عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳
... هر که او در کار سرگردان بود
پای در نه راه را پایان مجوی
زانکه راه عشق بی پایان بود
عشق را دردی بباید بی قرار ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵
... نیست به نیست می فتد هست به هست می رود
بالغ راه کی شوی چون ندهی به دوست جان
گرچه ز سال عمر تو پنجه و شصت می رود ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹
... آن چنان خورشید پنهان کی شود
گر به کلی برنگیری گل ز راه
پای در گل ره به پایان کی شود ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳
... تا چند کند سرکشی از خلعت محمود
مردانه در این راه درآ ای دل غافل
کز عشق نه مقبول بود مرد نه مردود ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴
... لاجرم بی حد و بی پایان نمود
تا ابد گر پیش گیری راه جان
ذره ای نتوانی از پیشان نمود ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹
... خونبها زان لعل خندان می دهد
چشم بد را چشم او بر خاک راه
می کشد چون باد و قربان می دهد ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴
... در ره عشق تو سرگشته بماندیم و هنوز
نیست امید که این راه به پایان آید
ماند عطار کنون چشم به ره گوش به در ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴
... هیچ هم زانوم نمی باید
چون به تو راه نیست محوم کن
که بدو و نیکوم نمی باید ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵
... در دهن مار نفس در بن چاه است
هر که درین راه جاه و مال نماید
گر تو درین راه خاک راه نگردی
خاک تو را زود گوشمال نماید ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷
... سرگشتگان گمره بسیار می نماید
در راه کفر و ایمان مرد آن بود که خود را
دایم چنانکه باشد در کار می نماید ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹
... همچو خر در خلاب بنماید
کره گل ز راه برگیرد
نیل گردون سراب بنماید ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲
... کس نگشت آگاه تا چون این و آن آید پدید
چون در اصل کار راه و رهبر و رهرو یکی است
اختلاف از بهر چه در کاروان آید پدید ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶
در ره عشق تو پایان کس ندید
راه بس دور است و پیشان کس ندید
گرد کویت چون تواند دید کس ...
... یک نشان از صد هزاران کس ندید
بس دل شوریده کاندر راه عشق
جان بداد و روی جانان کس ندید
جمله در راهت فرو رفته به خاک
بوالعجب تر زین بیابان کس ندید ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸
... زانکه تا این درکشی دیگر رسید
گر سفالی یافتی در راه عشق
خوش بشو انگار صد گوهر رسید ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹
... پس چگونه در جزا خواهم رسید
بی سر و پای است این راه عظیم
من به سر یا من به پا خواهم رسید
در چنین راهی قوی کاری بود
گر به یک بانگ درا خواهم رسید ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳
... ز گرد کوی او آخر مرا آثار بنمایید
چه گویم جمله را در پیش راهی بس خطرناک است
دلی از هیبت این راه بی تیمار بنمایید
چنین بی آلت و بی دل قدم نتوان زدن در ره
اگر مردان این راهید دست افزار بنمایید
به رنج آید چنان گنجی به دست و خود که یابد آن ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵
... زهی یار و زهی کار و زهی بار
چو در وادی عشقت راه دادند
در آن وادی به سر می رو قلم وار ...
... زمانی رقص کن از فهم اسرار
اگر تو راه جویی نیک بندیش
که راه عشق ظاهر کرد عطار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴
... در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶
... ناله رندی به گوش او رسید
کای همه سرگشتگان را راهبر
نوحه از اندوه تو تا کی کنم ...
... کین چنین یکبارگی شد بی خبر
گرچه پیر راه بودم شصت سال
می ندانستم درین راه این قدر
هر که را از عشق دل از جای شد ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳
... چون بر من بیچار فراز است چه تدبیر
گفتی که اگر راست روی راه بدانی
این راه چو پر شیب و فراز است چه تدبیر
گفتی که اگر صبر کنی کام بیابی ...