اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
آتش زدی به لاله عذار اینچنین خوش است
گل گل شدی ز باده بهار اینچنین خوش است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹
... پر شبی روز کرده ام در باغ
لاله پروانه چراغ دل است
راه عقل و جنون نمی دانم ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹
... شعله با داغ جگر می چکد از ابر جنون
لاله بوقلمون سایه پرواز من است
پرده زمزمه شور جنون بوی بهار ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳
... دل از نصیحتم چه بدیها شمرده است
شب انجم و صباح گل و لاله بهر تو
هر چیز هر که داشته یکجا شمرده است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷
... نیستی تاج سر همت عالی شده است
لاله گون کرده رخ از شرم به رقص آمده است
عرقش نقش طراز گل قالی شده است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶
... ای عربده جو خیل سپاه تو کم از کیست
هر سرو سپهداری و هر لاله سواری است
از آمدن و رفتن قاصد چه گشاید ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰
هر غنچه نشکفته نظر باز نگاهی است
هر لاله دلسوخته سرچشمه آهی است
بتخانه به رنگینی صحرای جنون نیست ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱
... هوا ز موج طراوت سفینه غزل است
چمن ز لاله و گل مطلع خوش انشایی است
کسی که سیلی زنجیر خورده می داند ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱
... به خون تپیده آن رنگ و بو چه دیده اسیر
که لاله داغ که و گلستان جراحت کیست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴
... زر شکسته دل بیش از این عیار نداشت
غبار سوخته ما به لاله زار گریخت
تحمل نفس سرد روزگار نداشت ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵
... می توان گفت که جمشید هم این جام نداشت
سبزه از لاله صد رنگ برون آورده
با دعا گوی چو من این همه دشنام نداشت
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱
لاله به کف جام دمیدن گرفت
سبزه سر زلف رسیدن گرفت ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹
گلشن آرای خیالم حسن محجوب تو باد
لاله زار خاطرم داغ دل آشوب تو باد
از کتاب دل گشودم فال قاصد می رسد ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵
... غنیمت است که پیری جوان نمی گردد
کدام لاله چه گل از چمن چه می خواهد
چرا دچار خود ای دوستان نمی گردد ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷
... به آتشپاره های داغ دل بیجا نمی نازم
به خون غلطم بهار لاله کاران تازه می گردد
به رنگ می هماغوش شکستن توبه ای دارم ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸
... کبوتر تا گشاید بال و پر پروانه می گردد
چراغانی که من دارم ندارد لاله زار امشب
سرشکم می چکد از چشم تر پروانه می گردد ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲
... ز عکس گل کف برگ سمن حنا بندد
چو لاله دیده من داغ رشک می سوزد
اگر ز رنگ گل آن سیمتن حنا بندد ...
... حجاب روی کسی داده عیدی گلشن
که لاله از گل افروختن حنا بندد
گل همیشه بهارش خزان نمی بیند ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۱
... شنیدن محو شد بیتابی از گفتار می بارد
دل صد لاله خون می گردد از دریوزه حسرت
شراری تا اسیر از چشم آتشبار می بارد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰
... تپد در سینه چون دل بال مرغ نامه بر دارد
ز داغ لاله کاران سبزه الماس می جوشد
بهار عافیت سرچشمه از خون جگر دارد ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴
... چه رنگین شیوه ها نام خدا در آستین دارد
ز نسرین ساعدی عیدی نبخشد لاله داغی
دلش خوش غنچه هم دست از حنا در آستین دارد ...