گنجور

 
۴۲۴۱

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

... زنهار مخور فریب عادت کانجا

دریا تشنه سراب سیراب بود

فصیحی هروی
 
۴۲۴۲

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۰

 

... مگذار که دل به ناله خرسند شود

دریا دریا ز دیده آتش می ریز

کان خشک نهال ازین برومند شود

فصیحی هروی
 
۴۲۴۳

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

هرگز چشمم به روی او وانشود

کز موج نگاه دیده دریا نشود

همچون مژه زیاده در دیده خلد ...

فصیحی هروی
 
۴۲۴۴

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

... زنهار به نم مباش قانع زین یم

کاین دریا را موجه ذاتیست کرم

فصیحی هروی
 
۴۲۴۵

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

کو خم که ز نعل واژگون جام کنیم

صد دریا را جرعه یک کام کنیم

مغرب جوییم و رو به مشرق برویم ...

فصیحی هروی
 
۴۲۴۶

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۵

 

دیده شب فال مراد از موج اشک ما گرفت

کشتی بی ناخدا کام از دل دریا گرفت

فصیحی هروی
 
۴۲۴۷

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۶

 

بعد عمری که فصیحی شب وصلی رو داد

مردم دیده ما در سفر دریا بود

فصیحی هروی
 
۴۲۴۸

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷ - در مدح ظفرخان

 

... می گذارد هر کجا خاری است سر در پا مرا

گر به من خاشاک این دریا زند زخم پلنگ

از کسی چیزی به دل نبود حساب آسا مرا ...

... می شکافد سینه ام را عاقبت همچون صدف

می دهد گر قطره ای میراب این دریا مرا

شب هم از کسب کمال آسوده در بستر نیم ...

... همتی ای خشکی طالع که زنجیر سرشک

دست و پایم بسته و سر داده در دریا مرا

هم صفیری نیست خاموشم درین گلشن کلیم ...

کلیم
 
۴۲۴۹

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

... دیده بینایی بهای خاک راهت چون دهد

آب دریا دیده کم قیمت بود کالای ما

سرفرازی همچو نقش ما نمی دانیم چیست ...

... برنخیزد خار دامن گیر از صحرای ما

دامن از دریا چو برچینیم کی خواهد رسید

آب این دریا به پشت پای استغنای ما

پستی ما در سر کوی تو خوش اوجی گرفت ...

کلیم
 
۴۲۵۰

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

... حدیث بحر فراموش شد که دور از تو

ز بس گریسته ام آب برده دریا را

ز آه گرم من آتش به خانه افتاده است ...

کلیم
 
۴۲۵۱

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴

 

... هیچ ازین دیده خونابه گشادیم نشد

چکنم گوهر مقصود درین دریا نیست

لب ز هم وانشود تا ز می اش پر نکنم ...

کلیم
 
۴۲۵۲

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

... غیر از زیان ندیده به راه طلب کلیم

گر زانکه قطره داده و دریا گرفته است

کلیم
 
۴۲۵۳

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷

 

گر به قسمت قانعی بیش و کم دنیا یکی است

تشنه چون یک جرعه خواهد کوزه و دریا یکی است

حرص گر دهقان نباشد کشت را شبنم بس است ...

کلیم
 
۴۲۵۴

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹

 

... زخم جفاها چو جاده خاک نشین است

خوبی ظاهر مخر به هیچ که دریا

دشمن جان آمد و گشاده جبین است ...

کلیم
 
۴۲۵۵

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲

 

... گرفته دامن دیوانه ایکه عریانست

ز سود راه فنا قطره می شود دریا

حباب دشمن سر بهر جمع سامانست ...

کلیم
 
۴۲۵۶

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶

 

... بر هوا می افکند هر دم کلاهی از حباب

قطره زین شادی که دریا حال او پرسیده است

من که باشم کس چو من بیقدر یاد آورده ای ...

کلیم
 
۴۲۵۷

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱

 

... هر که را ایام پیش آورد زودش پس نشاند

این پشیمانی ز جزر و مد دریا روشنست

نور بی برگی کند در خانه ها کار چراغ ...

کلیم
 
۴۲۵۸

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷

 

... تا راه برده است خرابی بخانه ام

یک سیل رو بجانب دریا نکرده است

زاهد که برنداشته دست از عصای شید ...

کلیم
 
۴۲۵۹

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸

 

... زانکه مرهم هیچکس بر روزن مجمر نبست

شوربختی حاصل دریا ز گوهر پروریست

از سخن سنجی جزین طرفی سخن پرور نبست ...

کلیم
 
۴۲۶۰

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲

 

... از بزرگان بیشتر دو نان تمتع می برند

قرب ساحل جز خس و خاشاک از دریا ندید

نخل این بستان ز بار خویشتن یابد شکست ...

کلیم
 
 
۱
۲۱۱
۲۱۲
۲۱۳
۲۱۴
۲۱۵
۳۷۳