گنجور

 
طغرل احراری

یاد ایامی که هر دم با منت پیغام بود

شهد مضمون حدیث دلکشت در کام بود!

دم به دم ساعت به ساعت از نوید نامه‌ات

طرف گلزار خیال من بهار ایام بود

از کلامت «واصبر واتفسیر» می‌کردم مدام

اضطراب مرغ دل در حقله آرام بود

می‌کشیدم صید عشرت را به قلاب خطت

پیچ و تاب موج مکتوبت کمند دام بود

نکهت رمز سواد نامه از انشای تو

در دماغ خشک‌مغزان روغن بادام بود!

داشتم سامان مستی از کشاد معنی‌ات

مطلع مهر نشانم از در و از بام بود!

طغرل از مضمون استغناش اکنون پخته است

باغبان گلشن لطفش همانا خام بود

 
 
 
اسیر شهرستانی

گر دو روزی کامجو در عشق بی آرام بود

همچو داغ لاله در آتش نشینی خام بود

سخت ممنونم ز رسوایی که روز خوش ندید

تا دل دیوانه در زنجیر ننگ و نام بود

آگه از حال دلم بی منت پیغام شد

[...]

صامت بروجردی

مدتی جمشید اندر دهر صاحب جام بود

عشترتش با ساقیان سر و سیم اندام بود

تاج و تخت و حشمت جمشید چون بر باد شد

صاحب کوس و علم ضحاک بر فرجام بود

پس فریدون بود و ایراج بود و سلم و تور بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه