گنجور

 
طغرل احراری

کس نباشد به سیر این گلزار

تا کند امتیاز گل از خار

بر حصول مزارع امید

دانه‌های سرشک غم می‌کار

غره منشین که فتنه‌ها دارد

گردش انقلاب لیل و نهار!

هست در ساز عاشقان اثری

نیست این زیر و بم به موسیقار

مثل دهر خواب خرگوش است

گرچه باشد دو چشم او بیدار

قوت جذب عشق می‌آرد

سر منصور ما به پای دار

رتبه تخت جم شود حاصل

عاشقان را ز سایه دیوار

از سر دل گذر چو من اکنون

آرزویت بود اگر دلدار

سحر زاهد نگر که می‌باشد

شعبه‌ای از فسونش استغفار

بس که در زلف شاهدان چمن

زده مشاطه آب و رنگ بهار

همچو آیینه دشت و کوه و دره

می‌نماید به چشم من هموار

بخت بد بر سرم نشسته چنان

چغد ویرانه بر سر دیوار!

امتیازی نمی‌توان کردن

حلقه زلف او ز حلقه مار

طغرلم محو مصرع بیدل

کم ما‌ هم مدان کم از بسیار