... به هر نیک و بد باشد آموزگار

ترازوی گردون گردش بسیچ

نماند و نماند نسنجیده هیچ

... چو فتح سکندر در آمد به کار

دگرگونه شد گردش روزگار

نه دولت نه دنیا به دارا گذاشت ...

... چنان زد برو تیغ زنگار خورد

که زنگی ز گردش درآمد به گرد

سیاهی دگر زین بر ادهم نهاد ...

... به لشگر کشی گشت هم داستان

یکی روز کز گردش روزگار

بدست آمدش طالعی اختیار ...

... زمین را به مردم برآراست چهر

کمر بست گردش ز گردان سپهر

نیام زمین را به شمشیر آب ...

... ز نوک سنان چرخ دولاب رنگ

ز پرگار گردش فرو مانده لنگ

ز بس زخم کوپال خارا ستیز ...

... در درج گوهر گشاید ز بند

فرو گوید از گردش روزگار

جهان جوی را آنچه آید بکار ...

... می نوش و نوشابه چون شکر

عروسان به گردش کمر در کمر

در آن مجلس اسکندر فیلقوس ...

... نه عراده بر گرد او ره شناس

نه از گردش منجنیق ش هراس

چو عاجز شدند اندر آن تاختن ...

... هر آنچ او بگردد ز تدبیر کار

بگردد بر او گردش روزگار

سکندر به انصاف نام آور ست ...

... ز برطاسی روس روبه ترم

گر از گردش چرخ باشد زمان

بخواهیم کین خود از بدگمان ...

... در آن دشت مانده ست ناریخته

یکی بیشه در گردش از چوبه تیر

چو باشد گیا بر لب آبگیر ...

... نهادند اورنگ بر پشت پیل

کشیدند شمشیر گردش دو میل

سپه را به آیین پیشینه روز ...

... ز هر شیوه ای کان بود دلپذیر

سخن می شد از گردش چرخ پیر

ز تاریکی و آب حیوان بسی ...

... فلک منزلی چند راه در نوشت

ز پیکان شه گردش روزگار

یکی را به رفتن شد آموزگار ...

به هر مدتی گردش روزگار

ز طرزی دگر خواهد آموزگار ...

... به نیک و به بد مرد آموزگار

نپیچد سر از گردش روزگار

به هرچه ش رسد سازگاری کند ...

... تو بادی جهان را جهان پهلوان

قران تو در گردش روزگار

میفتاد چون چرخ گردان ز کار ...

... که چون یک ره آن شاه گیتی نورد

ز گردش به گردون برآورد گرد

به یونان زمین آمد از راه دور ...

... فرو خوان به من بر یکی سرگذشت

که دلتنگم از گردش روزگار

مگر خوش کنم دل به آموزگار ...

... ز گشت سپهر آتش آمد پدید

که آتش ز نیروی گردش دمید

ز نیروی آتش هوایی گشاد ...

... همان قسمت چارمین هست خاک

ز سرکوب گردش شده گردناک