ای مبارک پی جهاندار و همایون شهریار
ای ز بهر نام نیکو دین و دولت را بکار
ای یمین دولت و ملک و ولایت را شکوه
ای امین ملت و دین وشریعت را نگار
نیکنامی را چنانی چون زمین را گلستان
پادشاهی را چنانی چون گلستان را بهار
جهد تو از بهر خلقست و تو از بهر خدای
مهربان بر مردمان زاهد و پرهیزگار
عابدان رااز غلامان تو رشک آید همی
از جهاد واز عبادت کردن لیل و نهار
از پی آن تا بر تو قدرشان افزون شود
کارشان تسبیح و روزه ست و حدیث کردگار
گر گرامی تر کسی زان تو اندر راه دین
چشم را لختی بخوابد برکشی او را بدار
گیتی از بد مذهبان خالی شد و آسوده گشت
تا تو رسم سنگ ودار آوردی اندر مرغزار
در همه کاری ترا صبر و قرارست ای ملک
چون بکار دین رسیدی بیقراری بیقرار
چون به اقصای جهان از ملحدان یا بی خبر
حیله سازی تا کنی بر چوب خشک او را سوار
شهریارا روزگار تو بتو تاریخ گشت
همچوما از دولت تو بهره ور شد روزگار
عاشقی بر غزو کردن، فتنه ای بر نام و ننگ
این دو کردستی بگیتی خویشتن را اختیار
تو بشب بیدار و از تو خلق اندر خواب خوش
تو بجنگ خصم و از تو عالمی در زینهار
جز ترا از خسروان پیوسته هر روزی که دید
مصحفی اندر میان و مصحفی اندر کنار
از شتاب ورد خواندن زود برخیزی ز خواب
وز پی انصاف دادن، دیر بنشینی ببار
با که کرد از شهریاران و بزرگان جهان
آن کرامتها که ایزد با تو کرد، ای شهریار!
لاجرم چندان کرامت یافتی ز ایزد کز آن
صد یکی را هیچ حاسب کرد نتواند شمار
هر که خواهد کز کرامتهای تو آگه شود
گو ز «دولت نامه » بر خواند همی بیتی هزار
آنکه او با خاتم پیغمبران بود از نسب
خواستی حقا که بودی با تو ای شاه از تبار
آنکه اندر خدمت تو تا بشب روزی گذاشت
مژده باد او را که تا حشر ایمنست از ننگ وعار
بس کسا کز دولت تو گشت با ملک و سپاه
بس کسا کز خدمت تو گشت با یمن و یسار
آنچه تو بخشی بکس، بخشید نتواند فلک
زین قدر خان آگه است ای خسرو دینار بار
بردباری بردباری، مهربانی مهربان
حق شناسی حق شناسی، حقگزاری حقگزار
خشم و پیکار تو باشد با اعادی بیکران
بر و کردار تو باشد با موالی بیشمار
هرکه را تو خصم خواندی، روز خواندش روز کور
هر که را تو دوست خواندی بخت خواندش بختیار
دوستان راچون قدر خان را، کنی شاد و عزیز
دشمنان راهمچو ایلک را کنی، غمگین وخوار
کس مبادا کو کند با تو خداوندا خلاف
کز خلافت ریگ خاکستر شود در جویبار
بیم تو بیدار دارد بد سکالانرا بشب
همچو کاندر خواب دارد کودکان راکو کنار
بر فروزی و بتابی و بتازی از نشاط
چون ترا با شهریاری کرد باید کارزار
خوشتر آید مغفر پر خون بچشمت روز جنگ
زانکه جام باده گلگون بچشم باده خوار
رزمگاه تو چنان باشد ز خون آلوده سر
چون بوقت به شدن بالین بیماران ز نار
گه سپاهی را بدیوار حصاری برکنی
گه فرود آری شهی رابسته از برج حصار
از همه شاهان تو دانی بستن اندر روز جنگ
جنگجویان و بد اندیشان قطار اندر قطار
هر که را از جنگجویان در قطار آری کنی
ز آهن پیچیده و از خام گاو او را مهار
بس جهانبانرا که تو بر او تبه کردی جهان
بس دلیران را که از سرشان بر آوردی دمار
چونکه لختی جنگراماند شکار، از حرص جنگ
چون بیاسایی ز جنگ، آید ترا رای شکار
تا شکار شیر بینی کم گرایی سوی رنگ
آن شکار اختیارست این شکار اضطرار
سر فرود آری بتیغ از کرگ چون بار از درخت
پنجه بربایی بتیر از شیر، چون برگ از چنار
شیر تا بر کنگره کاخت سر نخجیر دید
از غم و از رشک خون گرید بروزی چند بار
چشم شیر از خون گرستن سرخ باشد روز وشب
هر که چشم شیر دید، این آید او را استوار
تا بدانستند نخجیران که از سرشان همی
کنگره کاخ تو گردد همچو شاهان تاجدار
چون گه صید تو باشد سر سوی غزنین نهند
تا مگر سرشان بری بر کنگره کاخت بکار
گرچه جان خوش باشد و شیرین، ز تن برند جان
پیش تیر آیند شادان گشته و گستاخ وار
هر که را در سر نباشد در خور کاخ تو شاخ
روز صید از شرم چون شاخی بود خشک و نزار
ای بهر بابی دو دست تو سخی تر ز آسمان
ای نهان تو بهر کاری نکوتر ز آشکار
آفتابی تو ولیکن طبع تو دور از طمع
آفتاب از طامعی برگیرد از دریا بخار
تا وحوش اندر بیابان زیر فرمان تو اند
روز صید آرند پیش کاخ تو سرها نثار
طاعت تو چون نمازست و هر آنکس کز نماز
سر بیکسو تافت، او ار کرد باید سنگسار
تا بجنگ و آشتی شیرین بود گفتار دوست
تا به اندوه و بشادی خوش بود دیدار یار
تا تن شیران شود در عشق بت رویان اسیر
تادل شاهان بود بر ناز خوبان بردبار
بر جهان فرمان تو ران و بر زمین خسرو تو باش
از مهان طاعت تو خواه و از شهان گیتی تو دار
کشور دشمن تو گیر و خانه دشمن تو سوز
مرگ دشمن تو شو و هم نعمت دشمن تو خوار
برهوای دل تو باش از شهریاران کامران
بر مراد دل تو باش از تاجداران کامگار
بر خور از بخت جوان و برخور از ملک جهان
بر خور از عمر دراز و برخور از روی نگار
باده خور بر روی آن کز بهر او خواهی جهان
می ستان از دست آن کز عشق او داری خمار
دست او در دست گیر و روی او بر روی نه
بوسه اندر بوسه بند و عیش با او خوش گذار
گنگ باد آن کس که اندر طعن تو گوید سخن
کور باد آن کس که اندر عرض تو جوید عوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش یک پادشاه بزرگ و نیکوکار پرداخته و او را به عنوان یک حامی دین و ملت معرفی میکند. شاعر از ویژگیهای مثبت او چون مهربانی، فداکاری و صبر در برابر مشکلات صحبت میکند و اعلام میکند که پادشاه برای رفاه مردم خود میکوشد. همچنین به قدرت او در جنگ و دفاع از کشور اشاره میکند و او را مورد تحسین قرار میدهد. در نهایت، شاعر خواستار طول عمر و موفقیت برای این پادشاه است و از او به عنوان شخصی یاد میکند که همواره به نیکی و انصاف عمل کرده است.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که برای خوشنامی و برقراری دین و دولت تلاش میکنی، تو مبارک و با سعادت هستی.
هوش مصنوعی: ای کسی که به دولت و سلطنت شکوه میبخشید، ای نگهبان راستین ملت و دین و شریعت، تو مثل یک نگار زیبا هستی.
هوش مصنوعی: خوبی و نیکی انسان را باید به گونهای در نظر گرفت که مانند گلستانی خوشبو و زیبا باشد. همچنین قدر و منزلت یک پادشاه باید به اندازه بهار در طبیعت، تازه و شاداب باشد.
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش تو برای کمک به مردم است، اما تو در دل برای خداوند مهربان کار میکنی و به زاهدان و پرهیزگاران احترام میگذاری.
هوش مصنوعی: عارفان و زاهدان به سبب جهاد و عبادت شبانهروزی تو حسادت میکنند و به تو میبالند.
هوش مصنوعی: برای اینکه ارزش و مرتبهاشان در نزد تو بیشتر شود، رفتار و اعمالشان شامل تسبیح، روزه و نقل احادیث خداوند است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در راه دین برای تو از دیگران محترمتر باشد، اندکی چشمانت را ببند و او را به دار بکش.
هوش مصنوعی: دنیا از افرادی که بدعتگذار و ناباب بودند، خالی شد و آرامش پیدا کرد، تا زمانی که تو قوانین سنگین و سختگیرانهای را در این طبیعت آزاد و سرسبز به وجود آوردی.
هوش مصنوعی: در هر کاری میتوانی صبر و آرامش داشته باشی، اما زمانی که به مسائل دینی برسی، آرامش را از دست میدهی و ناآرام میشوی.
هوش مصنوعی: هرگاه به دورترین نقاط جهان، افرادی بیخبر یا کافر را پیدا کنی، میتوانی مانند هنرمندی چیره، آنها را فریب دهی و بر روی یک چوب خشک سوار کنی.
هوش مصنوعی: ای شهریار، دوران تو به مانند تاریخ ثبت شد و روزگار از نعمت و موفقیت تو بهرهمند گردید.
هوش مصنوعی: عاشق شدن مانند جنگیدن است، بنابراین در مورد آبرو و نام و ننگ این دو، به دنیا اختیار و انتخاب خود را بده.
هوش مصنوعی: تو در شب بیداری و مردم در خواب خوشاند. تو با دشمنان میجنگی و عالم از تو در امان است.
هوش مصنوعی: به جز تو که از شاهان هستی، هر روزی که میدید به مانند یک دفتر شعر در میان و در کنار.
هوش مصنوعی: از عجله در خواندن دعا و ورد زود برخیز و از خواب بیدار شو، و برای انصاف دادن، دیرتر بنشین و فکر کن.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چه کسی مانند تو از میان بزرگان و چهرههای برجسته دنیای خود، چنین کرامتهایی را از خداوند دریافت کرده است؟
هوش مصنوعی: بدون شک، تو از جانب خداوند چنین بزرگمنشی و کرامت یافتی که حتی هیچ کسی نمیتواند تعداد نعمتها و فضایل تو را به درستی بشمارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواهد از بزرگواریها و کرامتهای تو باخبر شود، باید هزاران بیت از «دولتنامه» را بخواند.
هوش مصنوعی: آنکه با آخرین پیامبر بود، اگر از نسب و خانی صحبت کنیم، به راستی تو ای شاه، از همان نسل هستی.
هوش مصنوعی: کسی که برای خدمت به تو وقت و تلاش خود را صرف کرده است، باید خوشحال باشد، زیرا تا روز قیامت از عیب و ننگ دور خواهد بود.
هوش مصنوعی: بسیاری به خاطر خوشبختی و نعمتهای تو به عزت و قدرت رسیدند، و عدهای دیگر با خدمت به تو به ثروت و کامیابی دست یافتند.
هوش مصنوعی: هرچه تو به دیگران میدهی، آسمان نمیتواند مانند آن را اهدا کند، زیرا تو از لطف و بخشش خود آگاه هستی ای پادشاه با ارزش.
هوش مصنوعی: تحمل و صبر، نشان از بزرگواری دارد. مهربانی، نشان از محبت و دوستی. سپاسگزاری، نشانهای از شناخت و قدردانی از حقوق دیگران است. و در نهایت، عمل به حقوق دیگران، نشاندهنده انصاف و عدالت است.
هوش مصنوعی: خشم و درگیری تو باید با دشمنان بیشمار باشد و اعمال تو باید با دوستان و حامیان بسیار انجام گیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی را که تو دشمن نامیدی، در روزی مثل روزی که آدمی کور است، به سراغش میآید. و هر کسی را که تو دوست مینامی، شانس و بخت خوشی در زندگیاش میآید.
هوش مصنوعی: اگر دوستان را مانند بزرگان و عزیزان خود خوشحال و گرامی بدانی، دشمنان را نیز باید مانند یک بندگان بیارزش غمگین و خوار کنی.
هوش مصنوعی: هیچ کس نباید با تو، ای خداوند، مخالفت کند، زیرا اگر چنین شود، مقام و خلافت او به مانند خاکستر در جویبار به فنا خواهد رفت.
هوش مصنوعی: بیم تو باعث بیداری بدکاران میشود، مانند اینکه شبها کودکان در خواب خود در کنار هم قرار دارند.
هوش مصنوعی: تو درخشان و پرانرژی هستی و مانند ستارهای میدرخشی. با این شادابی و قدرتی که داری، باید با شجاعت به میدان نبرد بروی.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، کودکی با کلاه جنگی که پر از خون است برایت خوشایندتر به نظر میرسد تا نوشیدن جام شراب قرمز برای کسی که اهل شرابخواری است.
هوش مصنوعی: جنگ تو به قدری خونین و پرآشوب است که مانند زمانی است که در کنار بیماران بر بالینشان نشستهای و در حال مداوا هستی.
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که تو دیواری را برای سپاهی ویران کنی و گاهی هم یک پادشاه را از بالای قلعه و برج پایین بیاوری.
هوش مصنوعی: تو میدانی که در روز جنگ، چگونه شاهان با جنگجویان و بداندیشان خود، گروه گروه و به ترتیب میجنگند و خود را آماده میکنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از میان جنگجویان در صف و ردیف قرار گیرد، به مانند آهنی سخت و محکم است که به وسیله بند و زنجیر کنترل میشود، مانند مهاری که از پوست گاو تهیه شده باشد.
هوش مصنوعی: این دنیا پر از کسانی است که تو آنها را نابود کردی و بسیار دلیرانی که به خاطر تو از پا درآمدند.
هوش مصنوعی: زمانی که مدتی از جنگ بگذرد و شکار آرام گیرد، وقتی که از شدت جنگ کم شده باشی، در آن زمان است که احتمالاً تو نیز به شکار خواهی پرداخت.
هوش مصنوعی: زمانی که شیر را در حال شکار مشاهده میکنی، به رنگ آن توجه نکن و به دنبال آن نرو؛ چرا که این شکار به سادگی به دست نمیآید و به نوعی نیاز و اضطرار است.
هوش مصنوعی: چنانکه درختان با وزش باد میچرخند و برگهایشان میافتند، تو نیز باید با احترام و شجاعت سر خود را به زیر تیغ ببری و از قدرت و شجاعت دوری نکنید.
هوش مصنوعی: شیر زمانی که بر بالای قله کاخ خود نشسته بود و شکار را مشاهده کرد، به خاطر احساس غم و حسادت، چند روزی در خود گریست.
هوش مصنوعی: چشم شیر به خاطر گرسنگی، سرخ و خونین شده است. کسی که این چشم را میبیند، همیشه باید آماده و استوار باشد، زیرا این نشانهای از خطر و قدرت است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شکارچیان متوجه شدند که بر سرشان مانند تاجداران، کاخ تو به شکل کنگرهدار میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت شکار تو باشد، سر آنها را به سوی غزنین قرار میدهند تا شاید بتوانی سرشان را بر بالای دیوار قصر خود برسانی.
هوش مصنوعی: اگرچه زندگی و روح انسان شیرین و دلپذیر است، اما وقتی که جان از بدن جدا میشود، با لذت و بیپروا به سوی تیر میشتابد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش چیزی نباشد، شایستهی نشستن در کاخ تو نیست. روزی که بر او بگذرد، مثل شاخی خشک و ناتوان بیثمر خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای کسی که دست تو در generosity از آسمان نیز بیشتر است، ای کسی که وجود تو در پنهان کاریهای نیکو از چیزی که به وضوح معلوم است بهتر است.
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی، اما فطرتت از خواستههای دنیایی و طمعها فاصله دارد. آفتاب از کسی که به دنبال چیزهای دنیوی است، دوری میکند و مشابه بخار آب که از دریا برمیخیزد، از آنجا جدا میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حیوانات وحشی در بیابان تحت فرمان تو هستند، روزی برای شکار به سمت کاخ تو میآیند و سرهای خود را نثار تو میکنند.
هوش مصنوعی: اطاعت از تو مانند نماز است و هر کسی که از نماز روی برگرداند، سزاوار سنگسار است.
هوش مصنوعی: صحبتهای دوست تا وقتی که شیرین و خوشایند است، مانند جنگ و صلح میماند و دیدار یار نیز در لحظات شاد و غمگین خوشایند است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شیران به عشق معشوقان زیبا گرفتارند، دلاوری و قدرت هم بر ناز آنان تسلیم خواهد شد.
هوش مصنوعی: بر زمین سلطنت کن و به عنوان پادشاهی بزرگ بر جهانی که در آن هستی، حکومت کن. از افراد مشهور و بزرگ از تو اطاعت کنند و از پادشاهان دنیا، تو را به عنوان فرمانروای خود بشناسند.
هوش مصنوعی: کشور و سرزمین دشمن تو را در دست بگیر و خانهاش را به آتش بکش. برای دستیابی به مرگ او تلاش کن و نعمتهایش را نیز بیارزش شمرده و خوار قرار بده.
هوش مصنوعی: به خاطر خواستهها و آرزوهای تو باید در زندگی همچون پادشاهان موفق و خوشبخت باشی. هدفات را پیگیری کن و برای رسیدن به آن تلاش کن.
هوش مصنوعی: از فرصت جوانی و امکانات دنیا بهرهمند شو، از عمر طولانی استفاده کن و از زیبایی معشوق لذت ببر.
هوش مصنوعی: نوشیدنی بنوش و از شادی و لذت زندگی کن، چرا که برای عشق او، میتوانی به راحتی از تمام دنیا و داشتههایت بگذری. عشق به او آنقدر در تو تاثیر گذاشته که به حالت خماری و سرمستی درآمدهای.
هوش مصنوعی: دست او را بگیر و صورتش را به صورتت نزدیک کن، بوسهها را به هم پیوند بده و با او لحظات خوشی را سپری کن.
هوش مصنوعی: هر کس در مورد تو سخن بگوید و تنها به عیبجویی بپردازد، ناشنوا و بیخبر است. و هر کسی که در پی عیبجویی از تو باشد، نابینا و نادان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.