انامل
هرانک از من شنید این چامه گفتا
ز روی عجب لله در قائل
ایا فرخنده شاه دادگستر
که بوالایتامی و کهف الارامل
توئی در جود اسخی زابن مامه
توئی در عهد اوفی از سموئل
تو باشی اهیب از حجربن حارث
تو باشی اخطب از سحبان وائل
توئی دارای تکمیل کمیلی
بصدق جابر و فضل مفضل
توئی سلطان والای معظم
توئی صندید غطریف حلاحل
توئی آداب دولت را مقنن
توئی آیین ملت را مکمل
توئی سامع بتذکار مناقب
توئی جامع باخبار فضائل
تو داری مهر تابان در دو رخسار
تو باری ابر آبان از انامل
جهان با سایه ات معطوف و عاطف
عدو با خنجرت معمول و عامل
مبرا قلب صافت از معایب
منزه جان پاکت از رذایل
شهان در واجبات آرند تأخیر
تو نگذاری ز کف هرگز نوافل
زر و سیمی که در راه امامان
نثار آری تو ای سلطان باذل
یکی را هفتصد بخشد خدایت
کحبة انبتت سبع سنابل
گمانم بود کز خاک سرایت
بخواهم درو شد چندین مراحل
مرا خواهد گریزاندن به شعبان
جفای حاسد و غوغای عاذل
بحمدالله ملک اصغا نفرمود
بجای من اقاویل اراذل
بلی در گوش شاهان ره نیابد
اساطیر و فسون مرد جاهل
ملک داند تمیز پخته از خام
بداند نیز فرق حرمت از حل
من امروز آن مکان دارم ببزمت
که در بزم شهان اعشی باهل
اگر سابق نیم هستم مصلی
در این میدان نه مرتاح و مؤمل
الا تا در جهان زر زاید از خاک
الا تا در چمن گل روید از گل
رماحت منهل خصم است و نهمار
عدو سیراب گردد زین مناهل
سپاهت قافله دادست و هموار
جهان آباد باد ازین قوافل
کلام فرخت طومار سحبان
حدیث دشمنت گفتار باقل
به گیتی شمع رخسار تو روشن
بدوران ذکر بدخواه تو خامل
ز شهر چین همی گیری جبایه
ز ملک روم بستانی نواقل
همیشه در رکابت بخت حاضر
هماره بر جنابت کام حاصل
در این چامه بدان بحر و قوافی
نظر کردم که گفت آنمرد فاضل
منوچهری حکیم دامغانی
الا یا خیمگی خیمه فروهل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره ی مصائب و بلایای زمستان و پیروزی بهار بر سرزمین است. در ابتدا، سرمای زمستان و آسیبرسانی آن به پاییز و باغها توصیف میشود. سپس به چگونگی حمله لشکر سردی به باغ و نابودی زیباییها اشاره میشود. بهار با آمدن خود، نوید بخش زندگی و تازگی است و خلق را به امید و شادی دعوت میکند. در ادامه، ذکر میشود که چگونه بهار تلاش میکند تا زمین را از یخبندان نجات دهد و با آمدن خود، زندگی جدیدی را بازآوری کند. در نهایت، امید به بهار و عدالت ظهور پیدا میکند و بر حمایت از مظلومان و برطرف کردن غم و اندوه تأکید میشود. شعر پیامی از نوید و بازگشت زندگی است که در برابر بلایای زمستان میایستد و به پیروزی نور بر تاریکی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که زمستان از آسمان فرود آمد، سرما بر دلها حاکم شد.
هوش مصنوعی: دست خود را بر روی زمین گذاشت، مانند اینکه در سینهی ترکان چیزی را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: عاشقان خستهاند و تلاشهای بیفایدهای کردهاند، بنابراین بر روی یخ پیامی برای تو نوشتهاند.
هوش مصنوعی: دهقان دانشمند و فاضلی داستانی با من نقل کرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به آذرماه برسیم، در اواخر فروردین هستیم.
هوش مصنوعی: یک خرگاه مانند باغی سرسبز بود که وقتی به چهره آن معشوق زیبا نگاه میکردی، جلوهگری میکرد.
هوش مصنوعی: دستگاه زیبایی به رنگ قرمز مانند گل در آسمان قرار گرفته و با نغمهسرایی، صدای بلبلان را در هر گوشهای به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: مجسمههای خدایان بر سر در معبد، مانند بناهایی که حواریون ساختهاند، قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: دو چشمی که مملو از زیبایی و جذابیت است، به شکلی افسونگر بسته شده و از دنیای واقعی دور شدهاند، مانند داستان هاروت و ماروت در بابل که به سحر و جادو مشهورند.
هوش مصنوعی: دو زلف بلند و زیبا مانند سنبل را به دقت در دست و گردن زیباییها پیچیدهاند.
هوش مصنوعی: در آن سکوت و آرامش، هر موجودی که خوابیده است و در این آسایش، هر کسی که خسته است، نتیجهای حاصل میشود.
هوش مصنوعی: چراگاه غزالان تتاری، جایی است که ترکان قبایل در آن به سیاحت و تفریح میپردازند.
هوش مصنوعی: در این مکان دلانگیز و سرسبز، دل او شاد و سرنوشتش Favorable و مطلوب بود.
هوش مصنوعی: ناگهان لشکری از دیوها به آن خرگاه آمدند و وضعیتی بسیار وحشتناک ایجاد کردند.
هوش مصنوعی: عروض خیمه را از هم گسست و همه وسایل و میخها و فواصل آن را پراکنده کرد.
هوش مصنوعی: در باغ گل، زیباییهای درخشان را ربوده و از گلهای نسرین، زنگولههای شنیدنی ساخته است.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حسرت و دلتنگی اشاره میکند. او حس میکند که در دنیای پر از شکست و ناکامی، از یک نقشی که موسیقی میتوانست در زندگیاش داشته باشد، محروم شده است. در واقع، او خود را در شرایطی میبیند که به جای آزادگی و شادی، در غم و اندوه گرفتار است و نتوانسته از زیباییهای زندگی بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک ماه کامل، آن شخص از سمت باغ حرکت کرد تا به راهی تازه برود.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه دی سپری شد، ماه بهمن به باغ آمد، مانند مرگ که ناگهان فرود میآید.
هوش مصنوعی: بعد از یزید بن معاویه، خلافت به طور واضح و بدون اعتبار و از روی ناحق به دست آمد.
هوش مصنوعی: زمین را مانند چمن زار سبز و سرسبز کرده است، و اگرچه شکل و ظاهر آن زیبا و بالا است، اما در حقیقت مانند پایینترین و معمولیترین چیزها به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: پرندگان سبز رنگ به پرندگانی سیاه و کسل کننده تبدیل شدند.
هوش مصنوعی: بهمن همچون ماهی روشن در این کاخ ایستاده است و دل مردمان را از اندوه پر میکند.
هوش مصنوعی: خبر را به اسفند ارمذ رساندند و نامهها و پیامهایی فرستادند.
هوش مصنوعی: بهمن، مانند شاهی در زابل، با تیغ هندی و خطی زیبا و دلکش است.
هوش مصنوعی: از درون باغ، صدای ناله و فریاد بلند شد و در صف گلها و درختان به گوش رسید.
هوش مصنوعی: هیچ درختی از ریشهاش شاخهایش نریخته و هیچ پرندهای نیز به دام نیفتاده است.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه اسفند به این داستان پی برد، شادی و خوشبختی در زندگی را مشاهده کرد و به نتیجه دلخواهش رسید.
هوش مصنوعی: کتابها را از جوانب میخواند و اسبها را از مراحل مختلف میرانَد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که چیزی به سرعت و ناگهانی به سمت باغ میآید، مانند صاعقهای که به صورت ناگهانی ظاهر میشود و یا مرگ که به طور سریع و غیرمنتظره میرسد.
هوش مصنوعی: به آرامی روزهای دی و بهمن میگذرد و آدمی در غفلت از اصول عدالت باقی میماند.
هوش مصنوعی: بر کودکان بیگناه ظلم و ستم روا داشت و بر افراد سالمند و کارکشته سختیها را تحمیل کرد.
هوش مصنوعی: بارش باران موجب میشود که ساحل مانند دریا به نظر برسد و در عوض یخ، دریا را شبیه ساحل نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تمام ساعات به زمان شدت و سختی تبدیل شده است و هر روز به روز مصیبت و مشکلات تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: برف مانند سپاهی در دروازهها ایستاده و به مراقبت از جانها میپردازد.
هوش مصنوعی: بار دیگر صدای فریاد و زاری مردم در این بینظمی و آشفتگی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: مردی به نام مهرگان را خواسته بودند و چندین وسیله برای او آماده کرده بودند.
هوش مصنوعی: به سوی فرودین نامهای نوشتند که ای مرد با کرامت و خوشرو،
هوش مصنوعی: ای داور با صفا و با نیکویی، ای پادشاه زیبا و صاحب صفات نیکو.
هوش مصنوعی: این جلالت و عظمت که در پس پرده نهان است، فراتر از تصور و خیال ماست. همچنین، ویژگیهای زیبای آن نیز محافظت شده از چشمهای بد است.
هوش مصنوعی: زمستان با شدت و سختی خود را بر خردسالان و بزرگان قبیلهها تحمیل کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در آغاز، دیماه (یا دیماه به عنوان نماینده زمستان) شروعی است برای تغییرات و نوآوریها. همچنین، از خداوند خواسته میشود تا در این دوران یاریگر باشد و از سختیها و ناخوشیها محافظت کند.
هوش مصنوعی: دنیا به یک صاحب بیوارث تبدیل شده و درختان و گلهای باغ بدون دلیل و حق، در اختیار افرادی قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: باغها با دوری و جدایی یار، پژمرده و بیمار شدهاند و گلها از رنج و مشکلات خستهاند.
هوش مصنوعی: همهی درختان باغ با سر و صدا و شور و شوق بیرون رفتند، جز همان سرو که دمی در گل ایستاده بود.
هوش مصنوعی: به خاطر دل خسته عاشقان رنجور، این تلخیها به جای شیرینیها ریخته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه دی پایان مییابد و به ماه بهمن وارد میشویم، مانند اینکه جایی را ترک کرده و به جایی دیگر میرویم. در این تغییر، نقش و حضور ماه بهمن در زندگی ما نمایان میشود.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر طوفان سرد و شدید تاریک شد و رعد و برق باعث ایجاد آشفتگی و بینظمی در زمان گشت.
هوش مصنوعی: کمان را آماده کرد و شیر نر را در دام افکند.
هوش مصنوعی: آهوهای دشت با آرامش و زیبایی در صحرا به راه افتادند.
هوش مصنوعی: چشمانت مانند نهر جاری اشک است که به خاطر غم و اندوهی که به تو وارد شده، به شدت میریزد.
هوش مصنوعی: در این لحظه ناگهان آسمان بر گلوگاه خر بیچاره فشرده شد.
هوش مصنوعی: مانند دجالی که بر پشت الاغی سوار میشود و جایی را انتخاب میکند، بر پشت مکانهای دیگر نیز میتواند قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: شخصی بر روی زمین قدم میزند، بهطوری که نه نشانهای از پایههای قبلی باقی میماند و نه اثری از سواحل.
هوش مصنوعی: در اثر هیجان و شتابزدگی سازندگان، مرد عاقل با احتیاط و آرامش، انگشتش را به لب گذاشته است.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند، شر او را کافی دانست، در جهان مانند ماه اسفند، او را مینگرند و میستایند.
هوش مصنوعی: وقتی که سرمای زمستان و بهمن به پایان میرسد، این نتیجه تلاش و اراده مردان بزرگ و کاملی است که برای تغییر اوضاع و شرایط تلاش کردهاند.
هوش مصنوعی: یک فردی با کلاه قدیمی آمده است تا اموال یتیمان و بیوهزنان را غارت کند.
هوش مصنوعی: بهتر است که کارها را به آرامی و با تدبیر انجام دهیم و همچنین بهتر است که در شرایط سخت و خطرناک از خودمان مراقبت کنیم و به دنبال آرامش باشیم. این روند به ما کمک میکند تا از مشکلات و موانع عبور کنیم و در نهایت پیروز شویم.
هوش مصنوعی: به دنبال فرمان این پادشاه ظالم، همواره در حال جنگ و مبارزه هستم تا در میادین نبرد، خونریزی و کشتار به پا کنم.
هوش مصنوعی: ای فروردین ماه خوشیمن، تو استاد دانا و خردمند هستی.
هوش مصنوعی: ای داور و صاحب خوشبختی، ای پیشوای نیک و عادل!
هوش مصنوعی: شما در بهار و تابستان سفر کردید و آماده سفر شدید.
هوش مصنوعی: ماههای آبان، آذر، شهریور، مهر، دی، اسفند و بهمن همه به اندرون آمدند.
هوش مصنوعی: آنهایی که فرماندهی را بر عهده داشتند، به خاطر تأثیر باد دچار لرزش شدند و آنهایی که بر اسبهایشان نشسته بودند، از ناامنی و آشفتگی به نگرانی افتادند.
هوش مصنوعی: از لشکر بینیاز شد و به سرزمینهای خالی افتاد و در دست دشمن قرار گرفت.
هوش مصنوعی: بتان سبزپوشی که بر تن سرخ دارند، با آنها در خلوت به طور خاصی رفتار کن.
هوش مصنوعی: از تیرهایی که به دیمه (رنگ تیره) پرتاب میشود و حوادث ناگوار، نه زرهای بر تن مانده و نه لباسهایی که در برابر خطر محافظت کند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که گاهی اوقات بیرحمی و ظلم باعث میشود که قوانین و حقوق دیگران نادیده گرفته شوند. در شرایطی خاص، افرادی که در مقام قدرت هستند، به راحتی میتوانند به موجودیت دیگران آسیب بزنند و از آنها سوءاستفاده کنند. این موضوع اشاره به ناامنی و بیعدالتی در جامعه دارد.
هوش مصنوعی: گاهی به جای لباس و زیورآلات تو، شرابهای خوشمزه را از دستها و بدنشان کشیدند.
هوش مصنوعی: اکنون به میدان بیا و نشان بده که دشمن توان مقابله با قدرت تو را ندارد.
هوش مصنوعی: بیایید دوباره نگاهی به عبادت بکنیم و از عمق قلبتان خدمت را دوباره بررسی کنیم.
هوش مصنوعی: از دست بازیگران این زنجیر را باز کن و از پای پرندگان این دام را قطع کن.
هوش مصنوعی: ای گل، در باغ گلها سرسبز و زیبا، تو مثل لاله با شکوهی، به دیگران شوق و روشنایی بده و محفل را پر از نور کن.
هوش مصنوعی: وقتی مهرگان به محلهی پادشاه رسید، پس از گذر از راهها و پشت سر گذاشتن مراحل مختلف.
هوش مصنوعی: رسوم بندگی به خوبی انجام شد و نامهای که حامل پیام بود، برای کمک و یاری به وجود آمد.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه از حال رعیت خود باخبر شد، از دلش صدای خروش و نالهای بلند شد که نشان از درد و رنج آنها داشت.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی به من گفت که کی پیامآور خوشبختی خواهد بود و مانند باد تند یک لحظه را به من نشان میدهد.
هوش مصنوعی: بگو که لشکر از همه طرف شتابان میآید و بگو که سواران از مقرهای خود بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: بیا تا پرده از زیبایی آسمان کنار بزنیم و بگذاریم گلها صورت خود را به نمایش بگذارند.
هوش مصنوعی: به لاله بگو که آتش خود را شعلهور کند و به سرو بگو که به دوش خود زینتی بیاویزد.
هوش مصنوعی: بگو که شمشیر قاطع با درخت بید پیوند میخورد و همچنین نیز با درخت کاج، نیزهای جوان در دست میگیرد.
هوش مصنوعی: بگو که با صدا و قدرت فراوان حرکت کند و با زیبایی و درخشش خود تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: به بلبل عاشق بگو که در باغ، دیگر از ما تنها نشانی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: بگو به طوطی که گاهی سخنانی را میخواند که شبیه به شعرهای ناقص است، اما در واقع توانایی بیان کلمات و جملات کامل و زیبا را نیز دارد.
هوش مصنوعی: بنرگس به من بگو که از آن چشمان مست چه برمیآید و چگونه بر دیدهی حاسدان تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: بگو تا گلهای سنبل دلهای صاحبدل را به تنگنای موهایش بکشاند.
هوش مصنوعی: صدای سنج و طبل لشکر به گوش میرسد و سخنرانی آغاز میشود، مانند رجزخوانی و حماسهسرایی اعراب در زمانهای گذشته.
هوش مصنوعی: به خورشید درخشنده بگو که چرا در سرمای بیرون گردن میکشی و به دنبال گرما هستی.
هوش مصنوعی: ای باد شب، خبر خوشی را به باغ برسان و ای ابر، داستانی را برای او تعریف کن.
هوش مصنوعی: من از مکانی که در آن زندگی میکنم، به سمت باغ حرکت میکنم و اکنون به دشت میروم تا از جایی که پناه گرفته بودم، خارج شوم.
هوش مصنوعی: من به سوی سرزمین خویش میآیم، درست مثل فرشته وحی که رسالت الهی را به وحی نازل میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به تصاویری از زیبایی و عشق اشاره دارد. یکی از تصاویری که بیان میشود، قوس زیبایی است که همچون بوسهای نرم بر دستان معشوق مینشیند. تصویر دیگری، زیوری را نشان میدهد که به دور گردن کسی میافتد، حالتی که میتواند به معنای اتصال و وابستگی باشد. در اینجا به روابط انسانی و احساسات عمیق اشاره شده است که در زندگی انسانها وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف حالتی میپردازد که بهار با قدرت و شجاعت بر زمستان هجوم میآورد. این نوع حمله به تجمعها و دشواریهای زمستان اشاره دارد، و نشاندهنده برتری و فتح بهار بر ناامیدی و سردی زمستان است. به عبارتی، بهار به سرعت و قوت در حال پیروزی بر سختیهای زمستان است.
هوش مصنوعی: من آنقدر تلاش میکنم که تو در روز غافل بر آل حنظله تلاش کردی.
هوش مصنوعی: من نیز مانند احمد، در برابر دشمنانم مقاومت و جنگ میکنم، همانطور که او در بدر و خیبر و ذات السلاسل جنگید.
هوش مصنوعی: من از شاخ سرو، دامن برافراشتهای را انتخاب میکنم و با برگهای لاله نامههایی مینویسم.
هوش مصنوعی: قاریان من مانند گروهی از بازیکنان هستند و جمع من پر از افرادی است که عادلان و با انصاف هستند.
هوش مصنوعی: گروهی از کبکها و دراجها به سمت من میآیند و من هم مانند یک شهباز پرشکوه، با صدای بلند و با هیجان به آنها پاسخ میدهم.
هوش مصنوعی: میخواهم حق مظلومان را از ظالم بگیرم و انتقام کشتهشدگان را از قاتلان بستانم.
هوش مصنوعی: من جواهری هستم که در اطراف خود با زیباییها و شگفتیها احاطه شدهام و در دل آبها و نهرها زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: من از دشمنان اهل بیت چیزی نمیخواهم و از دوستان اهل بیت نیز خود را کنار نمیکشم.
هوش مصنوعی: درختی که خشک و بیبار به نظر میرسید، در زمان تولد عیسی جوانه میزند و میوههای فراوانی میدهد.
هوش مصنوعی: من عصای مرده را به دست موسی میدهم تا تمام زنجیرها و بندها را بشکند.
هوش مصنوعی: من بر آن هستم که رابطه بین خوراک و خوراکخوار را در طبیعت و جهان هستی به وضوح نشان دهم.
هوش مصنوعی: من از چشم افرادی که منکر روز قیامت هستند، حجابی را کنار میزنم که مانع دیدن حقیقت است.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبا و دلانگیز رومیان را در بالای باغ میبینم، از گلها شعلههای روشنی برمیافروزانم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم شالگردن زنگیها را به گردن شاخها بیفکنم، این کار را از عشق و محبتی انجام میدهم که به فلفل دارم.
هوش مصنوعی: بعد از گذشت یک هفته، به مناسبت تبریک میلاد پیشوای دین، من به زمین خواهم آمد.
هوش مصنوعی: با تولد حسین، ما با آبِ عبادت از روی زمین پاک میشویم و نشانهای نادرست و بیحقیقت را از خود دور میکنیم.
هوش مصنوعی: امام سیمین، فرماندهی بزرگ آسمان، خداوندی عظیم و سلطان عدالتپرور است.
هوش مصنوعی: شهر علم به دیواری مستحکم تبدیل شده است که آرامش حقیقی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: خداوندی که تنها محبتش میتواند خستگان را به ساحل نجات برساند.
هوش مصنوعی: خداوند امانتهای خود را به انسان عرضه کرد و او توانست این بار را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: حسین بن علی، آن پادشاه بزرگ، سرانجام به آرزوی خود که شهادت بود، رسید و به این طریق به کمال خود نائل آمد.
هوش مصنوعی: او در نزد خداوند مقام والایی داشت که با فدای جانش به آن مقام رسید.
هوش مصنوعی: جهان برای او به مانند یک زندان به نظر میرسید، اما او از آن حالت مستی و ثبات خارج شد و خانه را ترک کرد.
هوش مصنوعی: او به بهشت جاوید نگاه کرد، اما در چشمش دنیا تنها سایهای زودگذر بود.
هوش مصنوعی: یکی از بانوان خاندان پاک و معصوم، دارای چهرهای زیبا و دلربا است.
هوش مصنوعی: وقتی آن روح، سرزمین جاودانگی را مشاهده کرد، با مرگ خود به سرعت دچار تغییر و تحول شد.
هوش مصنوعی: دست لباسش را گرفت و گفت: ای خداوند، بر یتیمان و بیوهها رحم کن.
هوش مصنوعی: امروز، من به مرگ تسلیم شدم، چرا اینقدر زود به سراغ مرگ رفتی، در حالی که عمرت طولانی بود؟
هوش مصنوعی: حسین گفت: ای فرزانه، دست از دامان من بردار.
هوش مصنوعی: ما ناشی از خدا هستیم و باید به سمت ریشه و حقیقت خود حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: این ذره به آن خورشید ملحق میشود و این قطره با آن دریا پیوسته میشود.
هوش مصنوعی: من عاشق آن احساس هستم که اگر به جایی بروم، با وجود خطراتی که وجود دارد و حتی زیر دسیسههای دشمن، آمادهام آن را با عشق و محبت بپذیرم و از آن لذت ببرم.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که برای معشوق خود فداکار است، و چقدر خوب است کسی که جانش برای دوستش ارزشمند باشد.
هوش مصنوعی: شیرینی و زیبایی در کنار دوست وجود دارد، اما بدون حضور دوست، حتی شیرینی هم بیمزه و تلخ میشود.
هوش مصنوعی: در آن میدان که خون جوانان به زمین ریخت و نهرها و جویها جاری شد،
هوش مصنوعی: سرنوشت مانند طوفانی شدید در حال حرکت بود و بلا و مصیبت همچون باران نازل میشد.
هوش مصنوعی: جوانانش همه تحت تأثیر عشق هستند و دوستانش هم به مرگ تمایل دارند.
هوش مصنوعی: در پرتو عشق تو، تمام مخلوقات به شوق و عشق در حال حرکت هستند و آن پیر خردمند، با آگاهی و درک عمیق، به این موضوع میپردازد.
هوش مصنوعی: پیامدهای اشتباهاتی که در برخی از کارها رخ میدهد، میتواند بسیار خطرناک و تلخ باشد. در اینجا اشاره به هدفی دارد که به طور ناخواسته یا با بیتوجهی از سوی دیگران آسیب میبیند، مانند آنکه چیزی به تیر بیدقتی میافتد و آسیب میبیند. این تصویر نشاندهنده تناقضی است که در تلاشها و اقدامات انسانی وجود دارد، جایی که نیت خوب ممکن است به نتیجهای ناگوار منجر شود.
هوش مصنوعی: برای خاطر یار جانت را فدای دوست کردی و میوه دل را برای او تقدیم کردی.
هوش مصنوعی: در اخبار معصومین خواندم که دانشمندان از آغاز تاریخ چیزی نوشتهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که سلطان حرم را کشتند، مردم به امید رسیدن به شهرهای ری، کرکوک و موصل نشسته بودند.
هوش مصنوعی: سر او به بالای سنان گودالتی را روشن کرد و مانند شمعی برای کاروانها درخشید.
هوش مصنوعی: در لحظهای دلخراش، آن بانوی بزرگوار به چهرهی خونآلود امام نگریست.
هوش مصنوعی: تحملش کاملاً از دستش خارج شده و به صورت خودجوش به چوب محمل ضربه میزند.
هوش مصنوعی: خون از پیشانی زینب ریخت، مانند بارانی که از ابرهای نیسان میبارد.
هوش مصنوعی: ای هلالی که هنوز به ماه کامل نرسیدهای، چرا در آسمان کمرنگ و محو شدهای؟
هوش مصنوعی: دل پاک تو پیش ما همیشه مهربان بود، پس چرا اکنون نسبت به ما بیمحبت شده است؟
هوش مصنوعی: ببین سجاد را که در دام دشمن گرفتار است، مانند پرندهای که پایش به زنجیر بسته شده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کسی آن آهوی زیبا و معصوم دشت حرم را به رنج و سختی انداخته است.
هوش مصنوعی: سر پاکت جدا از خنجر کینه و بدی، بدن تو از عواطف ناب و خالص آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: از دست دادن انسانها کار سادهای است، اما جدا شدن از دوستان بسیار سخت و دشوار است.
هوش مصنوعی: ای نوگل ساقی کوثر، ای فرزند حلال مشکلات!
هوش مصنوعی: آیا بر این دلی که با چشمان اشکآلود به تو نگاه میکند، این جان تشنه و نااهل را سپردهای؟
هوش مصنوعی: در شرایطی که حاکم الهی، به مانند شیر، حق را از قاتل بگیرد.
هوش مصنوعی: شه مظفر به خاطر اخلاص و وفاداریای که دارد، با تمام وجود و قلبش به درگاه تو احترام میگذارد و سر به خاک میساید.
هوش مصنوعی: در روز تولد تو جشنی به سبک و شان پادشاهان برگزار کردم، که این فرخنده و نیکو نیز برای این فرد عادل خواهد بود.
هوش مصنوعی: از زیر سایه خداوند، این پادشاه درخواست میکند که رحمت خود را بر او بگستراند و بر سرش سایهافکنی کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ مکانی برای اسب نیست جز در کوی تو و دل او تنها به سمت چهره تو تمایل دارد. به عبارتی، همه چیز در زندگی و دلبستگی او حول محور وجود تو میچرخد.
هوش مصنوعی: در غم و اندوه خود به او نیازمند نیستی. فقط در این حالت از او چیزی نخواه و به او تکیه نکن.
هوش مصنوعی: خدا را سپاس میگویم که مرا به عنوان انتخابی ویژه میان دیگران و همعصرانم برگزید.
هوش مصنوعی: اشاره کرد که از ستایش تو مایهای برای لهجهٔ دلنشین و مقام بلند بگیرم.
هوش مصنوعی: به خواست او این شعر را سرودم و در آن به توضیح چندین موضوع پرداختم.
هوش مصنوعی: امروز دانایان این علم را میبینم که به خاطر داناییشان، تو را تحسین کرده و بر دستانت بوسه میزنند.
هوش مصنوعی: هر کس که این شعر را از من شنید، با تعجب گفت: "واقعا چه کسی این را گفته است!"
هوش مصنوعی: آیا ای پادشاه خوشبخت و دادگر که حامی یتیمان و سرپرست بیوهزنان هستی؟
هوش مصنوعی: تو در generosity مانند شخصی بخشنده و سخاوتمند هستی و در عهد خود از کسی هستی که ویژگیهای نیکو دارد.
هوش مصنوعی: تو از حجربن حارث قویتر هستی و از سحبان وائل سخنران بهتری.
هوش مصنوعی: تو صاحب کمال و فضیلت هستی، مانند دو شخصیت بزرگ و ارزشمند.
هوش مصنوعی: تو بزرگترین و والاترین پادشاه هستی، که به مانند گنجی ارزشمند و نایاب میدرخشی.
هوش مصنوعی: تو قوانین حکومت را وضع میکنی و اصول ملت را کامل میسازی.
هوش مصنوعی: شما شنونده یادآوری ویژگیهای نیکو هستید و اطلاعات کاملی از فضایل دارید.
هوش مصنوعی: تو چهرهای داری که مانند خورشید میدرخشد و زیباییات به اندازهای است که انگار ابرهای بارانی از دستهایت جاری میشوند.
هوش مصنوعی: دنیای پیرامونت تحت تأثیر وجود توست و دشمنان نیز به خاطر قدرت تو تسلیم شدهاند و به خوبی میدانند که در برابر تو چه ضعفهایی دارند.
هوش مصنوعی: قلب تو از هر عیب و ناپاکی پاک است و جان تو از صفات زشت و ناپسند بینصیب است.
هوش مصنوعی: شاهان در کارهای واجب تأخیر میگذارند، اما تو هرگز نباید نوافل را از دست بدهی.
هوش مصنوعی: ای سلطان بخشنده، طلا و نقرهای که برای امامان در راه خدا فدای میکنی.
هوش مصنوعی: خداوند به کسی که بخواهد، به فراوانی نعمت میدهد، تا جایی که یک دانه از آن میتواند هفتصد دانه دیگر به بار بیاورد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که از خاک خانهات انتظار دارم که مراحل زیادی را در آن سپری کنم.
هوش مصنوعی: من را به خاطر ستم حسودی و آشفتگی نااهلان در ماه شعبان وادار به دوری میکنند.
هوش مصنوعی: خوشبختانه ملک (پادشاه) در مورد من صحبت نکرد و به جای من سخنان بیارزش افراد پست را بیان نفرمود.
هوش مصنوعی: بله، داستانها و افسانهها به گوش پادشاهان نمیرسند و نمیتوانند توجه آنها را جلب کنند، زیرا افرادی که نادان هستند، قادر به درک این مسائل نیستند.
هوش مصنوعی: پادشاه میداند که پخته را از نپخته تشخیص دهد و همچنین تفاوت میان چیزهایی که حرمت دارند و آنهایی که مجاز هستند را میشناسد.
هوش مصنوعی: امروز به جایی میروم که در آنجا میتوانم با اشراف و بزرگان نشسته و لذت ببرم.
هوش مصنوعی: اگر در گذشته نیم، در این میدان نه راحت و نه آسودهام.
هوش مصنوعی: ای دوست، تا زمانی که طلا از خاک رشد میکند و گل از گلستان میروید، ما نیز باید به زندگی و رویدادهای آن امید داشته باشیم.
هوش مصنوعی: عشق و محبت من، همچون منبعی است که دشمنان را سیراب میکند و آنها با آب و طراوت این محبت میتوانند سیراب شوند.
هوش مصنوعی: سپاه تو راهی را هموار کرده و جهانی پر رونق و آباد از این قافله به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به نقل قول و یادآوری یک گفت و گو اشاره دارد. به نظر میرسد که شخصی درباره دشنامها و ناپسندهایی که از سوی دشمن بیان شده، صحبت میکند. از سویی دیگر، گفتگو به شکل داستانی و زیبا بیان میشود، که به سرنوشت یا احوالی خاص و نمادین اشاره دارد. در کل، مضمون این بیت به درگیریها و مجادلات با دشمن و همچنین بیان موضوعاتی است که میتواند در زندگی روزمره حائز اهمیت باشد.
هوش مصنوعی: در دنیا چهره زیبا و درخشان تو همچون شمعی است که در آن زندگی روشنایی میبخشد و یاد بدخواهان تو را در تیرگیهای زمان به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: از شهر چین مالیات میگیری و از سرزمین روم محصولاتی به دست میآوری.
هوش مصنوعی: همیشه بخت و اقبال به کمک توست و همیشه موفقیت در دسترست خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این شعر به دریا و قافیهها توجه کردم و از این موضوع به سخن آن مرد دانشمند پی بردم.
هوش مصنوعی: خیمهها را برپا کن و به جمع دوستان بیا.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا یا خیمگی! خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل
تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان همیبندند محمل
نماز شام نزدیکست و امشب
[...]
وگر نه کرده بودی چرخ مایل
بدین سان لختکی میل معدل
حرامم بیته بی آلاله و گل
حرامم بیته بی آواز بلبل
حرامم بی اگر بیته نشینم
کشم در پای گلبن ساغر مُل
به علم فلسفه چندین چه نازی
که باشد فلسفی دایم معطل
هزاران گونه مشکل بیش بینم
در آن زلفین مفتول مسلسل
ارکب حل شکل کل یوم
[...]
فلک در سایه پر حواصل
زمین را پر طوطی کرد حاصل
هوا بر سیرت ضحاک ظالم
گزید آئین نوشروان عادل
خزان را با بهار از لعب شطرنج
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.