گنجور

 
۵۲۴۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

... به پا زنجیر رفتم بر طواف تربت مجنون

ز اشکم لاله گل کرد و بیابان پر ز سنبل شد

ز درهای کریمان ناامید از بس که برگشتم ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

... نشد ز سیمبران حاصلم به جز حسرت

به غیر داغ نبردم ز لاله زار آخر

نه برگ عیش مهیا نه توشه سفری ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵

 

... ز خانه پا نگذارم بر آستان هرگز

به لاله زار دل خود نظاره یی دارم

نرفته ام به تماشای بوستان هرگز ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

... مرا چون رنگ گل زان روی باشد دلنشین آتش

اگر چون لاله از داغ دل خود پرده بر گیرم

به تحسین شعله برخیزد بگوید آفرین آتش ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

... همه شب تازه کنم داغ تو را در بر خویش

چمن لاله تماشا کنم از بستر خویش

قوت بال مرا داد رهایی از دام ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

... سینه را از داغهای دل چراغان کرده ام

دسته گل بسته ام از لاله صحرای خویش

اضطرابم در بیابان ها بود موج سراب ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

... دارد خطرها در کمین زنجیر موج از پای بط

گر رو به صحرا آورم از لاله زار آتش دمد

کشتی چو در آب افگنم خیزد غبار از روی شط ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

... در بغل دارد بنفشه از گل سوسن چراغ

هر که دارد بر جگر چون لاله داغ آتشین

می تواند کرد روشن با لب دامن چراغ ...

... رشته را نبود به غیر از دیده سوزن چراغ

لاله روشن می کند خاک شهیدان تو را

بر مزار کشتگان باشد سر بی تن چراغ ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

... خون ناحق هر کجا باشد نهان گل می کند

لاله می روید ز آب خنجر قاتل ز سنگ

ساکنان کعبه از وسواس شیطان فارغند ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

... آغوش شدیم و به میانی نرسیدیم

چون لاله ز سر منزل ما دود برآید

داغیم که با سوخته جانی نرسیدیم ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

پژمرده شد به دل گل داغی که داشتم

مانند لاله سوخت دماغی که داشتم

کندم به ناخن از جگر خویش داغ را ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

گردبادم خاک در چشم چراغت می کنم

با زبان آتشین چون لاله داغت می کنم

می توانم گلشنت را سوخت از یک برق آه ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

... ز دانه های سپند انتقام خویش کشم

ستاره سوختگان را چو لاله داغ کنم

ز شمع بزم تو تعلیم سوختن گیرم ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

... موج می زد داغ خون در کربلای سینه ام

تا نظر می کرد چشمم لاله زاری داشتم

از دل صد پاره چون گل بود عیش من مدام ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

به گلشن رفتم و بی رویت آغاز جنون کردم

ز شور اشک داغ لاله را گرداب خون کردم

ز جوی شیر چون فرهاد کام من نشد شیرین ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷

 

... مرا که در کف دل نیست یک درم داغی

به بزم لاله عذاران چگونه جای شوم

اگر به چشمه آیینه عکس اندازم ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳

 

... به بازار طبیبان می روم نومید می گردم

به دل چون لاله داغی دارم و مرهم نمی بینم

ز طوف کعبه مقصود غبارآلود می آیم ...

سیدای نسفی
 
۵۲۵۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱

 

... سیدا هر کس به جای باده خون دل خورد

سرخ رو همچون شراب لاله گون خواهد شدن

سیدای نسفی
 
۵۲۵۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲

 

... می کنم روشن به آه دل چراغ خویشتن

تا به کی ای لاله دامن می زنی بر آتشم

روزگاری شد که می سوزم به داغ خویشتن ...

سیدای نسفی
 
۵۲۶۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵

 

... مگر آرد ازین سرگشتگی لطف خدا بیرون

سر کوی تو از خون شهیدان لاله زاری شد

نمی آید تو را پای نگارین از حنا بیرون ...

سیدای نسفی
 
 
۱
۲۶۱
۲۶۲
۲۶۳
۲۶۴
۲۶۵
۳۶۲