... اثیر است و اخضر به بزم تو امشب

یکی تف منقل یکی موج ساغر

زهی آفتابی که در حضرت تو ...

خاقانیا ز خدمت شاهان کران طلب

تا از میان موج سیاست برون شوی

چون جام و می قبول و رد خسروان مباش ...

... زره پوشان کین را خواب داده

ز موج خون که بر می شد به عیوق

پر از خون گشته طاسک های منجوق ...

... به قصر آمد چو دریا یی پر از جوش

که باشد موج آن دریا همه نوش

حکایت کرد با شیرین سرآغاز ...

... برافکن لشگر غم را شکستی

جگر در تاب و دل در موج خونست

گر آری رحمتی وقتش کنونست ...

... زمین را عرض نیزه تنگ داده

هوا را موج بیرق رنگ داده

همه ره موکب خوبان چون شهد ...

... که از شخص شتر سر باز کردند

طیطوی با موج دریا

به چاره کین توان جستن ز اعدا

چنان کان طیطوی از موج دریا

بط و سنگ پشت ...

... همه در حمل بر حمل ایستاده

به دریا ماند موج نیل رنگش

که در دل بود هم در هم نهنگش ...

... میلش به ولایت محیط است

گردون که محیط هفت موج است

چندان که همی رود در اوج است ...

... امید تو باد پرده دار م

مجنون به میان موج خون است

لیلی به حساب کار چون است ...

... فارغ ز هیون گرم خیزم

از راه کسی که موج دریا ست

خیزید و گرنه فتنه برخاست ...

... صحرا همه نیزه دید و خنجر

وآفاق گرفته موج لشگر

از نعره کوس و ناله نای ...

... از بحر دو دیده گوهر افشاند

بنشست ز پای و موج بنشاند

پیچید چنانکه بر زمین مار ...

... آن یوسف بی تو مانده در چاه

آن قلزم نانشسته از موج

وان ماه جدا فتاده از اوج ...

... چون ابر شد از درون خروشان

بر مشهد او که موج خون بود

آن سوخته دل مپرس چون بود ...

... کوشکی راست برکشیده به اوج

از محیط سپهر یافته موج

شصت پایه رواق منظر او ...

... خویشتن را درآن چه افکندن

وان شدن چون محیط موج زنش

عاقبت ماندن آب در دهنش ...

... لشگری تیغ برکشیده به اوج

تا به جیحون رسیده موج به موج

سیلی آمد گرفت صحرا یی ...

... نه سایه بر او گستراند نه نور

وگر بیند از در در او موج موج

سراینده را سر برآرد به اوج ...

... جهانجوی چون دید کز لشگرش

همی موج دریا زند کشور ش

سپاهی چو آتش سوی روم راند ...