گنجور

 
۵۸۱

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۸ - فی مدح الصاحب المعظم شمس الدین محمود الهرموزی

 

... در سرابستان قدرش در نیافت

حون کفش دری فلک در خور ندید

چون دلش بحری جهان در بر نیافت ...

خواجوی کرمانی
 
۵۸۳

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - فی الموعظه

 

... حیف نبود که چون تو سرداری

طلبد کهنه کفشی از بندار

هر که از پا فتاده و سر بنهاد ...

خواجوی کرمانی
 
۵۸۴

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - فی مدح الشیخ الاعظم السالک الربانی و الناسک الصمدانی برهان الملة و الدین الکوبنانی قدس نفسه

 

... از زبان بیزبانی در برش بانک سماع

وز شراب لایزالی بر کفش جام مدام

هاتف همت مرا گفت ای ز عالم بی خبر ...

خواجوی کرمانی
 
۵۸۵

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » المطائبات و المقطعات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

... که گر با تاج کی چون کیقبادی

وگر با کفش زرین همچو طوسی

ترا زین ترکتازی نیز روزی ...

خواجوی کرمانی
 
۵۸۷

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۳۴

 

... آه از دل ستمگر نامهربان دوست

خاک کفش به ملک دو عالم اگر دهند

هر چند سود ماست نخواهم زیان دوست ...

جلال عضد
 
۵۸۸

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۹۱

 

... ای دوستان مجویید از بند او خلاصم

آزادم از دو عالم تا در کفش اسیرم

روی از تو برنچینم گر می کشی به تیغم ...

جلال عضد
 
۵۸۹

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۹۳

 

... ای دوستان مجویید از بند او خلاصم

آزادم از دو عالم تا در کفش اسیرم

باران اشک بارم چون ابر و برق خیزد ...

جلال عضد
 
۵۹۰

جلال عضد » دیوان اشعار » ترکیب‌بند » شمارهٔ ۲ - فی مدح خواجه غیاث الدّین محمّد

 

... رادی که ملک پارس به یک ره خراب شد

تا ابر از نوال کفش کامیاب شد

دهر از تف حرارت اندوه باز رست ...

جلال عضد
 
۵۹۱

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - درمصیبت كربلا

 

... آب کف بر روی ازین غم می زند لیکن چه سود

کف زدن بر سر کنون کاندر کفش باد هواست

یا امام المتقین ما مفلسان طاعتیم ...

سلمان ساوجی
 
۵۹۲

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - درموعظه و پند

 

... ضمیر او به شب تار ملک راهبر است

هر آنچه در کفش آمد غریق بخشش گشت

چه شک درین که به دریا درآمدن خطر است ...

سلمان ساوجی
 
۵۹۳

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در مدح دلشاد خاتون

 

... در اهتمام چتر همای آشیان اوست

آب حیات کان به جز از یک کفش ندید

ذات شماست وین به حقیقت نشان اوست ...

سلمان ساوجی
 
۵۹۴

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در مدح سلطان اویس

 

... از شرف و منزلت پایه کیوان شکست

آنکه کفش در سوال کام و لب بحر بست

وانکه دلش در نوال دست و دل کان شکست ...

... نسخه سر دلش صاحب جوزا نوشت

حمل نوال کفش کفه میزان شکست

همت عالی او کوکبه بر عرصه ای ...

سلمان ساوجی
 
۵۹۵

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر شیخ حسن

 

... از نور دلش صبح دل افروز صفا یافت

وز فیض کفش ابر گهر بار حیا کرد

ای شاه عدو کاه که انصاف تو از کاه ...

سلمان ساوجی
 
۵۹۶

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در مدح سلطان اویس

 

... گفتمش آب خود ای ابر مبر پیش لثام

با وجود کفش از بحر عطامی طلبی

گر کسی ملتمسی می طلبد هم زکرام ...

سلمان ساوجی
 
۵۹۷

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در مدح سلطان اویس

 

... صدره از رشک دلش جان در لب بحر آمده

هر دم از دست کفش خود در درون کان شده

از خروش کوس او گوش زحل بشکافته ...

سلمان ساوجی
 
۵۹۸

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۵ - آغاز داستان

 

... سر افشان چو شمشیر درگاه رزم

ز آب کفش بحر گریان شده

ز تاب تفش ببر بریان شده ...

سلمان ساوجی
 
۵۹۹

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰ - قطعه

 

... تا سایبان سبز فلک گستریده اند

در کار زر به دور کفش خیره مانده ام

تا آن دو روی را به چه رو برکشیده اند ...

سلمان ساوجی
 
۶۰۰

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۳ - قطعه

 

... قبه سیمین ماه بر سپر آفتاب

گاه ز فیض کفش خاک مرصع بساط

گاه ز گرد روز معنبر نقاب ...

سلمان ساوجی
 
 
۱
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۵۶