گنجور

 
فیاض لاهیجی

گر نهان سازم غم عشقت چه سازم ناله را

تب اگر پوشیده ماند چون کنم تب خاله را

دست افشاندی ز گلشن ریختی اوراق گل

روی گرداندی ز صحرا داغ کردی لاله را

یک گل از زخم خدنگت تازه بر من نشکفد

من به ناخن تازه دارم داغ چندین ساله را

وقت آیین‌بندی بازار مژگان منست

گریه بر دوش آورد از لخت دل پرگاله را

شب که شیون پیچ و تابم در نفس افکنده بود

از خراش سینه کردم شانه زلف ناله را

من هلاک گوشة چشمی که پنهان دیدنش

گلّة آهو به دنبال افکند دنباله را

گرد آن عارض ببین فیّاض دور چتر خط

گر ندیدستی به دور خرمن مه هاله را