... دیو هوس نمایدش از اثر شبق مکین

زیرا چون به تخت جم دست بیابد اهرمن

بی شک برسپوزد انگشت به حلقه نگین ...

... طبعم ز ران شیر کباب آرزو کند

هان هیزمش ز تخت جم و کی بیاورید

در قم شراب نیست حریفان خدای را ...

... خدمتش از دل و جان در دو جهان خواهم کرد

پای بر تخت جم و افسر کی خواهم زد

سر فدا در قدم پیر مغان خواهم کرد ...

... بالش خشت و کلاه نمد فقر کجاست

لذت تخت جم و تاج کیان این همه نیست

خیمه ما به سر ذروه لاهوت زنید ...

خیل خیال تست که بر چشم ما رود

یا تخت جم که بر سر مور از هوا رود

یغمای دین و دل گذرد ایدل فکار ...

... تا چند غم هستی در رفعت و در پستی

پایی ز سر مستی بر تخت جم و کی زن

کوبند دلت چون شد کز خیمه بهامون شد ...

... زند گر صبح خلقت بانک ارنی پور عمرانش

فلکرا پشت پیشش خم چو دیوی پیش تخت جم

جهان چون حلقه خاتم در انگشت سلیمانش ...

... شاهان و خسروان همه خوابیده روی هم

تاج قباد و افسر دارا و تخت جم

طبل سکندر و علم کاویان کجاست ...

... نخواهی برد زین دنیای فانی جز عمل چیزی

اگر باشد تو را تخت جم و ملک سیلمان را

خوری مال حرام خلق را آخر نمی بینی ...

... هرکه را دست دهد منصب ما بوسه یار

از سر تخت جم و تاج کیان می گذرد

تا شبان است در این گله به راحت گذران ...

... گر نبود این وارث تاج و نگین بایست دایم

خون ز تخت جم سرشک از تاج افریدون ببارد

ابر غم زین پس که شاه نو بایوان اندر آمد ...

... باغ شد جای زاغ پنداری

تخت جم شد سریر اهریمن

زود باشد که فروردین آید ...

... راد مردی است که اسلاف گرامش همگی

جان فشاندند به تخت جم و بر افسرکی

هر زمان فتنه در این ملک فرازد پر و بال ...

... باد لعنت به چنین مشروطه

تخت جم افسر کاوس نماند

شرف و غیرت و ناموس نماند ...

... چون شد آن دادگر نیک نژاد اندر ملک

وارث تخت جم و تاج قباد اندر ملک

کاخ شوری و سنا کرد بنا در ایران ...

... گذر کن مست در ایوان جمشید

ببین تخت جم و دیهیم کسری

به احمد شه رسد از دور خورشید

... خاکساری نیست کم از دستگاه اعتبار

بوریای فقر همچون تخت جم داریم ما

ساز بی آهنگ ما مطبوع طبع کس نشد ...

می رسد از ناله بر گردون لوای عندلیب

شاخ گل چون تخت جم باشد برای عندلیب

در چمن امروز در دربار شاهنشاه گل ...

... سر منصور ما به پای دار

رتبه تخت جم شود حاصل

عاشقان را ز سایه دیوار ...

... گرچه متاع عشق را عقل بهای کم نهد

من ندهم به تخت جم آه جگر گداز را

برهمنی به غزنوی گفت کرامتم نگر ...