نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
... می بود چو زلف خود پریشان
بیگانه چو دور گشتی از راه
برخاستی از ستون خرگاه ...
... تا دور شد از مزاج سستی
پیدا شد راه تندرستی
بیمار چو اندکی بهی یافت ...
... می زد نفسی چنان که می خواست
خوف و خطرش ز راه برخاست
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
... چون پرده ز راز بر گرفتم
بدرود که راه در گرفتم
در گردنم آر دست یکبار ...
... که آواره شدم من از وطن گاه
دانم که ز راه سوگواری
آید به سلام این عماری ...
... وان لحظه که در غم تو می مرد
غم های تو راه توشه می برد
و امروز که در نقاب خاک است ...
... چون منتظر ان دراین گذرگاه
هست از قبل تو چشم بر راه
می پاید تا تو در پی آیی ...
... بر خاک تو پاسبان گنجم
شوریده بدی چو ریگ در راه
آسوده شدی چو آب در چاه ...
... در صورت اگر ز من نهانی
از راه صفت درون جانی
گر دور شدی ز چشم رنجور ...
... از بیم ددان بدان گذرگاه
بر جمله خلق بسته شد راه
تا او نشدی ز مرغ تا مور ...
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی
... او نیز گذشت از این گذرگاه
وآن کیست که نگذرد بر این راه
راهی است عدم که هر چه هستند
از آفت قطع او نرستند ...
... گستاخ روان آن گذرگاه
کردند درون آن حرم راه
دیدند فتاده مهربانی ...
... چون محرم دیده ساختندش
از راه وفا شناختندش
آوازه روانه شد به هر بوم ...
... خفتند به ناز تا قیامت
برخاست ز راهشان ملامت
بودند در این جهان به یک عهد
خفتند در آن جهان به یک مهد
کردند چنانکه داشت راهی
بر تربت هر دو روضه گاهی ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
... بازگشت همه به توست به تو
بسته بر حضرت تو راه خیال
بر درت نانشسته گرد زوال ...
... تو خدایی و دیگران بادند
به یک اندیشه راه بنمایی
به یکی نکته کار بگشایی ...
... دو سرا پرده سپید و سیاه
روز و شب سالکان راه تواند
سفته گوشان بارگاه تواند ...
... با تو بیرون هفت بیرونیم
عقل کلی که از تو یافته راه
هم ز هیبت نکرده در تو نگاه ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳ - معراج پیغمبر اکرم
... دو جهان خاص کن به تاختنی
راه خویش از غبار خالی کن
عزم درگاه لایزالی کن ...
... جنبش روح در جوانمردی
بود با راهواری ش همه لنگ
با چنین پی فراخیش همه تنگ ...
... در نبشت این صحیفه را اوراق
راه دروازه جهان برداشت
دوری از دور آسمان برداشت
می برید از منازل فلکی
شاه راهی به شهپر ملکی
ماه را در خط حمایل خویش ...
... برقعی برکشید سیمابی
گرد راهش به ترکتاز سپهر
تاج زرین نهاد بر سر مهر ...
... همرهان را به نیمه ره بگذاشت
راه دریای بی خودی برداشت
قطره بر قطره زان محیط گذشت ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۴ - سبب نظم کتاب
... جلوه زان داده ام به هفت عروس
تا عروسان چرخ اگر یک راه
در عروسان من کنند نگاه ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان
... نصرت الدین ملک محمد شاه
نام آن بر فلک ز راه رصد
گشته من بعدی اسمه احمد ...
... سبزه رویانم از سواد زمی
از شکر توشه های راه کنم
تا شکر ریز بزم شاه کنم ...
... چیست کان نیست در خزینه شاه
به جز این نقد نو رسیده ز راه
دستگاهی ش ده به سم سمند ...
... هم به تسلیم شه رها کنمش
گر نیوشی چو زهره راه نوم
کنی انگشت کش چو ماه نوم ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز
... مرد با مایه را گر آگاه است
شحنه باید که دزد در راه است
خواجه چین که نافه بار کند ...
... که ازو رنج و بیم برداری
تشنه را کی نشاط راه افتد
کی زید گر در آب چاه افتد ...
... دهخدا ی ده و برون دهم
گر درآید ز راه مهمانی
کیست کاو در میان نهد خوانی ...
... گر نگیرد چو دیگران خوابم
راه رو را بسیچ ره شرط است
تیز راندن ز بیمگه شرط است ...
... مشکل کاینات حل کردند
هرکسی راه خواب گاهی رفت
چون که هنگام خوابش آمد خفت
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد
... رقص مرکب مبین که رهوار ست
راه بین تا چگونه دشوار ست
گر بر این ره پری چو باز سپید
دیده بر راه دار چون خورشید
خاصه کاین راه راه نخچیر است
آسمان با کمان و با تیر است
آهنت گرچه آهنی ست نفیس
راه سنگ است و سنگ مغناطیس
بار چندان بر این ستور آویز ...
... چون رسد تنگی یی ز دور دو رنگ
راه بر دل فراخ دار نه تنگ
بس گره کاو کلید پنهانی ست ...
... آن نخواندی که اصل لایخطی
کژدم از راه آنکه بدگهر ست
ماندنش عیب و کشتنش هنر ست ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران
... دست پرکن شکسته از گامش
ره نوردی که چون نبشتی راه
گوی بردی ز مهر و قرصه ز ماه ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۲ - کشتن بهرام اژدها را و گنج یافتن
... سیرم پشتش از ادیم سیاه
مانده زین کوهه را میان دو راه
عطف کیمختش از سواد ادیم ...
... هردو چشمه در آن دو چشم نشست
راه بینش بر آفرینش بست
به دو نوک سنان سفته شاه ...
... آمد از تنگنای غار برون
گشت جویای راه و راهنمون
ساعتی بود و خاصگان سپاه ...
... هم دلیران و هم تنومند ان
راه در گنجدان غار کنند
گنج بیرون برند و بار کنند ...
... ده شتر بار از آن به حضرت شاه
ارمغانی روانه کرد به راه
ده دیگر به منذر و پسرش ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۳ - دیدن بهرام صورت هفت پیکر را در خورنق
... دل تقاضای کام چون نکند
گرچه آن کارنامه راه زدش
شادمانی شد از یکی به صد ش ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۵ - لشگر کشیدن بهرام به ایران
... نامه چون شد نبشته پیچیدند
رفتن راه را بسیچیدند
چون رسیدند و آمدند فرود ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
... بگذارید از آنچه بی خبر م
من اگر چشم بد نگیرد راه
عذر خواهم از آنچ رفت گناه ...
... بلکه نانش به نان برافزایم
نبرد دیو آرزو م از راه
آرزو را گرو کنم به گناه ...
... راست کار ی و راستی جویم
لیک از راه نیک پیمانی
نز سر سرکشی و سلطانی ...
... که آگهی مان دهد ز روبه و گرگ
سوی درگه شدند جمله ز راه
باز گفتند شرط شاه به شاه ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر
... مگر آن کاو گناه کار بود
دزد و خونی و راهدار بود
با من ای خاصگان درگه من ...
... تنگ شد دانه بر جهان فراخ
بر خورش تنگی آنچنان زد راه
که آدمی چون ستور خورد گیاه ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۱ - بردن سرهنگ بهرامگور را به مهمانی
... کرده بر طریق ادمان ساز
تا کنونش ز راه بی رنجی
در ترازوی خویشتن سنجی ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرامگور
... موبد موبدان خود کرده
غایت اندیش بود و راه شناس
پارسا یی ش را نبود قیاس ...
... گفته ما بنده نیک خواه توایم
قصد ره کن که خاک راه توایم
شاه عالم تویی به ما بخرام ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر
... چون شدم سر بزرگ درگاهش
یافتم راه توشه از راهش
کر مثالم دهد به معذوری ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
... مشعل یونس و چراغ کلیم
بزم عیسی و باغ ابراهیم
شوشه های زکال مشگین رنگ ...
... دوزخ اهل کاروان کنشت
روضه راه رهروان بهشت
زند زردشت نغمه ساز بر او ...
... دل ز گرمی چو موم نرم شده
زیرکان راه عیش می رفتند
نکته های لطیف می گفتند ...
... بود پیروزه گون ز پیروزی
وانکه مه کرده سوی برجش راه
داشت سرسبز یی ز طلعت شاه ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
... سرگذشتی که داشت پرسیدم
روزی آمد غریبی از سر راه
کفش و دستار و جامه هرسه سیاه ...
... از نکویی و نیک رایی او
راه جستم به آشنایی او
چون به هم صحبتیش پیوستم ...
... شب چو عنبر فشاند بر کافور
گشت مردم ز راه مردم دور
گفت وقت است کانچه می خواهی ...
... این سخن گفت و شد ز خانه برون
شد مرا سوی راه راهنمون
او همی شد من غریب از پس ...
... کاین چنین خرد کرد پنجه من
مگر اسباب من ز راهش برد
به هلاکم بدین سبب بسپرد ...
... کرد بر سبزه ها در افشانی
راه چون رفته گشت و نم زده شد
همه راه از بتان چو بت کده شد
دیدم از دور صدهزاران حور ...
... فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند
چون زمانی بر این گذشت نه دیر ...
... صدهزار آدمی در این غم مرد
که سوی گنج راه داند برد
من که پایم فروشداست به گنج ...
... در سر افکندم آن پرند سیاه
هم در آن شب بسیچ کردم راه
سوی شهر خود آمدم دلتنگ ...