گنجور

 
۶۰۱

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

... بدین سان همی رفت بیگاه و گاه

بسه روز پوینده ده روزه راه

چو نزدیکی شام آمد فراز

برو گشت کوتاه راه دراز

در آن وقت گیتی دگر گشته بود ...

... ز دزدان چهل مرد گم بودگان

ازین راه داران بیهودگان

همه از کمین گاه برخاستند ...

... بحی خزاعه درون بخردم

به بازارگانی کنم قصد راه

به هر شهر و هر حی و هر جایگاه ...

... بخستندم ای پادشاه زمین

به دم یک تن و راه داران بسی

نبد جز خداوند یارم کسی ...

... ز چاهش مگر سوی گاه آوریم

به درمان تنش سوی راه آوریم

سزد گر برو مهربانی کنی ...

... مرو را بداردش چون جان خویش

مگر ورقه را دیده باشد براه

ویا کرده باشد برویش نگاه ...

عیوقی
 
۶۰۲

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

... برآمد ز هر دو به یک ره خروش

ز هر دو به یک راه ببرید هوش

زمانی برآمد به هوش آمدند ...

... بگفت از پی حرمت و جاه را

بدی خود نکردم من این راه را

نشستند و راندند چندان سخن ...

... چو من رفته باشم به آرام گاه

شما خوب دارید آیین و راه

بگفت این سخن را و برپای خاست ...

... بدو گفت گلشاه که ای نیک خواه

مکن روزکی چند آهنگ راه

مگر زی تو باز آید ای مهرجوی ...

... ببد ورقه آن جایگه چند روز

چو از رنج ره آمدش تن به راه

به گلشاه گفت ای دل افروز ماه ...

... و گر در صبوری شوم همچو مور

به نزد تو باز آیم از راه دور

اگر چند آگاهم از انتظار ...

عیوقی
 
۶۰۳

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

... فراوان نباشم بدان جایگاه

چو رفتم سبک باز گردم ز راه

ز گفتار او هر دو غمگین شدند ...

... همه توشه از آب دیده بپخت

چو ورقه سوی راه کردش بسیچ

ز تیمار گلشاه ناسود هیچ ...

... تو بدرود باش ای مرا بنت عم

برون کرد پیراهنی یادگار

بدو داد گفتا مرا یاد دار ...

... بگفت این و کردش نشاط سفر

نشست از بر باره راه بر

دل آزرده گلشه دوید ای شگفت ...

... مکافا دهادت به نیکی خدای

بگفت این و پس روی دادش به راه

همی راند و می کرد از پس نگاه ...

... نه تب مر ترا کرده دارد تباه

نه غم مر ترا برده دارد ز راه

بگو تا ترا درد و علت ز چیست ...

عیوقی
 
۶۰۴

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۰ - شعر گفتن ورقه

 

... دریغا که از وصل تو مر مرا

گسسته شد اومید و کوتاه راه

عیوقی
 
۶۰۵

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۱ - مردن ورقه و خبریافتن گلشاه

 

... سپارید این خسته دل را به خاک

سواران نهادند از آن راه روی

سوی آن دل آزرده مهرجوی ...

... بگفتند و رفتند از آن جایگاه

بدو روز کوتاه کردند راه

رسیدند با شهر هنگام شام ...

عیوقی
 
۶۰۶

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۴ - رفتن شاه شام با گلشاه بر سر گور ورقه

 

... کنم تازه گه گه به روی تو رای

کنونی چه بودت کی در نیم راه

به خاک اندرون ساختی جایگاه ...

... زمین و زمان بد برو نوحه گر

هر آن کس کی اندر رسیدی ز راه

ز زاری شدی بسته آن جایگاه ...

... ندیده ز یک دیگران جز وفا

نرفته به راه خطا و جفا

بدادند جان از پی یک دگر ...

عیوقی
 
۶۰۷

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه

 

... ز هر سو خلایق برو روی داد

همی آمدندی به بی راه و راه

ز بهر زیارت بدان جایگاه ...

... پیمبر ابا یاوران و سپاه

سوی شهر شام اندر آمد زراه

سوی دشت و صحرا یکی بنگرید ...

... نبی گفت ایدون کن و رفت شاه

نمودش بریشان همه خوب راه

جهودان ز تیمار آن هر دو تن ...

... بگفتند یکسر مسلمان شویم

ز راه خطا سوی ایمان شویم

عجب شادمان شد رسول خدای ...

عیوقی
 
۶۰۸

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۱ - قصیده فتح سومنات و مدح یمین الدوله محمود غزنوی

 

... حال مرا و زلف پریشان خویش را

در راه عاشقی رقم مشکلات کرد

تا شاه خسروان سفر سومنات کرد ...

عسجدی
 
۶۰۹

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۵ - آیینه روی دوست

 

بر گل رقمی ز مشک ناگاه زدند

بر تنگ شکر مورچگان راه زدند

آیینه روی دوست زنگار گرفت ...

عسجدی
 
۶۱۰

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۳ - در سختی راه گوید

 

زمین زراغنک و راه درازش

همه سنگلاخ و همه شوره یکسر

عسجدی
 
۶۱۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح امیرابو محمد بن محمود غزنوی

 

... به رسم نیکو از شاهان گیتی سر زبر داری

همه راه و نهاد و عادت و رسم پدر داری

ازین فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی ...

... نیاید هیچ شاهی سوی تو هرگز به جنگ تو

ور آید باز گرداند ز راه او را خدنگ تو

به آتش ماند اندر جنگ تیغ آب رنگ تو ...

فرخی سیستانی
 
۶۱۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح امیرابویعقوب یوسف بن سبکتگین گوید

 

... بطمع آب روان گرمگاه سوی سراب

مرا تفضل تو آب داد و راه نمود

ببوستانی خوشتر ز روزگار شباب ...

فرخی سیستانی
 
۶۱۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح یمین الدولة سلطان محمود بن سبکتگین گوید

 

... مستحق هر بدی و هر بلاست

میرری از بهر تو گم کرده راه

ورچه بهر گوشه ری رهنماست

جز در تو راه گریزش نیست

آمدن او نه بکام و هواست

جز در تو راه گریزیش نیست

آمدن او نه بکام و هواست ...

فرخی سیستانی
 
۶۱۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید

 

... کنون شاخ درختان را لباس از پرنیان باشد

کنون بلبل به شاخ سرو بر تو راه خوان گردد

چرای آهوان هر ساعتی در گلستان باشد ...

فرخی سیستانی
 
۶۱۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مدح خواجه ابوعلی حسنک میکال نیشابوری

 

... چندانکه ممکنست بشادی همی زیاد

رادست شاه وخواجه همان راه برگرفت

با شاه بس موافق و اندر خور اوفتاد ...

فرخی سیستانی
 
۶۱۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گوید

 

... نیز از دستش جهان دریای پهناور شود

آنکه اندر ژرف دریا راه برد روز وشب

بر امید سود ازین معبر بدان معبر شود ...

فرخی سیستانی
 
۶۱۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در ذکر مراجعت سلطان محمود از هندوستان و فتح ثانی

 

... مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار

هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین

هنوز خنجرش از خون تازه چون گلنار ...

... محمد عربی با جماعت احرار

هنوز میر خراسان براه بودکه بود

طلایه دار بر آورده زان سپاه دمار ...

فرخی سیستانی
 
۶۱۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - درمدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین و ذکر غزوات و فتوحات او در گنگ

 

... برفت بردم آن جنگجوی کینه گزار

میان بیشه براه اندرون حصاری بود

گرفته هر شهی از جنگ آن حصار فرار ...

... بیک شبانروز از پای قلعه سربل

برود راهت شد تازیان بیک هنجار

بپیش راه وی اندر پدیدشد رودی

هلال زورق وخور لنگرو ستاره سنار ...

... تروچپال سپه را بشب گذاشته بود

به پیل از آب و از آنسوگرفته راه گذار

نموده هیبت پیلان آهنین دندان ...

... خبر دهنده خبرداد رای را که ملک

سوی تو آمده راه گریختن بر دار

هنوز رای تمام این خبر شنیده نبود ...

... چو شهریار زمانه به باری اندر شد

خبر شنید که رفت او ز راه دریا بار

بخواست آتش و آن شهر پر بدایع را ...

فرخی سیستانی
 
۶۱۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در ذکر سفر سومنات و فتح آنجا و شکستن منات و رجعت سلطان گوید

 

... که ده زده نگسسته ست و کردر از کردر

ملک سپاه به راهی برد که دیو در او

شمیده گردد و گمراه و عاجز و مضطر

چنین سفر که شه امسال کرد در همه عمر

خدای داند کو را نیامده ست به سر

گمان که برد که هرگز کسی ز راه طراز

به سومنات بود لشکر و چنین لشکر ...

... چو این ز دریا سر برزد و بخشک آمد

سجود کردنداین راهمه نبات و شجر

به شیر خویش مر اورا بشست گاو و کنون ...

... چودل ز سوختن سومنات فارغ کرد

گرفت راه بدر باز رفتگان دگر

خمی ز گردش دریا براه پیش آمد

گسسته شد ز ره امید مردمان یکسر

نبود رهبر کان خلق را بجستی راه

نبود ممکن کان آب را کنند عبر

سوی درازا یکماه راه ویران بود

رهی بصعبی و زشتی در آن دیار سمر ...

... نه زان عمل که بود کار کرد های بشر

نه راه یافته خصم اندر آن حصار بجهد

نه زان حصار فرود آمدی یکی بخبر ...

... از این هنر که نمودی و ره که پیمودی

شهان غافل سرمست راهمی چه خبر

تو برکناره دریای شور خیمه زدی ...

... بهیچ روی ازین آب نیست روی گذر

اگر نه دریا پیش آمدی براه ترا

کنون گذشته بدی از قمار و از بربر ...

فرخی سیستانی
 
۶۲۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در مدح سلطان محمود و ذکر شکار او گوید

 

... کارشان تسبیح و روزه ست و حدیث کردگار

گر گرامی تر کسی زان تو اندر راه دین

چشم را لختی بخوابد برکشی او را بدار ...

... دوستان راچون قدر خان را کنی شاد و عزیز

دشمنان راهمچو ایلک را کنی غمگین وخوار

کس مبادا کو کند با تو خداوندا خلاف ...

فرخی سیستانی
 
 
۱
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۱۰۱۶