طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
... بس که در باغ جهان الفت پرست شبنمیم
از سرشک ما به عالم موج طوفان ریختند
مزرع ما درخور جمعیت دل ها نبود ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
... دوش با یاد رخش از دیده باریدم گهر
موج اشکم در جهان امروز طوفان می کند
دل به کوی یار می باشد ولی هر دم چو مور ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
... می کشیدم صید عشرت را به قلاب خطت
پیچ و تاب موج مکتوبت کمند دام بود
نکهت رمز سواد نامه از انشای تو ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
... از توکل بادبان کشتی امید کن
بس که پیدا نیست در موج محیط غم کنار
کی دل صدپاره ام از مومیا گردد درست ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
... آفرین طغرل برین یک مصرع بحر سخن
ای خرامت موج گوهر اندکی آهسته تر
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
... نیست در جوش تلاطم ناخدا غیر از خدا
کشتی ما گر فتد صدبار در موج خطر
از عرق تمهید گوهر کرده ام تا کرده ام ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
... دانه های مهره این نرد می بازم هنوز
صورت موج خرام ناز او اندر چمن
جلوه تیهو بود در دیده بازم هنوز ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
... گر نباشد مدعا عرض نیاز خویشتن
از عرق بر روی ساحل موج طوفان است و بس
تحفه دیگر ندارم درخور عرض ادب ...
... در خیال آباد هستی یک شبستان است و بس
دم به دم موج حیا گل می کند از روی او
کز عرق بر عارضش جوش گلستان است و بس ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
... به یک دم عمر از قید تعلق نیست آزادی
حباب آیینه ای دارد که باشد موج زنجیرش
به صبح انفعال از شرم جرعت دم زند عشقم ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲
... خیال حلقه آن زلف زنجیریست بر پایش
همین باشد اگر موج تلاطم بحر رحمت را
عرق گل می کند امروز من از شرم فردایش ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
... غوطه در بحر خجالت زن گهر می بایدت
مرغ خاکی را ز موج صافی دریا چه حظ
آرزوی وصل از اوهام کی گردد تمام ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱
... اعتبارات جهان از جوش تمکین دل است
موج گوهر را بود دایم گریبان در بغل
صاف طبعان محو اظهارند در عرض ادب ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹
... خون دل خوردم که تا محبوب دل ها گشته ام
می روم از خویش چون دریا ولی مانند موج
از خیال زلف او زنجیر بر پا گشته ام ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴
... طلسم عنصرم دور است از آب و گل و آتش
ندارد کشتی تن موج را لنگر به جز بادم
به افسون دل خود عالمی زیر نگین دارم ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸
صفحه دل را ز موج باده تا مستر زدم
قرعه فال طرب من از خط ساغر زدم ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹
... خوشم طغرل من از مضمون بانگ قل قل بیدل
اگر ساقی ز موج باده بندد رشته بر سازم
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱
... خوشا طغرل ازین یک مصرع بحر سخن بیدل
قلم در موج گوهر بشکنم تبخاله بنویسم
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷
... تپیدم ناله کردم سوختم با خویش پیچیدم
به موج بی قراری ناخدا گردید آرامم
حصول مدعا در چهره دهرست ناپیدا ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸
... به تحریر تبسم از لب لعلش همی جوشد
زلال زندگی چون موج می از چشمه میمم
ز راه بیخودی امروز مانند سرشک خود
سری در پای او می افکنم اینست تصمیمم
قلم آمد پی تحریر موج تیغ ابرویش
هلال از چرخ چون قوس قزح خم شد به تعظیمم ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
... طغرل از گفتار خود سامان خجلت می کنم
از عرق آیینه ام موج حیا خواهد شدن