گنجور

 
طغرل احراری

از آن روزی که من در حلقه زلف تو افتادم

سراپا قید بودم گوییا کردی تو آزادم

به عاشق تلخی هجران لیلی‌طلعتان شیرین

ازآن در کوه و صحرا همدم مجنون و فرهادم!

گیاه تشنه‌ام سر بر زده در وادی حسرت

ز نومیدی ثمر آورده نخل کلفت ایجادم

طلسم عنصرم دور است از آب و گل و آتش

ندارد کشتی تن موج را لنگر به جز بادم

به افسون دل خود عالمی زیر نگین دارم

که نقش خاتم دست سلیمان است او را دم

شب هجران من با کاکل او نسبتی دارد

پریشانی مرا سرمایه شد اما بدین شادم

بود پیوسته طغرل عندلیب گلشن کویش

به یاد خنده لعلش چو نی عمری به فریادم

 
 
 
سنایی

دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم

به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم

چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمی‌دیدم

همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم

کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی

[...]

بابافغانی

ز شوق آنکه خواند نامه‌ام را آنچنان شادم

که در وقت نوشتن می‌رود نام خود از یادم

به خون دل نوشتم نامه و سویش روان کردم

بخواند یا نه باری من نیاز خود فرستادم

دلم بی‌اختیار از بخت جوید هردم آزادی

[...]

محتشم کاشانی

تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم

غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم

تو آن صیاد بی‌قیدی که با قیدم رها کردی

من آن صیدم که هرجا می‌روم در دام صیادم

اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد

[...]

صائب تبریزی

گرچه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم

زسنگ کودکان آسوده از پیوند آزادم

خوشا صیدی که داند کیست صیادش من آن صیدم

که از ذوق گرفتاری ندانم کیست صیادم

ز گفت و گوی سرد ناصحان برخود نمی لرزم

[...]

فیاض لاهیجی

به کوی عشق در پیری چنان از پای افتادم

که تا روز قیامت برنخواهد خاست فریادم

چو من بی‌حاصلی آخر به کام عشق می‌آید

نبودی عشق، از بهر چه می‌کردند ایجادم

هوس را پایه بر کامست زان سست است دیوارش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه