گنجور

 
اسیر شهرستانی

چه کرده‌ام که دگر بدگمان نمی‌گردد

ز پا درآمدم و سرگران نمی‌گردد

به یاد چشم که می می‌کشم؟ چه می‌گویم؟

چه گفت‌و‌گوست که دام زبان نمی‌گردد؟

حریف منت عمر دوباره نیست کسی

غنیمت است که پیری جوان نمی‌گردد

کدام لاله چه گل از چمن چه می‌خواهد؟

چرا دچار خود ای دوستان نمی‌گردد؟

گذشته است به خاکم بهار جلوه دوست

چه آرزو که به خاطر جوان نمی‌گردد؟

گمان آینه دارد به پاره‌پارهٔ دل

ز گریه‌ام چقدر مهربان نمی‌گردد

به گریه‌ام چقدر ناز می‌فروشد اسیر

دلی که زخمی راز نهان نمی‌گردد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode