که میرا گوئیا راندند امشب
وشاقانت به بام چرخ مرکب
ازیرا ماه نو بر نیلگون طاق
بود چون نعل زر بر سم اشهب
بتابد از رخت سیمینه خورشید
بیارد از کفت زرینه کوکب
ز بخشش طبعت از اقبال فره
ز دانش روحت از فرهنگ قالب
خطابت با خداوندی است توام
روانت با خردمندی مرکب
هم از گفتار عجاجی تو احلی
هم از شمشیر حجاجی تو اهیب
هم از کعب بن مامه باشی اسخی
هم از سحبان وائل هستی اخطب
بنزد حق چنانستی مکرم
ببار شه چنانستی مقرب
که پیش مرتضی عمار و میثم
که پیش مصطفی سلمان و جندب
نه چرخ و مهر چون قدرت معلی
نه عود و مشک چون خلقت مطیب
بمیرانی طمع در بود لامه
برآری تخم آز از جان اشعب
نبالت کسب کردی از عم و خال
اصالت ارث بردی از ام و اب
ستاره نیست در نور از تو اصفی
فرشته نیست در ذات از تو انجب
تو در مردی در این آفاق فردی
بلی و الراقصات الی المحصب
مرا شکر تو باشد کیش و آیین
مرا مدح تو آمد دین و مذهب
هم آنم پیشه در هر سال و هر ماه
هم اینم شیوه در هر روز و هر شب
اگر رانم جز آن باشم خطاکار
اگر خواهم جز این گردم معاقب
چو از فر تو جستم جاه و دولت
چو از فضل تو دارم نام و منصب
چو از هنگام خردی تا بدین روز
ترا چون بنده بودستم بموکب
چو در تبریز با یرلیغ شاهم
بمیر شاعران کردی ملقب
هم اینک بایدم کوی تو ملجأ
هم اکنون باشدم بار تو مارب
مرا بپذیر و بگذار آسمانرا
که ممنوع است هر ابعد ز اقرب
فخیر ندیمکم من لایکذب
و خیر جلیسکم من لم یجرب
من آن آمیژه گویستم که در شعر
نیارم گفت لفظی نامرتب
مدحت گسترم در خورد و ممدوح
سخن گویم بهنجار مخاطب
بدستم خامه چون ثعبان موسی است
که ولی مدبرا مالم یعقب
که در مدح تو شعر من در این عصر
خدا داند نکوتر گشت و اعجب
هم از فخریه عمر و بن کلثوم
هم از زجریه نمربن تولب
هم از بیتی که بن قیس الرقیات
قرائت کرد در ایوان مصعب
که چون گفتار ابلغ بود و اصدق
از آن بهتر که احسن گشت و اکذب
بهر جا شاعر ار تکذیب بیند
بمدح میر کی باشد مکذب
چو مدح میر خواند کس در دیوان
نیوشد از دو سو آواز مرحب
امیرا این سخندانان که شکرت
ز هر کاری شمر دستند اصوب
به دربار تو می بینند مقصد
ز درگاه تو میجویند مطلب
همه هستند با طبعی مصفا
همه هستند با خلقی مهذب
نه حسانند و بشارند لکن
به از حسان و بشارند اغلب
تو دانی شعر گفتن مردمان را
ز زادن مر زنان را هست اصعب
هنر در من چو روغن مانده در شیر
و ما ادری ایختر ام یذوب
ره یزدان سپارم ز آنکه دانم
و راء الله ما للمرء مذهب
فان غدا لناظره قریب
ولکن الاله الیه اقرب
بباید درس عشق آمختن از منت
ایا من تدعی فی وصل زینب
ابا اینگونه دعویها که کردم
خداوندا مکن بر جان من سب
نه شاعر باشد آن کاندر قوافی
نداند فرق اخرم را ز اخرب
ز اثرم فرق باید کرد اثلم
ز اعضب دور باید دید اعصب
چرا اندر مفاعلتن شود عقل
چرا اندر مفاعیلن بود جب
نه هر کس راویستی حادیستی
نه هر جوز مقشر شد ملبب
دساتیر و نبی ایدر دو نثرند
بظاهر از الف باتا مرکب
نه با گفتار احمد مرد عبشی
نه چون الفاظ تازی شد معرب
نه چون شمس الضحی شد مهر پرچم
نه چون بدرالدجی شد ماه نخشب
نماید شکل انسان نیز پیروج
فرو شد رنگ زمرد نیز طحلب
جهان را نیست اوضاعی منظم
فلک را نیست سامانی مرتب
اگر بودی نبودی شام من تار
وگر بودی ندیدی روز من شب
مرا نه افسر اندر سر نه دستار
مرا نه موزه اندر پا نه جورب
فلک نه هست منشار این مجره
وگرنه مثقبند این هفت کوکب
چرا برد تنم با ناب منشار
چرا سنبد دلم با نوک مثقب
سپهر احدب از رشکی که دارد
مرا چون خویش بالا کرده احدب
ز خونم نسر طائر گشت سیرآب
بقصدم شیر گردون شد مکلب
یکی درد تنم با نوک منقار
یکی برد رگم با نیش مخلب
بتخت ذات کرسی خون من ریخت
از آن کف الخضیب آمد مخضب
بگردد بر سرم چون آسیا قطب
بتازد بر تنم چون شیر ارنب
ز بوجابر امیدم قطع شد زانک
ندیمم گشته بر خوان ام جندب
غم و سوگند بر خوانم مجالس
نم و سوزند بر جانم مصاحب
مرا کردند گفتی میهمانی
همی بر خوان سرحان بن قعنب
دلم چون زلف معشوق است در تاب
تنم چون جسم عشاق است در تب
یکی پا بسته در زنجیر اندوه
یکی دلخسته در زندان قالب
یکی جامی است از غم گشته لبریز
یکی خمی است کز سم شد لبالب
یکی از گردش دوران مشوش
یکی از صحبت دونان معذب
جهان بی قعر دریائی است ذخار
زمین بی بن بیابانی است سبسب
در این دریا نهنگانند خونخوار
در این بیغوله گرگانند غلب
چو مارانند در این لجه ماهی
چو اژدها در این بیدا، جهد ضب
وفای عهد این سقف منقش
بقای عهد این چرخ محدب
یکی در بی اساسی عهد طفلان
یکی در بی ثباتی برق خلب
پر از دیو است این گردون تاریک
پر از غول است این چرخ مکوکب
نه از افسون هراسد دیو نزحرز
نه از دشنام رنجد غول نز سب
بخواری بکشد اینت کار معجب
بزاری می نبخشد اینت اعجب
ولی من بر فسون این دد و دیو
دعائی بر نگارم بس مجرب
دعای میر شد افسون دیوان
وزین افسون ندارند ایچ مهرب
دعای میر چون حتم است ای حق
ثنای میر چون فرض است یارب
بده ملکش فزون یا مالک الملک
بدر خصمش زهم یا فالق الحب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مدح میرا و مقام بلند او اختصاص دارد. شاعر با تصاویری زیبا و شاعرانه به ویژگیهای میرا اشاره میکند، او را سرشار از فضایل انسانی و با برکت میداند. شاعر به نجابت، خرد، و دستاوردهای او اشاره کرده و او را در کنار شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام قرار میدهد. همچنین، مشکلات و رنجهای خود را در زندگی ابراز میکند و از خداوند میخواهد که او را در این مدح حمایت کند و برکتهای بیشتری به میرا دهد. شاعر در انتها تأکید میکند که دعای او برای میرا، دعایی موثر و پرقدرت است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد امشب خداوند سرنوشت بشر را به راهی تازه سوق داده است و عنصر هستی به سوی تغییرات جدیدی در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: چون ماه نو بر آسمان آبی میدرخشد، مانند نعل طلایی بر پای اسب خاکستری است.
هوش مصنوعی: از زیباییهای چهرهات همچون تابش خورشید میدرخشد و از دستانت همچون ستارهای زرین، برکت و زیبایی میبارد.
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای مثبت انسان اشاره دارد. بخشش و سخاوت از انسانهایی است که از سرنوشت خوب بهرهمند هستند، و نیروی دانش و آگاهی روح فرد را از قالب و محدودیتهای دنیوی آزاد میکند. به عبارتی، انسانی که بخشنده و داناست، از زندگی و فرهنگ غنیتری برخوردار است.
هوش مصنوعی: خداوند با تو سخن میگوید و روان تو با دانش و خرد همراه است.
هوش مصنوعی: پیام این بیت نشاندهنده تأثیرات دو جنبه از شخصیت فردی است. از یک سو، سخنان او شیرین و دلنشین است و از سوی دیگر، قدرت و شدت عمل او در برخورد با دیگران بسیار قوی و ترسناک است. در واقع، این شعر به تقابل میان کلام شیرین و روشهای تند و سختی که فرد ممکن است به کار بگیرد، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تو هم مانند کعب بن مامه بخشندهای و هم مانند سحبان وائل سخنران و فصیح هستی.
هوش مصنوعی: در نزد خداوند، تو به اندازهای محترم هستی که پادشاه هم به همین اندازه به تو نزدیک است.
هوش مصنوعی: این بیت به افراد بزرگ و مورد اعتماد در نزد پیامبران اشاره دارد. مرتضی به علی (ع) اشاره دارد که در کنار عمار و میثم قرار دارد، و در طرف دیگر به مصطفی (پیامبر اسلام) اشاره شده که سلمان و جندب در کنار او هستند. این افراد به عنوان یاران وفادار و برجسته شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: نه گردش آسمان و نه خورشید به اندازه قدرت خداوند بزرگ نیستند و نه بوی خوش عود و مشک به خوبی آفرینش زیبا و دلنشین او نمیرسند.
هوش مصنوعی: اگر امید به بقا را از دل کسی براندی، مثل اینکه تخم آز و طمع را از جان او بیرون میآوری.
هوش مصنوعی: تو توانستهای موفقیت و ویژگیهای خود را از خانواده و نسل خود به ارث ببری، همانطور که از عم و خال و والدینت ارث میگیری.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که تو مانند ستارهای در نور میدرخشی و از تو فرشتهای در ذات و وجود نیست. به عبارتی، تو از همه موجودات و خوبیها برجستهتر و بالاتر هستی.
هوش مصنوعی: تو در میان مردان، فردی بینظیر هستی و رقصندگان به سوی تو میآیند.
هوش مصنوعی: شکر و سپاس من از تو، اساس و روش زندگیام است و ستایش تو برای من همچون یک باور و مذهب به حساب میآید.
هوش مصنوعی: من در هر سال و هر ماه همین وضعیت را دارم و همچنین در هر روز و هر شب به همین روش رفتار میکنم.
هوش مصنوعی: اگر جز این راه بروم، خطا کردهام و اگر بخواهم خلاف آن عمل کنم، به مجازات دچار خواهم شد.
هوش مصنوعی: وقتی از جایگاه و مقام تو فرار میکنم، به این معنی است که من به خاطر نعمتها و مهارتهایی که از تو دارم، به نام و موقعیت رسیدهام.
هوش مصنوعی: از زمان کودکی تا به حال، همواره به تو به عنوان بندهای در خدمت تو بودهام.
هوش مصنوعی: در تبریز، به همراه یرلیغ، شاه زندگی را به پایان میرسانم و شاعران کورد به من لقب میدهند.
هوش مصنوعی: همین حالا باید به کانون پناهندگی تو بروم و در این لحظه تحت فشار عشق تو قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: مرا بپذیر و اجازه بده آسمان را که هر دوری از نزدیکی ها ممنوع است.
هوش مصنوعی: دوست خوب شما کسی است که حقیقت را بگوید و بهترین هم نشین شما کسی است که همواره تجربههای مختلف را نداشته باشد.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در شعر خود هیچ لفظ نامرتبی نمیآورم و همه واژهها و مفاهیم را به نیکویی و نظم بیان میکنم.
هوش مصنوعی: من در ستایش افراد سخن میگویم و بهطور مناسب با شنونده سخن را بیان میکنم.
هوش مصنوعی: در دستم قلمی است که مانند عصای موسی قدرت دارد، اما بر حال من کسی نظارت ندارد که آن را هدایت کند.
هوش مصنوعی: شعر من درباره تو در این زمان، خدا میداند که بهتر شده و شگفتانگیزتر شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هم از نسل افرادی چون عمر و بن کلثوم که به خاطر افتخار و بزرگیشان شناخته شدهاند، و هم از نسل کسانی مانند زجریه و نمربن تولب که ویژگیهای خاصی دارند، میتوان صحبت کرد. در واقع، اشاره به نیکوکارانی از گذشته دارد که هر کدام در نوع خود دارای ویژگیهایی برجسته هستند.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی خواندن یک بیت توسط بن قیس الرقیات در ایوان مصعب صحبت میکند. این خواندن در یک مکان خاص و با فضایی معنوی و تاریخی انجام شده که نشاندهندهی خلاقیت و هنر ادبی شاعر است. این بیت میتواند حاوی پیام یا احساسی عمیق باشد که در قالب شعر بیان شده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که گاهی اوقات، بهترین کلام، کلامی است که صادقتر و راستتر از کلامهای زیبا و فریبنده است. در واقع، واقعیت و صداقت میتواند از زیبایی کلام مهمتر باشد.
هوش مصنوعی: هر جا که شاعر بیابد کسی را که او را انکار کند، مطمئناً در مدح و ستایش مقام میر، آن شخص کذبگو خواهد بود.
هوش مصنوعی: هرگاه کسی در دیوان، مدح و ستایشی از میر را بخواند، هیچ کس از هر دو طرف صدای مرحب را نمیشنود.
هوش مصنوعی: ای امیر، کسانی که در امور مختلف با زحمت و تلاش خود نقاط قوت و خوبیها را میسنجند و بر آن کار میکنند، شایسته تقدیر هستند.
هوش مصنوعی: در درگاه تو، مردم به دنبال دستیابی به آرزوها و مقاصد خود هستند.
هوش مصنوعی: همه افراد دارای روحیهای پاک و خالص هستند و همه آنها دارای رفتار و اخلاق نیکو و تربیت شدهای میباشند.
هوش مصنوعی: آنها نه حسان و بشارند، اما در بسیاری از موارد بهتر از آنها هستند.
هوش مصنوعی: تو میدانی که شعر گفتن مردان چقدر دشوار است، همانطور که زایمان زنان نیز سختیهایی دارد.
هوش مصنوعی: من در درون خود هنری دارم که مانند روغن در شیر باقی مانده و نمیدانم چگونه باید آن را آزاد کنم.
هوش مصنوعی: من راه خدا را برمیگزینم، زیرا میدانم که چه راهی برای انسان درست است.
هوش مصنوعی: اگر فردا به آرزوهایم نزدیک شوم، اما خدا به من نزدیکتر است.
هوش مصنوعی: باید از الطاف و مهربانیهای تو درس عشق را یاد بگیرم، آیا من میتوانم در وصل زینب ادعایی داشته باشم؟
هوش مصنوعی: ای خدا، با این نوع ادعاهایی که من کردم، بر جانم آسیبی نرسان.
هوش مصنوعی: شاعر واقعی کسی نیست که در نظم شعرها نتواند تفاوت آخرین حرفها را از هم تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: برای درک دلیل و تأثیر خود باید از اعضای خود دور شویم و به آنچه که با خود داریم، توجه کنیم.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به دنبال بررسی و تحلیل وزن و ساختار عروضی شعر است. او از تناقضی صحبت میکند که ممکن است در فهم و تفسیر او نسبت به دو نوع وزن مختلف (مفاعلتن و مفاعیلن) به وجود آمده باشد. به طور کلی، شاعر در تلاش است تا دلیل وجود تفاوتها و نشانههای عقل و ادراک را در قالبهای مختلف شعری بفهمد.
هوش مصنوعی: هر کسی که صحبت میکند، همیشه درست نمیگوید و همه چیزهای زیبا و دلربا هم عمیق نیستند.
هوش مصنوعی: دستاوردها و پیامها در ظاهر به شکل نثر هستند و از الفبای خاصی تشکیل شدهاند.
هوش مصنوعی: نه با سخنان احمد (ص)، مرد عبشی (مردی از قبیلهی قریش) به کمال میرسد و نه اینکه با الفاظ عربی، او به فهم عمیق میرسد.
هوش مصنوعی: نه مثل خورشید صبحگاه، نماد روشنایی و امید است و نه مانند ماه در شب روشن، زیبایی و جذابیتی خاص دارد.
هوش مصنوعی: شکل انسان در سن پیری به تدریج تغییر میکند و رنگ سبز زمردی نیز تحت تأثیر زمان و شرایط به رنگ خزهای در میآید.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ چیز به طور منظم و مرتب نیست و آسمان هم سامان و ترتیب معینی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر تو در کنارم بودی، شب من تاریک نمیشد و اگر تو نبود، روز من هم به شب تبدیل نمیشد.
هوش مصنوعی: من نه تاجی بر سر دارم و نه کلاهی بر سر، نه کفشی به پا دارم و نه جورابی.
هوش مصنوعی: آسمان مانند ارهای نیست که این مسیر را ببرد، وگرنه این هفت ستاره توانایی ایجاد سوراخ در آن را دارند.
هوش مصنوعی: چرا تنم با ناب منشار نمیزند و چرا دل من با نوک مثقب آرام نمیگیرد؟
هوش مصنوعی: آسمان بزرگ به خاطر حسادتش به من، مرا مانند خود به اوج میبرد.
هوش مصنوعی: از خون من پرندهای به پرواز درآمد و آرزوی من این بود که شیر آسمانها شوم، اما سرنوشتم به تازیانه تبدیل شد.
هوش مصنوعی: یکی از دردهای جسمیام به وسیله نوک پرندهای برطرف شد و یکی دیگر از رگهایم با نیش دستانش آسیب دید.
هوش مصنوعی: بر روی تخت سلطنت، خون من بر زمین ریخته شد و از آن، دستهایی که سرخ شده بودند، نمایان شدند.
هوش مصنوعی: بر سرم مانند آسیا میچرخد و بر بدنم همچون شیر خشمگین یورش میآورد.
هوش مصنوعی: امیدم از بوجابر قطع شده، زیرا دیگر دوستی در کنارم نیست و اکنون در سردی و تنهایی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: غم و اندوه در زندگی من فراوان است و سوگندهای پر درد و غصه بر گردن من سنگینی میکند. در این مجالس، به همراهی دوستانم دلم آتش میگیرد و جانم به درد میآید.
هوش مصنوعی: مرا مانند مهمان به دلیری به مهمانی دعوت کردند و بر سر سفره سرحان بن قعنب نشاندند.
هوش مصنوعی: دل من مانند زلف معشوق در هم پیچیده و آشفته است، و دردی که از عشق احساس میکنم شبیه به تب و تاب عاشقان است.
هوش مصنوعی: یک نفر در غم و اندوه خود گرفتار است و دیگری در قالب و شکل بیرونی زندگیاش احساس خستگی و فشار میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به حالتی اشاره دارد که شخصی از شدت غم و ناراحتی پر شده و به نوعی در حال غرق شدن در این احساسات است. تصویر جامی پر از غم و خمینی که از آبی زهرآگین لبالب شده، نشاندهنده شدت این وضعیت است، به طوری که نمیتواند دیگر تحمل کند و به سررشته مشکلاتش پایان دهد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تاثیرات منفی زمانه و گفتگوهایی که با افراد سطح پایین داریم، اشاره میکند. به نوعی، از مشکلات ناشی از شرایط نابسامان زندگی و مشکلات ناشی از ارتباطات با کسانی که تاثیر منفی بر انسان دارند، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: جهان مانند دریایی عمیق و پر از راز و رموز است و زمین نیز شبیه بیابانی بینهایت و سبز است.
هوش مصنوعی: در این دریا، موجودات خطرناک و درندهای مانند نهنگها وجود دارند، و در این مکان خلوت و دورافتاده، گرگها در حال چرخش هستند.
هوش مصنوعی: در این دریا، مانند مارهایی هستند که شنا میکنند و در این بیابان، مانند اژدهایی بزرگ وجود دارد که تلاش میکند.
هوش مصنوعی: وفاداری به وعدهام زیر این آسمان زیبا و حفظ دوستی و پیمانم در زیر این گردونه آسمانی.
هوش مصنوعی: یکی از ناپایداریهای کودکی میگوید، و دیگری به ناپایداری مانند ناپایداری برق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: این آسمان تیره پر از نیروهای شوم و خطرناک است و این چرخ فلک نیز مملو از موجودات بزرگ و غولآساست.
هوش مصنوعی: نه دیو از افسون میترسد و نه غول از دشنام رنجیده میشود.
هوش مصنوعی: این وضعیت به قدری عجیب و گیجکننده است که میتواند شما را به زحمت بیندازد. نباید از آن توقع نیکی داشته باشید، زیرا معجزهای در کار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اما من به زیبایی و فریب این موجودات وحشتناک، دعایی دارم که برای معشوقهام بسیار موثر است.
هوش مصنوعی: دعای میر بهعنوان جادو و طلسمی برای دیوان به کار میرود، و از این جادو هیچ مهربانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای خدا، دعا و درخواست مولانا میر حتمی و ضروری است و ستایش و توصیف او بر ما واجب و الزامی. یارای تو را طلب میکنم.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت خداوند و قدرت او در تعیین و تقسیم ملک و مقام میپردازد. شاعر به خدای بزرگ اشاره میکند که مالک واقعی همه چیز است و در دست اوست. او میسازد و میشکند، و در زمان مشکلات و چالشها، تنها اوست که میتواند کمک کند و مایوس نشوند. در واقع، به سایهای از رحمت و حکمت الهی اشاره دارد که همیشه در کنار بندگانش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندیدهستم شبی هرگز چو امشب
که آمد جان من صد باره بر لب
شنودم من که پیری را مقرب
به سختی درد دندان خاست یک شب
به «جی مندر» که برجی زان حصار است
شهان را کاندران شاهان خوش خواب
در آن مدت، که بود از محنت تب
جهان بر چشم من تاریک چون شب
چو جزویّات شد بر وی مرتّب
به کلّیّات ره برد از مرکّب
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.