عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶
... اندرین دعوی پدیدار آمدست
لیک چون تو بنگری در راه عشق
قسم هر کس محض پندار آمدست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸
... سیصد و شصت منزل افتادست
چون رود راه آنکه هر میلش
ینزل الله مقابل افتادست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴
پی آن گیر کاین ره پیش بردست
که راه عشق پی بردن نه خردست
عدو جان خویش و خصم تن گشت
در اول گام هرک این ره سپردست
کسی داند فراز و شیب این راه
که سرگردانی این راه بردست
گهی از چشم خود خون می فشاندست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶
ره عشاق راهی بی کنار است
ازین ره دور اگر جانت به کار است ...
... چو دایم زندگی تو بیاراست
کسی کز جان بود زنده درین راه
ز جرم خود همیشه شرمسار است ...
... که شاخ وصل بی باران به بار است
چو شد فانی دلت در راه معشوق
قرار عشق جانان بی قرار است ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲
مرکب لنگ است و راه دور است
دل را چکنم که ناصبور است
این راه پریدنم خیال است
وین شیوه گرفتنم غرور است ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳
... دل عاشق همیشه در حضور است
نصیب زاهدان اظهار راه است
نصیب عاشقان دایم حضور است ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰
... بی شک به تو دانست تو را هر که بدان است
در راه تو هرکس به گمانی قدمی زد
وین شیوه کمانی نه به بازوی گمان است ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱
... این کار نه کار توست خاموش
کین راه به پای رهروان است
کاری است بزرگ راه عطار
وین کار نه بر سر زبان است
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲
... تا چند جویی آخر از جان نشان جانان
در باز جان و دل را کین راه بی نشان است
تا کی ز هستی تو کز هستی تو باقی ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵
... که گر سودی کنی آنجا زیان است
بدو گفتم نشانی ده ازین راه
مرا گفتا که این ره بی نشان است ...
... که اندر وی بقای جاودان است
چو پیدا و نهان دانستی این راه
یقین می دان که نه این و نه آن است ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶
... میان اهل دل دستار خوان است
دل عطار تا شد غرق این راه
همه پنهانیش عین عیان است
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰
... جمله ز حساب یار بیرون است
ای دل ره یار گیر کین راه
از زحمت تخت و دار بیرون است ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
عشق جمال جانان دریای آتشین است
گر عاشقی بسوزی زیرا که راه این است
جایی که شمع رخشان ناگاه بر فروزند ...
... کاری قوی است عالی کاندر ره طریقت
بر هر هزار سالی یک مرد راه بین است
تو مرد ره چه دانی زیرا که مرد ره را ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
... ز هر موییش جویی خون روانه است
دل من صاف دین در راه او باخت
که این دل مست دردی مغانه است ...
... تو هرجایی از آن می بازمانی
که راهی دور و بحری بی کرانه است
بر آن ایوان کز اینجا رفت این حرف ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴
... عاشق و معشوق و عشق هر سه بهانه است
ذره اگر بی عدد به راه برآید
ذره که باشد چو آفتاب عیان است ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷
... زنجیر در میان و نمد دربرند از آنک
مردی که راه فقر به سر برد حیدر است
آنجا که پای جای ندارد فشرده پای ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹
... از خدنگ چشم چون آهوی اوست
هم زمین از راه او گردی است بس
هر فلک سرگشته ای در کوی اوست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
... گر گمان خلق ازین بیش است سودایی است بس
ور خیال غیر در راه است جز پندار نیست
هر که آمد هیچ آمد هر که شد هم هیچ شد ...
... چون همه باشد همه پس هیچ را مقدار نیست
راه وصلش چون روم چون نیست منزلگه پدید
حلقه بر در چون زنم چون در درون دیار نیست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳
... گر دو عالم بر تو بی او تنگ نیست
پیک راه عاشقان دوست را
در زمین و آسمان فرسنگ نیست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
... هرچه دیگر کنی تو درمان نیست
سر درین راه باز و پا در نه
زانکه ره را امید پایان نیست ...