اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
... از دل تنگ دیده پر خون است
مایه از قطره دارد این دریا
ز آتش دوری تو می سوزد ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
... امتیاز خوب و زشتی نیست در زیر فلک
غرقه را یکسان بود در قعر دریا روز و شب
نور و ظلمت پرده دار خلوت صبحند اسیر ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
... چه معماری است در دلها علی بن ابیطالب
به گفتن موجه دریا اگر رطب اللسان گردد
نیارد بر زبان الا علی بن ابیطالب ...
... به صد طوفان شکستن در حبابی بار بگشاید
بگوید فاش اگر دریا علی بن ابیطالب
تجمل دستگاهان خرقه پوشان دانش آرایان ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
... دید تا دیوانه خود را ز موج آشفته موی
هر چه پیدا کرد دریا بر سرگرداب ریخت
در نظر آورد هرگامی پریزاد دگر ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
... در محیط عشق سرها رفت بر باد فنا
غیر موج تیغ از این دریا بخاری بر نخاست
جز خیال او که سر زد از کنار خاطرم ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
بسکه از رشک سرشکم خاطر دریا پر است
از دل آب گهر تا غنچه دلها پر است ...
... در خور صبری که دارم نیم استغنا پر است
من که از دریا به موجی گشته ام قانع اسیر
جلوه ریگ روان در دامن صحرا پر است
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲
... هر خراش سینه بیت انتخاب دیگر است
دشت را دریا کند اشک نفس دزدیدگان
نقش هر پایی در این دریا حباب دیگر است
ما فلک سیریم از ما دوری منزل مپرس ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
... با هجوم آرزو شوق سبکرو چون کند
از سرشکم قطره تا گوهر در این دریا دل است
ترک مطلب با دو عالم آرزو خوش کرده ایم ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
... نسبتی دارد گهر با اشک ما
از صدف آغوش دریا پرگل است
مزد خوی نازک سنگین دلان ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸
پیش سامان سرشکم مایه دریا کم است
بهر طغیان جنونم وسعت صحرا کم است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲
... که خون ناحق صد آرزو به گردن ماست
نسیم شرطه دریا دلان شکست بس است
بجز خطر همه گر ناخداست دشمن ماست ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
... پرتو حسن تو از سیمای هستی یافتن
صبح در آیینه دریا تماشا کردن است
راز او فهمیدن از مکتوب اشک آلودگان ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲
... ناخدا داند که طوفان است او را سرنوشت
گر سوادش از خط یک موج دریا روشن است
بسکه ذوق دیدنت داریم بعد از سوختن ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳
... خار خشکم را خیال شبنمی سازد بهار
همت دریا جوانمرد است بر من روشن است
آفتاب بی زوال بی نیازی ذره ای است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
دریا نمی ز اشک نمک پرور من است
دوزخ تفی ز گرمی خاکستر من است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲
... از حیرتم به گریه نمانده است احتیاج
کشتی شکسته از سر دریا گذشته است
وارسته ایم از همه قیدی ز فیض عشق ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳
... هر چیز هر که داشته یکجا شمرده است
دریا ز جوش گوهر رازت لبالب است
هر جا که موج چون نفس ما شمرده است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲
موجه دریا ز شورم مصرع پیچیده است
در صدف گوهر ز اشکم معنی دزدیده است ...
... گفتگوی آشنایی گوش کس نشنیده است
گریه ما دشت را مهمان دریا می کند
صفحه بحر ازحباب و موج بزم چیده است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
... جز خیال زلف او در دل نمی گنجد مرا
موج این دریا نشان حلقه های دام اوست
آبروی پاکبازان محبت اشک ماست ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶
... آسمان از تنگدستی ها مداری هم نداشت
حیرتی دارم که چون از دیده دریا فتاد
موج اشک ما که امید کناری هم نداشت ...