گنجور

 
۵۶۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۹ - رفتن فرامرز به جزیره کهیلا و پذیره شدن شاه کهیلا،فرامرز را

 

... پذیره شدند و کشیدند های

بیامد دمان تا به دریا کنار

ز دریا برآمد گو نامدار

چو با شهریار اندر آمد به تنگ ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۶۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۱ - کشتن فرامرز،دیو سیاه

 

... به شادی برآمد ز خسرو خروش

چو دریا همه لشکر آمد به جوش

یکی خرمی کرد غمدیده مرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۶۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۵ - دادن شاه کهیلا،دختر را به فرامرز

 

... فراوان در آن شهر کشتی بساخت

کسی کو ره آب دریا شناخت

به پیش اندر افکند در روی آب ...

... ره دور پیش اندر آورد خوار

بیامد دوان تا به دریا کنار

به کشتی درآمد خود و سرکشان ...

... سپهدار هشیار و بیدار بود

ز دریای ژرف و دم باد تیز

زمانی نیامد به رویش ستیز ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۶۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۶ - رفتن فرامرز به خاور زمین و رزم کردنش با مردمان جزیره

 

... بر آمد به ایران سپه یک خروش

کزان ژرف دریا برآورد جوش

همان دیو چهران برون تاختند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۶۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۸ - رزم کردن فرامرز با فیل گوشان

 

برآمد ز دریا گو نره شیر

پی او گوان و یلان دلیر

سراسر در و دشت و دریا کنار

سراپرده و خیمه زد نامدار ...

... سپاهی کز آسیب ایشان زمین

بلرزید مانند دریای چین

جزیره بشد جنب جنبان ز تاب ...

... بفرمود کردن سپه را دو نیم

یکی نیمه در راه دریا بداشت

دگر نیمه بر روی دشمن گماشت ...

... فکندند و کشتند در دشت کین

که دریای خون گشت روی زمین

چو از تیر بر دشمن آمد شکست ...

... ببردند چندان که بد بردنی

از آن پس به دریا نهادند روی

همه با دل شادمان بزم جوی

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۶۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن

 

... ابا او سپهدار دستش به دست

به دریا کنار و به هامون و کوه

بسی گشت تا شد ز گشتن ستوه ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۶۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۴ - رفتن فرامرز به خاور زمین و کشتن مرغ را

 

چو چندی ببود اندر آن جایگاه

روان کرد بر راه دریا سپاه

به کشتی روان شد یل نامور ...

... ز بالا سوی کشتی آهنگ کرد

که برباید از روی دریا چو گرد

فرامرز چون مرغ زان گونه دید ...

... زبالا نگون گشت و آمد به زیر

بلرزید دریا و کوه از نفیر

بیفتاد مانند کوه سیاه ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۶۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۵ - کشتن فرامرز،اژدها را

 

... فرامرز گردنکش پرخرد

ز دریا برآمد سوی بیشه رفت

ابا مهتران روی بنهاد تفت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۶۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۷ - رفتن فرامرز به قیروان و پذیره شدن شاه قیروان،او را

 

... ز تفش دل کوه بریان شو

بر او چه دریا و چه کوه و دشت

به هرجای آسان تواند گذشت ...

... سراسر همان مرز ایشان خراب

چو هامون و کوه و چو دریای آب

از این جای خود جای گفتار نیست ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را

 

... گرفت و به کام اندرش در بسوخت

چو دریا ازو خون روان برفروخت

ز خنجر دهانش گشاده بماند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز

 

... ز گرز تو گردد دل کوه چاک

ز تیغ تو هامون چو دریا شود

درازی گیتی چو پهنا شود ...

... همه باغ پر سبزی و پر گیای

چه دشت و چه دریا چه هامون کنار

بهشتی بد این بیشه و مرغزار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۴ - رفتن فرامرز به سوی باختر و پراکنده شدن لشکر ایرانیان در کشتی از یکدگر

 

... عنان کرد پیچان سوی باختر

ز خشکی از آن پس به دریا رسید

یکی بی کران ژرف دریا بدید

که پیوسته بود او به دریای چین

تو گفتی که غرقست در وی زمین ...

... چهل پاره کشتی بپرداختند

بدان ژرف دریا برانداختند

ز چین و ز ماچین برآورد پیش

به آب اندرون مرد پاکیزه کیش

چو شش مه در آن ژرف دریا برفت

از آن پس که ماه اندرآمد به هفت ...

... همه کشتی از هم پراکنده کرد

ز دریا و کشتی برآورد گرد

سپاه و سپهبد ز هم دور کرد ...

... خروشان از آن درد و از های و هوی

چو کشتی ز دریا کنار آورید

بسی مردم آمد در آنجا پدید ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۵ - دیدن فرامرز،بازارگان و گفتن او به فرامرز از سیمرغ

 

... پر از هول و بی آب و راه دراز

به دریای مغرب شدم بی درنگ

رسیدم از آن پس به شهر فرنگ ...

... به یک تخته ماندم به دل با غمان

بدیدم به دریا درختی بلند

بزرگیش بگذشته از چون و چند ...

... که هستند هر یک به گیتی نشان

به دریا هم از موج و از باد تیز

ز من گم شدستند چون رستخیز ...

... جهانبان مگر یاوری بخشدم

از این ژرف دریا بیابم گذار

به من بازگردد همان روزگار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۶ - نهادن فرامرز،پر سیمرغ را برآتش

 

... همه کار لشکر بدو کرد یاد

هم از موج دریا و از تندباد

که از من پراکنده شد لشکرم ...

... همی گشت پوینده اندر هوا

به هر بیشه و کوه و دریا رسید

پراکنده لشکر به هر سو بدید ...

... تو این را همی دار با خویشتن

چو باشی به دریا به کار آیدت

همان روز سختی به یار آیدت ...

... دگر آنکه چون باد ناید پدید

چو بی باد دریا نشاید برید

به آب اندر انداز و آنگه ببین ...

... به کردار مهره به جای آمدی

به یک ماه در گرد دریا بگشت

به هر بیشه و کوه اندر گذشت

به چندین زمان زان سپاه بزرگ

ز دریای پر موج و باد سترگ

نبد یک تن آزرده از هیچ روی ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۸ - دیدن فرامرز،دخمه هوشنگ شاه

 

... به کار دگر گشته خرم دلش

به دریا رسیدند و کشتی بساخت

به آیین آن بادبان برفراخت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۱ - رفتن فرامرز به شهر فرغان و کشتن فرغان خود را به دست خود و آمدن فرامرز به شهر فرغان به مهمانی بزرگان آن شهر

 

... بگفت این و بگرفت راه دراز

بیامد به نزدیک دریا فراز

ز یک دست دریا ز یک دست کوه

شده دیو از آن کوه و دریا ستوه

دو مه بر لب ژرف دریا بماند

ز هر گوشه ای کاروانان بخواند

به ده ماه کشتی فراوان بساخت

به دریا درون بادبان برفراخت

روان کرد کشتی به دریای تند

درو باد با وی نکرد هیچ کند

برآمد به خوبی و با فرهی

از آن ژرف دریا به تخت مهی

بیاورد تخت از بر لاله زار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان

 

... ز گرد سپه تیره گشت آفتاب

ز خنجر جهان بود دریای آب

چکاچاک خنجر بد و گرز و تیر

زمین شد به خون سر به سر آبگیر

جهان یکسره همچو دریا نمود

نهنگ اندرو گرز و شمشیر بود ...

... روان کرده از خون به هر جای جوی

چو دریا برآورد از حمله موج

شدی سرخ رخسار مه را به اوج ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۷ - رزم فرامرز با دیو سیاه و گرفتنش

 

... هم آوردت آمد برآرای کار

به خنجر من این دشت دریا کنم

ز بالای تو کوه پهنا کنم ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۷۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۸ - آوردن سیه دیو،گنج را به نزد فرامرز

 

... ز دیو و ز جادو و از اژدها

ز دریای ژرف و دژ و از بلا

گذشتیم ز هر کشور گرم و سرد ...

... مراد تو یکسر همه کام ماست

اگر کوه و دریا شود پر ز تیغ

و گر تیغ بارد ز بارنده میغ ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۵۸۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۹ - نامه نوشتن فرامرز به فرطورتوش

 

... پر از مهر نزدیک فرطورتوش

چو ماهی برآمد ز دریای مشک

گذر کرد بر روی کافور خشک ...

... که چون یافت پیوند آب دگر

یکی چشمه ای همچو دریا شود

جهانش درازی و پهنا شود ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۷۳