گنجور

 
۴۰۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵

 

... گر از علم و طاعت برآریم پر

از این جا به چرخ برین بر پریم

به چرخ برین بر پرد جان ما

گر او را به خورهای دین پروریم ...

... نباشیم ازیرا که ما بهتریم

سر از چرخ نیلوفری برکشیم

به دانش که داننده نیلوفریم ...

ناصرخسرو
 
۴۰۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۷

 

... بستم به سزا و سخت بستم

بر چرخ رسید بانگ و نامم

منگر به حدیث نرم و پستم ...

ناصرخسرو
 
۴۰۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴

 

... گرد کرده است ازو عهد و وفا دامن

خلق را چرخ فرو بیخت نمی بینی

خس مانده است همه بر سر پرویزن ...

ناصرخسرو
 
۴۰۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶

 

... بر تو به امید بهی روز روز

چرخ و زمان می شمرد سالیان

دشمن توست ای پسر این روزگار ...

ناصرخسرو
 
۴۰۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷

 

... از آغاز چون بود ترکیب عالم

چه چیز است بیرون از این چرخ گردان

اگر گرد این چرخ گردان تو گویی

تهی جایگاهی است بی حد سامان ...

ناصرخسرو
 
۴۰۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲

 

بشنو که چه گوید همیت دوران

پیغام ازین چرخ گرد گردان

زین قبه پر چشمهای بیدار ...

ناصرخسرو
 
۴۰۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۳

 

چرخ پنداری بخواهد شیفتن

زان همی پوشد لباس پر درن ...

... باد مهر مهرگان چون برفگند

چرخ را از ابر تیره پیرهن

آفتاب از اوج زی دریا شتافت ...

... تا چه می خواهد ز من جافی زمن

شب سیاه و چرخ تیره من چو مور

گرد گردان اندر این پر قیر دن ...

... باز شد مر دهر داهی را دهن

زهر تابنده ز چرخ تیره جرم

همچو خالی از یقین بر روی ظن ...

... مانده نوری بر قفای اهرمن

جیش چرخ از نور پوشیده سلاح

فوج خاک از قیر پوشیده کفن ...

ناصرخسرو
 
۴۰۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴

 

... هیچ نشسته نه نیز خفته مبر ظن

گشتن چرخ و زمانه جانوران را

جمله کشنده است روز و شب سوی گشتن ...

ناصرخسرو
 
۴۰۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵

 

... کمترین حاکمش چو نوشروان

چرخ بر بدگمانش کرده کمین

نحس بر دشمنش کشیده کمان ...

ناصرخسرو
 
۴۱۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷

 

... آب دریا را خورشید بجوشاند

تا برآردش سوی چرخ و شود نوشین

پند میتین و دل نادان چون سنگ است ...

ناصرخسرو
 
۴۱۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸

 

... که پنهان بر شود واندر هوا پیدا شود باران

اگر حکمت بیاموزی تو تخمی چرخ گردان را

توی ظاهر توی باطن توی ساران توی پایان ...

... ز بهر آن کاوری طاعت که چون تو خر نکرده ستی

چرا کرد ایزد از بهر تو چرخ و انجم و ارکان

اگر چه خر به نیسان شاد و سران و دنان باشد ...

ناصرخسرو
 
۴۱۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹

 

... این پایگه نداشت کس اندر تبار من

بر چرخ ماه رفتم از این چاه ژرف زشت

هرگز کسی ندید عجب تر ز کار من ...

ناصرخسرو
 
۴۱۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰

 

... حاجب و فرمان برند و سایل و مهمان

چرخ گرفته به ملک او شرف و جاه

دهر بدو باز یافته سر و سامان ...

ناصرخسرو
 
۴۱۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱

 

... صعب حصاری است بلند و حصین

بر دل و بر وهم جهان چرخ را

زندان کرده است جهان آفرین ...

ناصرخسرو
 
۴۱۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲

 

... تاچند در این گوی بخواهد نگرستن

این چرخ بدین چشم فروزنده رخشان

چشم فلک است این که بدو تیره زمین را ...

ناصرخسرو
 
۴۱۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴

 

... بدخو جهان تو را ز غم و رنج و ز هوان

اینک پدرت نامه چرخ است سوی تو

مر راز چرخ را جز از این نامه برمخوان

این پندها که من شنوانیدمت همه ...

ناصرخسرو
 
۴۱۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵

 

... کار خرد است باز جستن

از حاصل خلق و چرخ و دوران

کار خرد است دردها را ...

... افتاده به چاه در چه بایدت

بر برده به چرخ طاق و ایوان

تن جلد و سوار و جان پیاده ...

ناصرخسرو
 
۴۱۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷

 

... نادان اگر نیاید پیشم عجب چه داری

پروانه چون برآید هرگز به چرخ پروین

ناصرخسرو
 
۴۱۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹

 

ای افسر کوه و چرخ را جوشن

خود تیره به روی و فعل تو روشن ...

... دشت از تو کشید مفرش وشی

چرخ از تو خزید در خز ادکن

با باد چو بیدلان همی گردی ...

ناصرخسرو
 
۴۲۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰

 

چرخ گردنده و اجرام و چهار ارکان

کان جان است چنین باشد جان را کان

کان جان است که پرجانور است این چرخ

گرچه خود نیست مراین نادره کان را جان ...

ناصرخسرو
 
 
۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۴۹۲