گنجور

 
۵۲۸۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۵

 

... کشش بحر مرا جانب خود باز کشید

گرچه چون موج ز دریا به کنار افتادم

شد به یک چشم زدن خرج عدم خرده من ...

... شد مگر قطره من بیخبر از شکر وصول

که ز دریا به کف ابر بهار افتادم

ز آهن و سنگ چه سختی که نیامد پیشم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۸۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۶

 

... نفس از موج خطر راست نکردم صایب

سر برون تا چو حباب از دل دریا کردم

صائب تبریزی
 
۵۲۸۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲۵

 

... نیست از ریگ روان موج نفس سوخته را

لب خشکی که من از صحبت دریا دارم

دانه از دام به انداز رهایی چینم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۸۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲۶

 

قطره بی سرو پایم دل دریا دارم

ذره خاکم و پیشانی صحرا دارم ...

... روزگاری است ز چشم گهرافشان صایب

همچو گرداب وطن در دل دریا دارم

صائب تبریزی
 
۵۲۸۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳۹

 

منم آن سیل که دریا نکند خاموشم

کوه را کشتی طوفان زده سازد جوشم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۸۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۶

 

... نه حبابم که گره بیهده بر باد زنم

جوهر ذاتی من موجه دریای بقاست

پیچ و خم چند درین بیضه فولاد زنم

نعل من پیش محیط است در آتش چون سیل

تا به دریا نرسم ناله و فریاد زنم

این قیامت که من از هستی ناقص دیدم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۸۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۴

 

... زندگی را کند احسان ترشرویان تلخ

برنگردم به لب تشنه ز دریا چه کنم

پیش هر کس نتوان کرد دل خود خالی ...

... نروم در پی آن قامت رعنا چه کنم

بی کشاکش نبود موجه دریای سراب

طمع خاطر آسوده ز دنیا چه کنم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۸۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۷

 

... کشتی خاک ز آب گهرم طوفانی است

به که این گوهر شهوار به دریا فکنم

برنتابد دو جهان درد گرانسنگ مرا ...

... خجلم چون کف بی مغز ز روشن گهران

من که سجاده خود بر سر دریا فکنم

می شود مشرق خورشید سعادت صایب ...

صائب تبریزی
 
۵۲۸۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶۰

 

... اگر از زخم زبان در دهن شیر شوم

پیش دریا چه ضرورست کنم گردن کج

من که قانع به دمی آب چو شمشیر شوم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶۵

 

... پرده سنگ خطر دامن ساحل بوده است

دل ما خوش که ز دریا به کنار آمده ایم

نیست یک نقطه بیکار درین صفحه خاک ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷۰

 

... عمر در بیهده گردی گذراندیم چو موج

از گهر صلح به خار و خس دریا کردیم

سیلی مرگی به عقبی نکند ما را روی ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷۸

 

... دل شیریم چه پروای نیستان داریم

خس بازیچه دریا دل هشیاران است

ما که مستیم چه اندیشه ز طوفان داریم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸۶

 

... نام فرهاد به هر کوه و کمر تازه کنیم

بر غبار دل ما صحبت دریا افزود

دست و رویی مگر از آب گهر تازه کنیم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹۲

 

... خون بر هم زن اوقات بزرگان هدرست

بی حجابانه چو سیلاب به دریا نشویم

عیش ما چون سر ناخن به گشاد گره است ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰۰

 

... چو موج اگر چه شکسته است بال من صایب

به ساحل از دل دریا مکرر آمده ام

صائب تبریزی
 
۵۲۹۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰۲

 

... ربوده است ز من شوق خاکبوس قرار

اگر چو موج ز دریا کرانه می طلبم

ز ریگ روغن بادام چشم می دارم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳۵

 

... ز کوه طاقت ما سنگسار شد عالم

بس است سلسله جنبان نسیم دریا را

ز بیقراری ما بیقرار شد عالم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵۹

 

... فریب من نخورد تشنه گر سراب شوم

چو موج صیقل دریا چو می توانم شد

گره چرا به دل بحر چون حباب شوم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۹۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۳

 

... چگونه سینه سپر پیش آفتاب کنیم

چو موج بر صف دریا زنیم و خوش باشیم

به خویش کار چرا تنگ چون حباب کنیم ...

صائب تبریزی
 
۵۳۰۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۲

 

... نیسان چرا گهر نکند قطره مرا

کم محنتی ز تلخی دریا کشیده ام

از پا کشند بی ادبان خار را و من ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۶۳
۲۶۴
۲۶۵
۲۶۶
۲۶۷
۳۷۳