گنجور

 
اسیر شهرستانی

لاله به کف جام دمیدن گرفت

سبزه سر زلف رسیدن گرفت

جشن گل و عید بیابان رسید

هر که دلی داشت دویدن گرفت

وحشتم این بار ز جا کنده بود

دل سر زنجیر رمیدن گرفت

ذره و خورشید به آهنگ زد

پاس ادب گوش شنیدن گرفت

جام جم آیینه شهرت گداخت

حیرت ما ساغر دیدن گرفت

تا سخن لعل لبی گفت اسیر

آب گهر شور چکیدن گرفت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

مرغ دلم باز پریدن گرفت

طوطی جان قند چریدن گرفت

اشتر دیوانه سرمست من

سلسله عقل دریدن گرفت

جرعه آن باده بی‌زینهار

[...]

ایرج میرزا

تارِ دو گیسوش کشیدن گرفت

لب به لبش هِشت و مَکیدن گرفت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه