فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹
... زمانی از گلی مستم که آرد بادی از بویش
گهی از لاله داغم که آن سودای او دارد
گه از زلف پریشانم بروی گاه حیرانم ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰
... دلی راکو بود داغی ز عشقی
کیش با لاله یا گل کار باشد
کسی کو یافت ذوق لذت عشق ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷
... لحظه لحظه میخورم از خون دل چندین ایاغ
در درونم لاله هست و گل ز یمن داغها
وز برون نه گشت صحرا خواهم و نه سیر باغ ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸
... خزان خواهد بسوی اصل بی برگی خزان گردم
بهارم خواهد او از جان برویم لاله و ریحان
ز من خیری که او جوید همان باشم همان گردم ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱
... گهی خارم خلد در پای گه سر سوی سنگ آید
ز داغ لاله سرمست در کهسار می گردم
جمال لم یزل می داردم بر مهر مه رویان ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱
... من بمژگان راه سیل از دیده خود وا کنم
گر هوای لاله و گل داری از خون جگر
بادها در چشم دارم داغها پیدا کنم ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵
... سرتاسر عالم را گلزار تو می بینم
خون در جگر لاله از داغ تو می بینم
چشم خوش نرگس را بیمار تو می بینم ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸
... هر جمالی که شنیدیم گرفتار شدیم
پیش هر لاله رخی ناله و زاری کردیم
چون بدیدیم ترا از همه بیزار شدیم ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸
... دم به دم جان بخشد و ما در رهش قربان کنیم
لاله رخساری که دل خون گردد از سودای او
عکس گلزار عذارش داغ های جان کنیم ...
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
ای خرم از نوید قدومت بهار عمر
پژمرد در مفارقتت لاله زار عمر
این یک دو دم که دولت دیدار ممکن است ...
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
... به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن
چه لاله داغ دل و اشکهای خونین بین
بیا بیا و تماشای باغ و منظر کن ...
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
... فکیف حالک یا دهر ای مولاکی
ز خاک پای تو داد آبروی لاله و گل
چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی ...
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱ - تعریف شهر اصفهان
... آسان گردد به طرف گلشن
شمع از آتش چو لاله روشن
آبش به صفای روح غلطان ...
... در خاک چو ریشه قد کشیده
گر واله ی لاله ی بهاری
مشغول شدی به گل شماری ...
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۴ - صفت بزّازان
... از حسن جمالشان بهار است
دکان ز متاع لاله زار است
بنموده به چشم شوق بلبل ...
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۴ - صفت کبابی
... چون سیخ کباب بر تنم مو
هر لاله که در بساط راغست
از رشک شدن سنگ داغست
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۵ - صفت خبّاز
... چون واکند آن بهار دکان
سوزد به تنور لاله را نان
زان لطف و صفا که با گل اوست ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
... سینه به داغ دل دهم در غم عشق تا به کی
در شکنم به کام دل حسرت لاله زار را
سر نکشد ز خاک غم دانة آرزوی من ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
جز داغ سینه گل نکند در بهار ما
از جوی شعله آب خورد لاله زار ما
هر رنگ لاله ای که شکست آفتاب شد
پژمردگی نچید گلی از بهار ما ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
آیینة هر لاله عذارست دل ما
خوش در بدر از جلوة یارست دل ما ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
... دست افشاندی ز گلشن ریختی اوراق گل
روی گرداندی ز صحرا داغ کردی لاله را
یک گل از زخم خدنگت تازه بر من نشکفد ...