خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز را
نغمهٔ تازه یاد ده مرغ نوا طراز را
جاده ز خون رهروان تختهٔ لاله در بهار
ناز که راه میزند قافله نیاز را
دیدهٔ خوابناک او گر به چمن گشوده ئی
رخصت یک نظر بده نرگس نیم باز را
حرف نگفتهٔ شما بر لب کودکان رسید
از من بی زبان بگو خلوتیان راز را
سجدهٔ تو بر آورد از دل کافران خروش
ایکه دراز تر کنی پیش کسان نماز را
گرچه متاع عشق را عقل بهای کم نهد
من ندهم به تخت جم آه جگر گداز را
برهمنی به غزنوی گفت کرامتم نگر
تو که صنم شکسته ئی بنده شدی ایاز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به عشق و زیبایی دارد و به تحسین معشوق و عواطف عمیق انسانی میپردازد. شاعر از معشوق میخواهد که خود را نشان دهد و نغمهای تازه سر دهد. او به رنجها و قربانیهای عاشقان اشاره میکند و از نور دیدگان معشوق سخن میگوید. همچنین به رازهایی که در دل نهفته است، اشاره دارد و اهمیت سجده و عشق را در مقایسه با خواستههای دنیا بیان میکند. در نهایت، شاعر به ارزش عشق و جاذبههای معنوی اشاره میکند و از محبت خود به معشوق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: برخیز و پرده را کنار بزن، آن سازندگان پردهنشین را. به پرنده نغمهوز یاد بده تا آهنگ جدیدی بسازد.
هوش مصنوعی: جادهای که بر اثر گذشتن عاشقان از آن رنگین شده، حالا به مانند بستانی پر از لالههای زیبا در بهاری ناز است که قافلهای از دلخواستگان از آن میگذرد.
هوش مصنوعی: اگر چشمان خوابآلود او را به باغ بگشایی، فرصتی برای نگاهی به نرگس نصفه باز بده.
هوش مصنوعی: سخنی که شما نگفتهاید، به بچهها منتقل شد؛ بنابراین از من که قادر به صحبت نیستم، بپرسید تا رازهای خلوت را برایتان بازگو کنم.
هوش مصنوعی: سجدهات بر زمین، صدای بلندی از دل کافران به وجود میآورد، که هر چقدر بیشتر در برابر دیگران نماز بخوانی، این صدا و اعتراض بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه عقل ارزش عشق را پایین میبیند، من هرگز آن را به زیبایی و دلسوزی تخت جمشید عوض نمیکنم.
هوش مصنوعی: یک برهمن به جوانی به نام ایاز در غزنی گفت: "به کرامت و بزرگی خود بنگر، تو همانند بت شکستهای هستی که بنده شدهای."
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اشک چو پرده میدرد، خلوتیان راز را
چند به دل فرو خورم، ناله جانگداز را؟
هر سحری ز خون دل، آب زنم به راه تو
رفته به دامن مژه، سجدهگه نیاز را
دیده شب نخفته را، وصف دو زلف او مکن
[...]
باز نما به مطربان نغمۀ جان گداز را
تا بدرند از طرب پردۀ اهل راز را
گر بنشانیم شبی شمع صفت برابرت
پیش رخیت بنگری سوز دل گداز را
خوش بود ای سرور جان ناز تو و نیاز من
[...]
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز را
عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان
حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را
عرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو
[...]
دل که زیاده می کند، قاعده نیاز را
مایه ناز می شود، خوی بهانه ساز را
خون کدام بی گنه ریخته بر زمین،که تو
بر زده ای چو شاخ گل، دامن سروناز را
پیش تو نیم جان خود بازم، اگر ز مردمی
[...]
خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را
آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را
صورت حال چون شود، بر تو عیان که همچو سرو
ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را
آه که طبل جنگ و آن گه به گاه آشتی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.