گنجور

 
۴۶۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۶

 

... نغمه خونین چو مینا در گلوی من پرست

چون به دریا متصل شد جو نمی گردد تهی

جای حیرت نیست گر پیوسته جوی من پرست ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۹

 

... در جبین تازه احباب دیدن خوشترست

پیش دریا بهر روزی لب چرا باید گشود

ماهیان را در خم قلاب دیدن خوشترست ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۳

 

... طالب خورشید عالمتاب باشد بهترست

می کشد سر رشته جولان به دریا سیل را

کار عاشق با دل بی تاب باشد بهترست ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۴

 

... از محیط آفرینش چون نیاید بوی خون

هر حبابی را که می بینی درین دریا سرست

نیست دستی در گریبان چاک گرداندن مرا ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۹

 

... چشم لیلی دیده ما را غرور دیگرست

گرچه نقشی هر دم از طوفان زند دریا بر آب

اشک ما را در فراق یار شور دیگرست ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۵

 

ای نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس است

چشمت آب آورد غواصی درین دریا بس است

از دل پر خون تراوش کم کند اسرار عشق

پرده پوش راز گوهر سینه دریا بس است

عمرها با آهوان مجنون بیابانگرد بود ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۸

 

... دل ز تاریکی نگردد اشک ریزان را سیاه

ماهیان را در دل شب آب دریا آتش است

عشق ذرات جهان را در سماع آورده است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۱

 

... وای بر من کز فروغ گوهر یکتای او

نعل هر موجی درین دریا جدا در آتش است

خون گرم ما شهیدان را چسان پامال ساخت ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲

 

با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است

با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است

نیست پروا تلخ کامان را ز تلخی های عشق

آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

کوه طاقت برنمی آید به موج حادثات

لنگر از رطل گران کردن در این دریا خوش است

بادبان کشتی می نعره مستانه است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۳

 

... نوخطی هر جا نباشد روی زیبا هم خوش است

بر تو از بی لنگری دریای پرشورست خاک

ورنه هر کس دل به دریا کرد دریا هم خوش است

گرچه دارد نوبهار حسن او جوش دگر ...

... وصل دایم می کند افسرده صایب شوق را

صحبت دریا خوش و دوری ز دریا هم خوش است

صائب تبریزی
 
۴۶۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۶

 

... سیرچشمی می کند دل را ز دنیا بی نیاز

گوهر قانع ز روی تلخ دریا فارغ است

نسبت عارف به خاک و مسند دولت یکی است ...

... کوهکن از اهتمام کارفرما فارغ است

سنگ بر دریا زدن بازوی خود رنجاندن است

از غم عالم دل خوش مشرب ما فارغ است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۸

 

... بر نمی دارد دو رنگی مشرب یکرنگ عشق

چون حباب از آب کشتی کن که دریا نازک است

نیست صایب موشکافی در بساط روزگار ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۹

 

در دل هر کس بود درد طلب در منزل است

آب در گوهر ز بی تابی به دریا واصل است

مرکب آزاد مردان می شود دنیای پوچ ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰

 

... هیچ چشمی در غبار سرمه حیرت مباد

زنده از دریاست ماهی و ز دریا غافل است

این که دست علو را از سفل بهتر گفته اند ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۲

 

... گوهر شب تاب ما در ظلمت شبها دل است

دل به دریاکردگان را زورقی در کار نیست

موج را بال و پر پرواز در دریا دل است

دل قوی چون شد نیندیشد ز موج حادثات

لنگر آرامشی گر دارد این دریا دل است

گوشه امنی که از سیل حوادث ایمن است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۵

 

با کمال قرب از جانان دل ما غافل است

زنده از دریاست ماهی و ز دریا غافل است

آسمان سنگدل از گریه ما غافل است

گوش سنگین صدف از جوش دریا غافل است

چهره دل ترجمان رازهای عالم است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۶

 

... جان عاشق در تن خاکی چسان گیرد قرار

موج دریا دیده را بستن به ساحل مشکل است

نیست آسان در بدن جان را مصفا ساختن ...

... در سر بی مغز تا باشد هوایی چون حباب

سر برون بردن ازین دریای هایل مشکل است

عشق در یک پله دارد کعبه و بتخانه را ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۱

 

... واصلان از شورش بحر وجود آسوده اند

ماهیان را موجه دریا دعای جوشن است

وقت عارف را نسازد تیره این ماتم سرا ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۱

 

... در طریق عشق سستی سنگ راه سالک است

ساحل این بحر خونین دل به دریا کردن است

مذهب و مشرب به هم آمیختن چون عارفان ...

صائب تبریزی
 
۴۶۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۲

 

حق پرستی قطره را در کار دریا کردن است

خودشناسی بحر را در قطره پیدا کردن است ...

... گر رسد باد مخالف ور وزد باد مراد

بادبان کشتی ما دل به دریا کردن است

سینه را از خار خارکین مصفا ساختن ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۲۹
۲۳۰
۲۳۱
۲۳۲
۲۳۳
۳۷۳