نور ایمان از بیاض روی اوست
ظلمت کفر از سر یک موی اوست
ذره ذره در دو عالم هر چه هست
پردهای در آفتاب روی اوست
هر که را در هر دو عالم قبلهای است
گرچه نیست آگاه آنکس سوی اوست
هر دو عالم هیچ میدانی که چیست
هر دو عکس طاق دو ابروی اوست
چون کمان ابروی او درکشیم
کان کمان پیوسته بر بازوی اوست
آن همه غوغای روز رستخیز
از مصاف غمزهٔ جادوی اوست
رستخیز آری کلمح باالبصر
از خدنگ چشم چون آهوی اوست
هم زمین از راه او گردی است بس
هر فلک سرگشتهای در کوی اوست
زان سیه گردد قیامت آفتاب
تا شود روشن که او هندوی اوست
آسمان را از درش بویی رسید
تا قیامت سرنگون بر بوی اوست
خلق هر دو کون را درد گناه
بر امید ذرهای داروی اوست
تا که بویی یافت عطار از درش
دل نمیداند که در پهلوی اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مصطفی گفتا که کعبه کوی اوست
مرتضی گفتا که قبله روی اوست
چشم ما روشن به نور روی اوست
جان ما دایم به جست و جوی اوست
بلبل سرمست در گلزار عشق
هرچه می گوید بگفت و گوی اوست
جنت جاوید اگر خواهی بیا
[...]
مقبلان را قبله جان روی اوست
کعبه امید خاک کوی اوست
بلکه نور آفتاب از روی اوست
نافه گر خوشبو شده است از بوی اوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.