گنجور

 
۴۴۰۱

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند

 

... تو به بازی نشسته و ز چپ و راست

می رود تیر چرخ پرتابی

تا درین گله گوسفندی هست ...

سعدی
 
۴۴۰۲

سعدی » مواعظ » مراثی » در زوال خلافت بنی‌عباس

 

... کاسمان گاهی به مهرست ای برادر گه به کین

چرخ گردان بر زمین گویی دو سنگ آسیاست

در میان هر دو روز و شب دل مردم طحین ...

سعدی
 
۴۴۰۳

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۰

 

ز دور چرخ چه نالی ز فعل خویش بنال

که از گزند تو مردم هنوز می نالند ...

سعدی
 
۴۴۰۴

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷

 

سالی از بلخ بامیانم سفر بود و راه از حرامیان پر خطر جوانی به بدرقه همراه من شد سپرباز چرخ انداز سلحشور بیش زور که به ده مرد توانا کمان او زه کردندی و زورآوران روی زمین پشت او بر زمین نیاوردندی ولیکن چنان که دانی متنعم بود و سایه پرورده نه جهاندیده و سفر کرده رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده

نیفتاده بر دست دشمن اسیر ...

سعدی
 
۴۴۰۵

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴ - در بیان آنکه ظاهر آدم محسوس است و مجسم، مقامش هم لایق او باشد محسوس و مجسم و روح را که معنوی است و بیچون مقامش هم معنوی و بیچون باشد. آسمان و زمین خانۀ اجسام است و عالم بیچون که اصل هستیهاست مقام ارواح است پس این عالم آخر باشد و عالم آخرت سرا از آن جهت پیغامبر علیه السلام جسم را مرکب خواند که نفسک مطیتک فارفق بها پس عیسی علیه السلام بر این صورت نرفته باشد بر آسمانی رفته باشد که آن بر این حاکم است و آن آسمان انوار و صفات خداست. و در تقریر آنکه شرط است دوبار زائیدن آدمی را یکی از مادر و بار دیگر از تن و هستی خود. تن مثال بیضه است گوهر آدمی باید که در این بیضه مرغی شود از گرمی عشق و از تن بیرون آید و در جهان جاویدان جان که عالم لامکان است پران شود که اگر مرغ ایمان او از هستی او نزاید حکم سقط گرفته باشد از او کاری نیاید و ابداً محجوب ماند که و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی.

 

... بی حجابی جمال مه را بین

نی بر این آسمان و چرخ کبود

که شد آن هست از بخار و ز دود ...

... پس بر آن آسمان رود دانا

نی بر این چرخ گنبد مینا

فلک الروح مجلس الاحرار ...

سلطان ولد
 
۴۴۰۶

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۸ - در بیان آنکه حق تعالی دو دریا آفریده است یکی از نور و یکی از ظلمت و برزخ معنوی میان آن دو دریا کشیده است که آمیختن‌شان به همدیگر ممکن نیست همچون آب و روغن که در یک قندیل باشند و به هم نیامیزند مدد اهل تقوی و انبیاء و اولیاء و ملائکه از آن دریای نور است و مدد مشرکان و شیاطین و نفوسِ بدان از دریای ظلمت است که به هم چفسیده‌اند و نمی‌آمیزند که مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان.

 

... یک بود تلخ و یک بود شیرین

یک به چرخت برد یکی به زمین

یک به کفرت کشد یکی سوی دین ...

... نی خرید و فروش صد برکت

ماه و مهر عقول بی چرخ است

مهر و ماه زمانه چون مرخ است ...

... مرخ سوزد نماند از وی چیز

چرخ و مهر و مهش نماند نیز

پس به معنی است یک چه چرخ و چه مرخ

هر دو را یک بود به معنی نرخ ...

سلطان ولد
 
۴۴۰۷

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۴ - در بیان آنکه انبیا و اولیا را اهل نفس و جسمانیان خصم اند زیرا غیر جنس اند که الضدان لایجتمعان

 

... هم مسیح از غم گروه جهود

رفته پنهان به سوی چرخ کبود

قصد موسی چو کرد هم فرعون ...

سلطان ولد
 
۴۴۰۸

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۸ - رجوع ولد به قونیه در رکاب شمس‌الدین

 

... در ره از وی هزار سر بشنید

صد جهان از ورای چرخ بدید

هیچ کس را نگشت آن مقدور ...

سلطان ولد
 
۴۴۰۹

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۲ - دربیان آنکه شعر اولیاء همه تفسیر است و سرّ قرآن زیرا که ایشان از خود نیست گشته‌اند و به خدا قائم‌اند. حرکت و سکون ایشان از حق است که «قلب‌المؤمن بین اصبعین من اصابع الرّحمن تقلبه کیف یشاء». آلت محض‌اند در دست قدرت حق؛ جنبش آلت را عاقل به آلت اضافت نکند بخلاف شعر شعراء که از فکرت و خیالات خود گفته‌اند و از مبالغه‌های دروغ تراشیده و غرضشان از آن اظهار فضیلت و خودنمایی بوده است همچون آن بت‌پرست که بتی را که خود می‌تراشد معبود خود می‌کند که «اتعبدون ما تنحتون» شعرا شعر اولیا را که از ترک حرص و فنای نفس آمده است همچو شعر خود می‌پندارند؛ نمی‌دانند که در حقیقت فعل و قول ایشان از خالق است، مخلوق را در آن مدخل نیست. زیرا شعر ایشان خودنمایی نیست خدانمایی است مثال این دو شعر چنان باشد که باد چون از طرف گلشن آید بوی گل رساند و چون از گلخن آید بوی ناخوش آورد اگرچه باد یکی است اما به سبب گذرگاه مختلف بویش مختلف شود هر که‌را مشامی باشد فرق هر دو را داند که «المؤمن کیس ممیز» یکی که سیر خاید اگرچه مشک گوید به مشامها بوی سیر رسد و برعکس هرکه مشک خاید و لفظ سیر گوید بوی مشک آید

 

... تا که گردد ز تو خدا خشنود

بردت از زمین به چرخ کبود

زانکه این شعر شرح قرآن است ...

سلطان ولد
 
۴۴۱۱

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۹ - بازآمدن مولانا قدسنا الله بسره العزیز دویم بار بقونیه از طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره

 

... تا زند بر چنین شیر رقوم

سرزد از چرخ روح آن خورشید

تاسها را کند پر از ناهید ...

سلطان ولد
 
۴۴۱۹

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۷ - در تفسیر این آیه که الست بربکم قالوا بلی و در شرح مراتبِ «بلی»‌ها

 

... یک چو مهر و چو مه سپید و منیر

قدر یک رفته تا به هفتم چرخ

قدر یک کم ز کاه و هیزم و مرخ ...

سلطان ولد
 
۴۴۲۰

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۸۰ - رجوع کردن بقصۀ شفاعت مریدان و پذیرفتن ولد سخن ایشانرا و بمقام والد خود بشیخی نشستن

 

... یوم تسود وجوه بهر جزا

نی زمین ماند و نه چرخ و فلک

حق کند جلوه با سپاه ملک ...

سلطان ولد
 
 
۱
۲۱۹
۲۲۰
۲۲۱
۲۲۲
۲۲۳
۴۹۲