ندانم گرمی خونی که دارد رنگ تأثیرش
که جوهر گل کند آیینهسان از آب شمشیرش
اگر هوشم کند در ظلمت زلفش شبیخون را
عسس گر ماه باشد منع نتوان کرد شبگیرش!
کمان ابروی او هرکجا گر ناوک اندازد
رسا گردد پر مرغ محبت از پر تیرش
ازآن هر دم کشد تیغ از نیام خویش بر قتلم
که نبود جوهری جز خون من دیگر به شمشیرش!
روان لذت برد از مصحف رویش نظر کردن
که از روحالبیان روح باشد شرح و تفسیرش
نوای پرده غم بس که مضراب دگر دارد
نمیباشد به جز «عشاق » آهنگ بم و زیرش
عرق گل میکند صبح امید از شام نومیدی
بود از مهر شبنم گرمی بازار تأثیرش
به یک دم عمر از قید تعلق نیست آزادی
حباب آیینهای دارد که باشد موج زنجیرش
به صبح انفعال از شرم جرعت دم زند عشقم
خجالت شبنمی دارد که بیمهریست تصویرش
بنای طاقتم را سوخت طغرل مصرع بیدل
که تاق عمر چون بشکست ممکن نیست تعمیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین عشق، تاثیرات عاطفی و دشواریهای عشق پرداخته است. شاعر به توصیف زیبایی و قدرت این احساس میپردازد و اشاره میکند که عشق میتواند هم لذتبخش و هم دردناک باشد. او از آثار زیبای محبوبش بر روی روح و جانش سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند انسان را تحت تاثیر قرار دهد. همچنین به بیان حسرتها و محدودیتهای موجود در زندگی و عشق میپردازد و میگوید که این احساسات باعث میشود هیچگونه آزادی واقعی وجود نداشته باشد. در نهایت، شاعر از نابودی امید و طاقتش به دلیل این عشق سخن میگوید، که نشاندهنده عمق و شدت عواطف اوست.
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا گرمای این خون که رنگش تأثیری دارد، میتواند مانند جواهر گل، درخشش و زیبایی را از آب شمشیرش به نمایش بگذارد یا نه.
هوش مصنوعی: اگر هوش و حواس کسی به زیباییهای تاریک زلف محبوبش مشغول شود، حتی اگر نگهبانی چون ماه در آسمان شب باشد، نمیتواند مانع زیبایی و جلوهگری او شود.
هوش مصنوعی: هر بار که او با ابروی کمانیاش تیر محبت را پرتاب کند، آوای دلنشینی به وجود میآید که پرندگان عاشق را جذب میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه شمشیری از نیام خود برای کشتن من بیرون میآورد، چرا که جز خون من هیچ ارزشی برایش نیست.
هوش مصنوعی: روان از دیدن چهرهاش لذت میبرد، زیرا که توضیحات و تفسیرهایی که از آن مطلب میشود، همچون روحی زنده است.
هوش مصنوعی: صدای ساز غم آنقدر متنوع است که جز آهنگ عاشقان، صدای دیگری با نتهای بم و زیر ندارد.
هوش مصنوعی: صبح امید از دل شبهای ناامیدی به وجود میآید؛ همانطور که عرق گل نشان دهندهی زیبایی و لطافت صبح است. گرمای بازار نیز نتیجهی تأثیرات مثبت و نشاطآور شبنم است که به زندگانی میبخشد.
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم آزادی و رهایی اشاره دارد. به یک لحظه از عمر انسان میتوان آن را دید که در آن، احساس تعلق و وابستگی وجود ندارد. مانند حبابی که در یک آیینه بازتاب مییابد، این لحظه آزاد است و در عین حال، ممکن است تحت تأثیر زنجیرهای ناپیدا قرار گیرد. در واقع، این تصویر نشان میدهد که آزادی همواره در معرض خطر و محدودیتهای خارجی است، حتی اگر لحظهای از آزادی را تجربه کنیم.
هوش مصنوعی: عشق من از شرم و خجالت در صبح، جرأت بیان احساساتش را ندارد. این مانند شبنم است که از بیمحبتی تصویر محبوبش خجالت میکشد و نمیتواند خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که وقتی عشق یا امیدی از بین برود، به دشواری میتوان دوباره آن را احیا کرد. طغرل، به عنوان نمادی از این عشق یا امید، به انحطاط دچار میشود و در نهایت، عمر و زمان نیز به تلاشی برای بازسازی آن بی نتیجه خواهد بود. بنابراین، اشاره به این دارد که برخی چیزها پس از از دست رفتن، دیگر قابل بازگشت نیستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حباب از موج هستی دست طاقت شسته میکوبد
که طاق عمرچون بشکست ممکن نیست تعمیرش
همین شعر » بیت ۱۰
بنای طاقتم را سوخت طغرل مصرع بیدل
که تاق عمر چون بشکست ممکن نیست تعمیرش
دلارامی که حیرانم من از حسن جهانگیرش
رخ او آیتی در حسن و نور قدس تفسیرش
چو دست عشق او گیرد کمان حکم در قبضه
نه مردی گر برو داری که برجز تو رسد تیرش
چو زلف او کند در بند مجنونان عشقش را
[...]
کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش
نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش
چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم
که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش
در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو
[...]
نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش
از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش
هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو
بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش
به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل
[...]
ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش
که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
زخون صید اگر صحرا شود دریا،چه غم دارد؟
که از سنگین دلی برکوه باشد پشت شمشیرش
مخور ازطفل طبعی روی دست دایه گردون
[...]
به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش
چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش
که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش
به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.