گنجور

 
۴۷۶۱

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را

 

... هم سنگ دراین ره است و هم چاه

می دار ز هر دو چشم بر راه

مستیز که شحنه در کمین است ...

... بدبختی را ز خود که شوید

گر دست رسی بدی در این راه

من بودمی آفتاب یا ماه ...

نظامی
 
۴۷۶۲

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - حکایت

 

... پس پرده درید و آه برداشت

سوی در و دشت راه برداشت

می زیست به رنج و ناتوانی ...

نظامی
 
۴۷۶۳

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی

 

... صد دل به غلط در او فتاده

زلفش رسنی فکنده در راه

تا هر که فتد برآرد از چاه ...

... خون شد جگرش ز مهربانی

در پرده که راه بود بسته

می بود چو پرده بر شکسته ...

... در جستن نور چشمه ماه

چون چشمه بمانده چشم بر راه

تا خود که بدو پیامی آرد ...

... وان بیتک را بر او نوشتی

بر راهگذر فکندی از بام

دادی ز سمن به سرو پیغام ...

... از حله به حله نخل گاهش

در باغ ارم گشاده راهش

نزهتگاهی چنان گزیده ...

نظامی
 
۴۷۶۴

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۰ - خواستاری ابن‌سلام لیلی را

 

... با باد چراغ در نسازد

چون سوی وطن گه آمد از راه

بودش طمع وصال آن ماه ...

نظامی
 
۴۷۶۵

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رسیدن نوفل به مجنون

 

... شستند بسی به چاره سازی

پیراهن ما نشد نماز ی

کردند بسی سپید سیمی ...

... گر عهد کنی بدانچه گفتی

مزد ت باشد که راه رفتی

ور چشمه این سخن سراب است ...

... که ایمان ده عقل شد قبولش

کز راه وفا به گنج و شمشیر

کوشم نه چو گرگ بلکه چون شیر ...

نظامی
 
۴۷۶۶

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی

 

... شد نرم چنانکه موم از آتش

برجست و به عزم راه کوشید

شمشیر کشید و درع پوشید ...

... شد شیشه مهر در میان خرد

دادند جواب کاین نه راه است

لیلی نه کلیچه قرص ماه است ...

... فارغ ز هیون گرم خیزم

از راه کسی که موج دریا ست

خیزید و گرنه فتنه برخاست ...

نظامی
 
۴۷۶۷

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم

 

... برم سر آن عروس چون ماه

در پیش سگ افکنم در این راه

تا باز رهم ز نام و ننگش ...

... او خواه به گریه خواه خندان

این وصلت اگر فراهم افتد

هم قرعه فال بر غم افتد ...

نظامی
 
۴۷۶۸

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۷ - بردن پیرزن مجنون را در خرگاه لیلی

 

... پروانه صفت چراغ جویان

از راه رحیل خار برداشت

هنجار دیار یار برداشت ...

... کی من ز تو طاق و با غمت جفت

مجرم تر از آن شدم دراین راه

کازاد شوم ز بند و از چاه ...

... گر زانکه نموده ام گناهی

معذور نیم به هیچ راهی

من حکم کش و تو حکم رانی ...

... تا زنده و بی تو جان خراشم

چون نیست مرا بر تو راهی

زین پس من و گوشه ای و آهی ...

نظامی
 
۴۷۶۹

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دادن پدر لیلی را به ابن‌سلام

 

... بر فرق عمامه کج نهاده

بر گفت ز راه تیزهوشی

افسانه آن زبان فروشی ...

... چندان ز ره دو دیده خون راند

کز راه خود آن غبار بنشاند

داد آب ز نرگس ارغوان را ...

... می برد ز روی سازگاری

آن لنگی را به راهواری

از مشتریان برج آن ماه ...

... وان زینت باغ و زیب گلشن

بر راه نهاده چشم روشن

تا باد کی آورد غباری ...

نظامی
 
۴۷۷۰

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند

 

... آواره ای از جهان هستی

متواری راه بت پرستی

جونی به خیال باز بسته ...

... گفتا چه کسی ز من چه خواهی

ای من رهی تو از چه راهی

گفتا پدر توام بدین روز ...

... کم گیر ز مزرعت گیاهی

گو در عدم افت خاک راهی

یک حرف مگیر از آنچه خواندی ...

نظامی
 
۴۷۷۱

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۱ - وداع کردن پدر مجنون را

 

... بدرود که دیگرم نبینی

بدرود که رخت راه بستم

در کشتی رفتگان نشستم ...

نظامی
 
۴۷۷۲

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر

 

... وای ار بحلم نمی کنی وای

آزار تو راه ما مگیراد

ما را به گناه ما مگیراد ...

نظامی
 
۴۷۷۳

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۳ - انس مجنون با وحوش و سباع

 

... این گفت و گذشت از آن گذرگاه

چون رابعه رفت راه و بی راه

می خواند چو عاشقان نسیبی ...

... از شیر و گوزن و گرگ و روباه

لشگرگاهی کشیده بر راه

ایشان همه گشته بنده فرمان ...

... تا دیده بر او نزد نیاسود

هر روز مسافری ز راهی

کردی بر او قرارگاهی ...

... فرمود به سگ دلان درگاه

تا پیش سگان برندش از راه

وان سگ منشان سگی نمودند ...

... آن گم شده را مگر بیابند

بردند موکلان راهش

از سلک سگان به صدر شاهش ...

نظامی
 
۴۷۷۴

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون

 

... گر رخصت گفتن است گویم

ور نی سوی راه خویش پویم

عاشق چو شنید امیدواری ...

... ایام چگونه می گذارد

صاحب سفر کدام راه است

سفره اش به کدام خانقاه است ...

... گر هستی از آن مسافر آگاه

ما را خبری بده در این راه

چون من ز وی این سخن شنیدم ...

... روزی که از این قرارگاهت

تدبیر بود به عزم راهت

بر خرگه من گذر کن از راه

وز دور به من نمود خرگاه ...

... این گفت و از آن حظیره برخاست

من نیز شدم به راه خود راست

دیروز بدان نشان که فرمود ...

... از رنج دل تو هستم آگاه

هم چاره شکیب شد در این راه

روزی دو در این رحیل خانه ...

نظامی
 
۴۷۷۵

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی

 

... با تو خودی من از میان رفت

و این راه به بی خودی توان رفت

عشقی که دل اینچنین نورزد ...

نظامی
 
۴۷۷۶

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او

 

... آزاد ز بند هر گروهی

بر وحشت خلق راه بسته

وحشی دو سه گرد او نشسته ...

... پرسید ز خاصگان خود شاه

کاین شخص چه می کند در این راه

خوردش چه و خوابگاه او چیست ...

... با حاجب خاص سوی او راند

حاجب سوی زاهد آمد از راه

تا آوردش به خدمت شاه ...

نظامی
 
۴۷۷۷

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۹ - آگاهی مجنون از وفات مادر

 

... تا با وطنش کنند هم عهد

آهی زد و راه کوه برداشت

رخت خود از آن گروه برداشت ...

... زیرا که ندید در شرش خیر

زین عمر چو برق پای در راه

می کرد چو ابر دست کوتاه ...

نظامی
 
۴۷۷۸

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را

 

... دور از ره دشمنان به فرسنگ

می جست کسی که آید از راه

باشد ز حدیث یارش آگاه ...

... کز چاره گری نکرد تقصیر

در راه روش چو خضر پویان

هنجار نمای و راه جویان

پرسیدش لعبت حصاری ...

... فرق است میان ما در این درد

او بر سر کوه می کشد راه

من در بن چاه می زنم آه ...

... چندانکه نظر کنم در آن نور

حالی که بیاوری ز راهش

بنشان به فلان نشانه گاهش ...

... با غالیه باد چون ستیزد

با او ددگان به عهد همراه

چون لشگر نیک عهد با شاه ...

نظامی
 
۴۷۷۹

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی

 

... شب کور و ندیم آفتابیم

گمراه و سخن ز رهنمایی

در ده نه و لاف کدخدایی ...

... یعنی به بهشت می حلال است

این گفت و گرفت راه صحرا

خون در دل و در دماغ صفرا ...

نظامی
 
۴۷۸۰

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون

 

... حلقه شده بر مثال طوقی

او کرده ز راه شوق و زاری

زان حلقه حساب طوق داری ...

... در قبله تو کنم نمازی

گر سهو شود به سجده راهم

در سجده سهو عذر خواهم ...

... گر ریگ زمین توان شمردن

در صحبت من چو یافتی راه

می دار زبان ز عیب کوتاه ...

... مجنون و سلام روزکی چند

بودند به هم به راه پیوند

آن تحفه که در میانه می رفت ...

نظامی
 
 
۱
۲۳۷
۲۳۸
۲۳۹
۲۴۰
۲۴۱
۱۰۲۲